Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
pinup
تصویر دختر زیبا
Other Matches
nymphet
دختر کوچک و زیبا
interwed
در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
cousin
پسرعمو یا دختر عمو پسردایی یا دختر دایی
cousins
پسرعمو یا دختر عمو پسردایی یا دختر دایی
sluts
دختر بی شرم دختر پیشخدمت
slut
دختر بی شرم دختر پیشخدمت
crop
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
cropped
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crops
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening
محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
images
سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
pictures
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
acrobat
که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
video
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobats
که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
images
تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
flickers
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flicker
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization
جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression
روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
refresh
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
auto
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
persistence
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing
تصویر خطی تصویر مدادی
tracing
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
background
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
image dissector tube
لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
images
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
raster scan
ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
belles
زن زیبا
picturesque
زیبا
scrumptious
زیبا
fairs
زیبا
gainly
زیبا
yummy
زیبا
dinky
زیبا
sightliness
زیبا
well favored
زیبا
crumpet
زن زیبا
crumpets
زن زیبا
queen of hearts
زن زیبا
pulchritudinous
زیبا
queen of love
زن زیبا
stylish
زیبا
inelegant
نا زیبا
good looking
زیبا
good-looking
زیبا
spiffy
زیبا
cutest
زیبا
swell
زیبا
fair
زیبا
fairer
زیبا
swelled
زیبا
swells
زیبا
bonny
زیبا
belle
زن زیبا
fairest
زیبا
eyeful
زیبا
goodly
زیبا
elegant
زیبا
beautiful
زیبا
chic
زیبا
beauteous
زیبا
cute
زیبا
cuter
زیبا
image formation
تولید تصویر تصویر
graphic arts
هنرهای زیبا
peewit
مرغ زیبا
peewits
مرغ زیبا
killdeer
مرغ زیبا
pewit
مرغ زیبا
knockout
<idiom>
خانم زیبا
to look good
زیبا بودن
nymphs
زن بسیار زیبا
She looks nice.
او
[زن]
زیبا است.
lapwing
مرغ زیبا
lapwings
مرغ زیبا
to be good-looking
زیبا بودن
nymph
زن بسیار زیبا
habiliment
لباس زیبا
She looks appealing.
او
[زن]
زیبا است.
peach
زن یادختر زیبا
beauties
زنان زیبا
beautifully
بطور زیبا
beaux arts
هنرهای زیبا
proper dress
جامه زیبا
tittivate
زیبا کردن
smarten
زیبا کردن
adorn
زیبا کردن
peaches
زن یادختر زیبا
adorns
زیبا کردن
titivate
زیبا کردن
smatt
زیبا باهوش
beauty
زنان زیبا
well favoured
زیبا خوشگل
beautification
زیبا سازی
deluxe
بسیار زیبا
corking
خیلی زیبا
fine arts
هنرهای زیبا
china aster
گل رعنا زیبا
prettyish
نسبتا زیبا
handsomely
بطور زیبا
titivate
اراستن زیبا شدن
aesthetes
طرفدار صنایع زیبا
queen of heaven
نام زن ژوپیطر زن زیبا
venus
زن زیبا ستاره زهره
tittivate
اراستن زیبا شدن
trimly
بطور اراسته و زیبا
well lookirg
زیبا خوش منظر
plumate
دارای پر وبال زیبا
conservatories
هنرستان هنرهای زیبا
handsome
خوش قیافه زیبا
aesthete
طرفدار صنایع زیبا
dilettantes
دوستدارتفننی صنایع زیبا
dilettanti
دوستدارتفننی صنایع زیبا
embellish
زیبا کردن پیراستن
virtuosity
استعدادهنرهای زیبا یا فنون
dressed to the nines (teeth)
<idiom>
زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
embellished
زیبا کردن پیراستن
embellishes
زیبا کردن پیراستن
bonnily
بطرز زیبا ودلپذیر
conservatoire
اموزشگاه هنرهای زیبا
greenhouse
هنرستان هنرهای زیبا
embellishing
زیبا کردن پیراستن
dilettante
دوستدارتفننی صنایع زیبا
conservatory
هنرستان هنرهای زیبا
belles lettres
شعر و اثارادبی زیبا وهنری
shangri
شهر زیبا سرزمین دلخواه
specious
دارای فاهر زیبا وفریبنده
groom
زیبا کردن داماد شدن
grooms
زیبا کردن داماد شدن
the nine
نه تن الهه شعر و هنرهای زیبا
belletrist
نویسنده شعر و اثارادبی زیبا ادیب
pretty to look at
[to watch]
زیبا
[خوشگل]
برای نگاه کردن
aestheticism
زیبایی پرستی علاقمندی به هنرهای زیبا
Ravishingly beautiful.
مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
to look like a million dollars
[bucks]
[American E]
<idiom>
بسیار زیبا بودن
[اصطلاح روزمره]
Ravishingly beautiful .
مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
Frigi darium
[تزئینات زیبا و بزرگ در حمام های رومی]
grand daughter
دختر دختر
granddaughters
دختر دختر
granddaughter
دختر دختر
wench
دختر
girlie
دختر
sissified
دختر
maids
دختر
phoebe
دختر گا
lass
دختر
girls
دختر
maid
دختر
wenches
دختر
girl
دختر
quean
دختر
fille
دختر
she
ان دختر یا زن
girly
دختر
lasses
دختر
daughtren
دختر
daughter
دختر
daughters
دختر
to look
[feel]
like a million dollars
بسیار زیبا
[به نظر آمدن]
بودن
[اصطلاح روزمره]
dressage
حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
goddauhgter
دختر تعمیدی
belles
دختر خوشگل
grand son
پسر دختر
god daughter
دختر تعمیدی
girlfriend
دوست دختر
grandson
پسر دختر
grandsons
پسر دختر
granddaughter
دختر پسر
granddaughters
دختر پسر
hoyden ar hoi
دختر بی شرم
hoyden ar hoi
دختر گستاخ
hoyden
دختر گستاخ
gamine
دختر ولگرد
stepdaughters
دختر خوانده
stepdaughter
دختر خوانده
maidens
دختر باکره
maiden
دختر باکره
periwinkles
گل تلفونی دختر
periwinkle
گل تلفونی دختر
wenches
دختر دهقان
wench
دختر دهقان
balletgirl
دختر رقصنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com