Dictiornary-Farsi | تصدیق نامه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (11 milliseconds)

English	Persian
certificate	تصدیق نامه
certificates	تصدیق نامه
testimonial	تصدیق نامه
testimonials	تصدیق نامه


Search result with all words

certificate of service	تصدیق نامه خدمت
Other Matches

location audit	تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
post script	مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent	تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley	جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler	جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts	بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libelled	هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling	هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled	هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling	هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels	هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel	هجو نامه یا توهین نامه افترا
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
affidavits	شهادت نامه قسم نامه
written agreement	موافقت نامه پیمان نامه
certificates	رضایت نامه شهادت نامه
credential	گواهی نامه اعتبار نامه
certificate	رضایت نامه شهادت نامه
to a. letter	روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy	دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
testimony	تصدیق
admitance	تصدیق
acknowledgment	تصدیق
sanctioned	تصدیق
acknohledgement	تصدیق
certification	تصدیق
testimonies	تصدیق
sanction	تصدیق
sanctions	تصدیق
sanctioning	تصدیق
ratification	تصدیق
confirmation	تصدیق
licensing	تصدیق
acknowledgement	تصدیق
acquiescence	تصدیق
acknowledgements	تصدیق
acknowledgments	تصدیق
license	تصدیق
recognition	تصدیق
approval	تصدیق
authentication	تصدیق
validate	تصدیق
sanitification	تصدیق
validates	تصدیق
justification	تصدیق
certificates	تصدیق
attestation	تصدیق
validation	تصدیق
justifications	تصدیق
certificate	تصدیق
avouchment	تصدیق
legalization	تصدیق
porenotion	تصدیق
validating	تصدیق
verification	تصدیق
validated	تصدیق
recredential	نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
It must be granted that …	باید تصدیق کر د که …
intromission	تصدیق معارضه
certified	تصدیق شده
affirm	تصدیق کردن
verifier	تصدیق کننده
prejudgement	تصدیق بلاتصور
provisional scrip	تصدیق موقت
recogizant	تصدیق کننده
acknowledged	تصدیق شده
recognizant	تصدیق کننده
approvingly	تصدیق شده
approved	تصدیق شده
admissions	تصدیق اعتراف
set one's seal to	تصدیق کردن
validity	تایید تصدیق
admission	تصدیق اعتراف
testifier	تصدیق کننده
validation	تصدیق ارزیابی
testimony	تصدیق مدرک
testimonies	تصدیق مدرک
rubber-stamp	تصدیق کردن
rubber stamps	تصدیق کردن
rubber stamp	تصدیق کردن
ratifying	تصدیق کردن
ratify	تصدیق کردن
rubber-stamped	تصدیق کردن
rubber-stamping	تصدیق کردن
certifying	تصدیق کردن
certifies	تصدیق کردن
rubber-stamps	تصدیق کردن
ratified	تصدیق کردن
endorsing	تصدیق کردن
allow	تصدیق کردن
grant	تصدیق کردن
grants	تصدیق کردن
granted	تصدیق کردن
grant	تصدیق کردن
ratifies	تصدیق کردن
foregone conclusion	تصدیق بلاتصور
admit	تصدیق کردن
endorses	تصدیق کردن
endorsed	تصدیق کردن
endorse	تصدیق کردن
indorsation	تصدیق کردن
indefensibility	تصدیق ناپذیری
acknowledge	تصدیق کردن
certify	تصدیق کردن
recognize	تصدیق کردن
passed <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
authenticate	تصدیق کردن
attestation	تصدیق امضاء
affirmative	تصدیق آمیز
recognising	تصدیق کردن
authorized <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
acknowledgement of order	تصدیق سفارش
approved <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
ascription	تصدیق مالکیت
testified	تصدیق کردن
certificate of a doctor	تصدیق طبیب
recognises	تصدیق کردن
authenticating	تصدیق کردن
testify	تصدیق کردن
authenticates	تصدیق کردن
authenticated	تصدیق کردن
testifies	تصدیق کردن
testifying	تصدیق کردن
acknowledgment	اقرار تصدیق
allowed <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
agreed <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
certifiable	قابل تصدیق
recognizes	تصدیق کردن
ratification	تصدیق و تصویب
recognizing	تصدیق کردن
affimable	قابل تصدیق
admittable	قابل تصدیق
affirmant	تصدیق کننده
conceding	تصدیق کردن
concede	تصدیق کردن
conceded	تصدیق کردن
admissive	تصدیق امیز
concedes	تصدیق کردن
affirmation	تصدیق اثبات
affirmations	تصدیق اثبات
certificate of death	تصدیق فوت
realizing	تصدیق کردن
acquiescent response set	امایه تصدیق
realized	تصدیق کردن
realize	تصدیق کردن
realising	تصدیق کردن
cognizance	تصدیق ضمنی
realises	تصدیق کردن
realised	تصدیق کردن
realizes	تصدیق کردن
affirmatory	تصدیق امیز افهارمثبت
prejudged	تصدیق بلاتصور کردن
inexcusably	بطور غیرقابل تصدیق
attests	تصدیق امضاء کردن
indefensibly	بطور غیرقابل تصدیق
certificate of achievement	مدرک تصدیق شایستگی
prejudges	تصدیق بلاتصور کردن
attested	تصدیق امضاء کردن
ackuowledge	تصدیق کردن شناختن
inadmissible	ناپسندیده تصدیق نکردنی
attesting	تصدیق امضاء کردن
set one's seal to	مهر یا تصدیق کردن
valuations	ارزش گذاری تصدیق
attest	تصدیق امضاء کردن
prejudging	تصدیق بلاتصور کردن
negative acknowledge character	کاراکتر تصدیق منفی
avouch	تصدیق یا اقرار کردن
sanctioning	تصدیق مجازات اقتصادی
to give credit to	باورکردن تصدیق کردن
bear record to	تصدیق یا اثبات کردن
sub spe rati	به شرط تصدیق adreferendum
letter testamentary	تصدیق انحصار وراثت
provisional scrip	تصدیق موقت سهام
probate duty	هزینه تصدیق وصیتنامه
prejudication	تصدیق بلا تصور
prejudgment	تصدیق بلا تصور
preconceptions	تصدیق بلا تصور
preconception	تصدیق بلا تصور
decrease endorsement	تصدیق یا تائید کاهش
pejudgement	تصدیق بلا تصور
equivalent knowledge credit	تصدیق دانش علمی
equivalent knowledge credit	تصدیق اعتبار علمی
verifiable	قابل تصدیق تایید
valuation	ارزش گذاری تصدیق
sanctioned	تصدیق مجازات اقتصادی
sanction	تصدیق مجازات اقتصادی
justifiably	بطور قابل تصدیق
By common consent.	به تصدیق همه ( عموم )
HTTPD	تصدیق و جستجو باشد
increase endorsement	تصدیق یا تائید افزایش
prejudge	تصدیق بلاتصور کردن
admissible	قابل تصدیق پذیرفتنی
Do you agree that …	آیا تصدیق می کنید که …
sanctions	تصدیق مجازات اقتصادی
sanctifying	تصدیق کردن تخصیص دادن
sanctify	تصدیق کردن تخصیص دادن
justifying	تصدیق کردن ذیحق دانستن