Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English
Persian
autochthonous
تشکیل شده یا ایجاد شده در محل خود
Search result with all words
dither
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
orogeny
ایجاد کوه تشکیل کوه
Other Matches
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
ActiveX
سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
incorporation
تشکیل
endomorphism
تشکیل
establishment
تشکیل
endomorphy
تشکیل
entelechy
تشکیل
establishments
تشکیل
flagellation
تشکیل تاژک
sporogenesis
تشکیل هاگ
fibrillation
تشکیل الیاف
foetation
تشکیل جنین
spermatogenesis
تشکیل نطفه
heat of formation
گرمای تشکیل
formation constant
ثابت تشکیل
argillaceous
تشکیل شده از رس
antitrust
مخالف تشکیل
gleization
تشکیل خاک رس
antidim
مایع ضد تشکیل مه
annulation
تشکیل حلقه
siltation
تشکیل لجن
organizers
تشکیل دهنده
organising
تشکیل دادن
sporogeny
تشکیل هاگ
organize
تشکیل دادن
organizes
تشکیل دادن
organizing
تشکیل دادن
embryogen
تشکیل جنین
embryogeny
تشکیل جنین
strobilation
تشکیل رشته
the house went into secret session
تشکیل داد
organises
تشکیل دادن
vacuolation
تشکیل حفره
capital formation
تشکیل سرمایه
umbilication
تشکیل ناف
stratification
تشکیل چینه
stratification
تشکیل طبقات
to erect into
تشکیل دادن از
enthalpy of formation
انتالپی تشکیل
organizer
تشکیل دهنده
formed
تشکیل دادن
ossification
تشکیل استخوان
osteogenesis
تشکیل استخوان
metamerism
تشکیل حلقهای
forms
تشکیل دادن
bonding
تشکیل پیوند
tournament
تشکیل مسابقات
tournaments
تشکیل مسابقات
former
تشکیل دهنده
preformation
تشکیل قبلی
formative
تشکیل دهنده
orogenesis
تشکیل کوه
constitute
تشکیل دادن
constituted
تشکیل دادن
hematopoiesis
تشکیل خون
organisers
تشکیل دهنده
placentation
تشکیل جفت
form
تشکیل دادن
sacculation
تشکیل کیسه
constitutes
تشکیل دادن
formation
صف ارایی تشکیل
constituting
تشکیل دادن
haematogenesis
تشکیل خون تولیدخون
federalization
تشکیل کشورهای متحد
preform
قبلا تشکیل دادن
lymphopoiesis
تشکیل بافت لنفی
polygenic
دارای قوه تشکیل
piedmont
تشکیل شده در کوهپایه
differentiate
دیفرانسیل تشکیل دادن
pod
تشکیل نیام دادن
rate of capital formation
نرخ تشکیل سرمایه
unformed
تشکیل نشده ناساخت
fundametal
بنیادی تشکیل دهنده
bed
تشکیل طبقه دادن
guard cell
گیاهی را تشکیل میدهند
beds
تشکیل طبقه دادن
nuclei
هسته تشکیل دهنده
nucleus
هسته تشکیل دهنده
force development
برنامه تشکیل یکانها
constituents
جزء تشکیل دهنده
overall formation constant
ثابت تشکیل کلی
pods
تشکیل نیام دادن
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
oogenesis
تشکیل و تکامل تخم
nucleate
تشکیل هسته دادن
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
molar heat of formation
گرمای مولی تشکیل
molar enthalpy of formation
انتالپی مولی تشکیل
involucrum
تشکیل استخوان جدید
epigenesis
تشکیل نطفه ازنو
form
تشکیل دادن ساختن
convening
تشکیل جلسه دادن
convenes
تشکیل جلسه دادن
convened
تشکیل جلسه دادن
ossification
مرحله تشکیل استخوان
convene
تشکیل جلسه دادن
back bonding
تشکیل پیوند برگشتی
back bonding
تشکیل پیوند از پشت
colonizing
تشکیل مستعمره دادن
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
colonizes
تشکیل مستعمره دادن
colonized
تشکیل مستعمره دادن
colonize
تشکیل مستعمره دادن
constituents
سازه تشکیل دهنده
constituent
جزء تشکیل دهنده
acidic
تشکیل دهندهء اسید
formed
تشکیل دادن ساختن
forms
تشکیل دادن ساختن
gangs
جمعیت تشکیل دادن
gang
جمعیت تشکیل دادن
venue
محل تشکیل دادگاه
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
venues
محل تشکیل دادگاه
constituent
سازه تشکیل دهنده
colonising
تشکیل مستعمره دادن
bond formation energy
انرژی تشکیل پیوند
troop program
برنامه تشکیل یکانها
entelechy
مرحله تشکیل وتحقق
to form a habit
تشکیل عادت دادن
chemical bonding
تشکیل پیوند شیمیایی
vertebration
تشکیل ستون فقرات
constitutive
تشکیل دهنده ساختمانی
vesiculation
تشکیل کیسه یا تاول
deposit fund account
اعتبار تشکیل سرمایه
deposit fund account
حساب تشکیل سرمایه
colonises
تشکیل مستعمره دادن
colonised
تشکیل مستعمره دادن
differentiating
دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiates
دیفرانسیل تشکیل دادن
syndicator
تشکیل دهنده اتحادیه
domestic capital formation
تشکیل سرمایه داخلی
structual constituent
جزء تشکیل دهنده ساختمانی
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
confedration of states
دولت جدیدی تشکیل نمیشود
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircle
نیم دایره تشکیل دادن
semicircles
نیم دایره تشکیل دادن
humification
تشکیل خاک گیاه دار
constitutions
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
podzolization
تشکیل خاک خاکستری یا سفید
alphabet
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
alphabets
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
standard free energy of formation
انرژی ازاد تشکیل استاندارد
vocalize
تلفظ کردن تشکیل دادن
circlets
تشکیل دایره کوچک دادن
pockets
پاکت تشکیل کیسه در بدن
circlet
تشکیل دایره کوچک دادن
pocket
پاکت تشکیل کیسه در بدن
self formed
خود بخود تشکیل شده
constitution
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
modularity
تشکیل شده از بخشهای تابعی
incorporator
تشکیل دهنده ترکیب کننده
strobilization
تشکیل رشته باریک شدگی
concretionary
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
dyad
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
frontogenesis
که نتیجه ان تشکیل ابر وبارندگی است
thromboses
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
jacks
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
m day force
نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
thrombosis
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
jack
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
cellular unit
هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
box defence
تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
shroud laid
تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
nodulation
تشکیل گره هایا غدههای ریز
plain flap
فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
self constituted
تشکیل شده بوسیله نفس خود
stratification
تشکیل طبقات زمین چینه بندی
doublet
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
doublets
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
pyroclastic
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
circuit
و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
element
که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
elements
که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
circuits
و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
convoke
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
diabase
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
dibit
عددی که از دو بیت دودویی تشکیل شده است
dunite
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
registry
پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
registries
پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
fascicule
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
quintets
بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است
quintet
بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است
fasciculus
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicle
دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
syenite
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
continuous tone image
تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
clubs
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com