Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
direct plotting
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
Other Matches
direct plotting
تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
display board
تابلوی نمایش عناصر تیر نمودار عناصر تیر
combatant
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
combatants
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
continuously set vector
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
ingredients
عناصر
ingredient
عناصر
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
data element
عناصر اطلاعات
orbital element
عناصر مداری
trace elements
عناصر کمیاب
conversion of data
تبدیل عناصر
target indications
عناصر هدف
clemency
اعتدال عناصر
component operation
عناصر عملیاتی
transmutation
تبدیل عناصر
representative elements
عناصر نماینده
combat , elements
عناصر رزمی
column head
عناصر سرستون
cantilever elements
عناصر کنسولی
essential elements
عناصر ضروری
known data
عناصر تیرمعلوم
job elements
عناصر شغلی
intelligence data
عناصر اطلاعات
firing data
عناصر تیر
minor elements
عناصر جزئی
gft setting
عناصر خط کش تیر
minor elements
عناصر فرعی
known data
عناصر معلوم
meteorological data
عناصر هواسنجی
firing data
عناصر مربوط به تیراندازی
inner transition elements
عناصر واسطه داخلی
constituent elements of crime
عناصر متشکله جرم
data
سوابق عناصر داده ها
force augmentation
عناصر تقویتی یکان
periocic table
جدول تناوبی عناصر
treadway
پل برای عناصر پیاده
head
عناصر اولیه ستون
interrupted
[عناصر معماری منقطع]
transition series
گروه عناصر واسطه
elemental
مربوط به عناصر ابتدائی
chart data
عناصر تیر نقشهای
combat , elements
عناصر درگیر در رزم
antisurface
ضد عناصر سطحی شناوردشمن
basic data
عناصر تیر اولیه
essential elements of information
عناصر اصلی اخبار
air priorities committee
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
replot data
عناصر دوباره بردن هدفها
coriolis force
اثرچرخش زمینی عناصر متحرک
record firing
عناصر تیر را ثبت کنید
quantification
معرفی عناصر یک جسم تعریف
computing sight
وسیله محاسبه عناصر تیر
chaines
[عناصر بنایی شبیه پایه]
computing gunsight
دوربین محاسب عناصر تیر
aided matching
سیستم انتقال عناصر تیر به کامپیوتر
purges
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
gun pointing data
عناصر مربوط به روانه کردن توپ
aided matching
سیستم تبدیل عناصر تیر توپ
purged
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
integration
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
purge
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
filters
حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
filter
حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
topology
روش اتصال عناصر مختلف شبکه
task element
یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
combinational
آنچه شماره عناصر جدا را ترکیب میکند
search
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
searches
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
searchingly
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
searched
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
circuit
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
articulation
[ترکیب معماری در عناصر و قسمت های مختلف ساختمان]
circuits
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
two-dimensional
آرایهای که عناصر افقی و عمودی محل دهی میکند
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
centerpiece
[عناصر تزئینی اصلی درگاه های پیچ و تاب دار]
neglected
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
cartesian structure
ساختار دادهای که اندازه ثابتی دارد و عناصر به صورت خط ی مرتبند
clustering
مجموعهای از عناصر که در یک خط ترتیبی فاهر می شوند و یک جدول دستیابی دارند
neglecting
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
electrothermal printer
چاپگری با سرعت زیاد بااستفاده از عناصر گرمازا چاپگر حرارتی
neglects
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
half thickness
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
charted
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
array
تعداد عناصر آرایه که به صورت سط ر و ستون داده شده اند
neglect
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
circular
صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
arrays
تعداد عناصر آرایه که به صورت سط ر و ستون داده شده اند
charting
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
circulars
صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
chart
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
charts
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
pert chart
نمودار وابستگیهای داخلی عناصر کاری که نسبت به زمان سنجیده می شوند
guerrillas
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrilla
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerillas
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
dichogamic
دارای عناصر نر وماده ایکه در مواقع متفاوت اماده باروری می شوند
dichogamous
دارای عناصر نروماده ایکه درمواقع متفاوت اماده باروری می شوند
direct coupled transistor logic
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
unit matrix
ماترسی که عناصر قطر اصلی همگی برابر یک و بقیه عناصرش صفر باشند
circuit
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
circuits
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
selective clock stetching
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
director
نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد
directors
نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد
arrays
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
array
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
decomposing
تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلی یک ماده مرکب
repeats
بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
universal
مجموعه کامل عناصر که یک مجموعه قوانین تشکیل میدهد
repeat
بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
electrothermal printer
چاپگری که نوک چاپ به همراه عناصر گرمایی -dot matrix برای فرم دادن به حروف کاغذهای حساس به الکتریسیته به کار می رود
elements of weather
عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
thermal
نوعی چاپگر که حروف روی کاغذ حرارتی با نوک چاپ قرار می گیرند و یک ماتریس از عناصر حرارتی کوچک ایجاد می کنند
determination
تعیین
fixations
تعیین
emplacement
تعیین جا
specification
تعیین
formulation
تعیین
designations
تعیین
fixation
تعیین
appointment
تعیین
appointments
تعیین
assignment of space
تعیین جا
designation
تعیین
basic data
دادههای اولیه عناصر اولیه
determination coefficient
ضریب تعیین
job placement
تعیین شغل
appraisal
تعیین قیمت
appraisals
تعیین قیمت
delimitation
تعیین حدود
enumeration
تعیین شماره
determinable
قابل تعیین
demark
تعیین حدودکردن
nominative
تعیین شده
valorization
تعیین ارزش
unitization
تعیین واحد
typification
تعیین نمونه
emplacement
تعیین محل
blood group
تعیین کردن
blood groups
تعیین کردن
blood type
تعیین کردن
blood types
تعیین کردن
route
تعیین خط مسیر
routes
تعیین خط مسیر
assignment
تعیین تعدادسهمیه
assignments
تعیین تعدادسهمیه
formulation
تعیین کردن
specified
تعیین شده
completely specified
با تعیین کامل
determinative
تعیین کننده
wage determination
تعیین دستمزد
titration
تعیین عیار
foreordainment
تعیین از پیش
quantification
تعیین خاصیت
frequency allocation
تعیین فرکانس
frequency assignment
تعیین فرکانس
frequency determination
تعیین فرکانس
frequency designation
تعیین فرکانس
range determination
تعیین مسافت
coefficient of determination
ضریب تعیین
redirection
تعیین مسیر
redirection
تعیین جهت
budget determinant
تعیین بودجه
indentification
تعیین هویت
income determination
تعیین درامد
appointe
تعیین کردن
ascertian
تعیین کردن
assignability
قابل تعیین
fix on
تعیین کردن
avowing
شرط تعیین
sex determination
تعیین جنسیت
tell off
تعیین کردن
moisture determination
تعیین رطوبت
damage assessment
تعیین خسارات
placement
تعیین شغل
placements
تعیین شغل
fix
تعیین کردن
fixes
تعیین کردن
signification
تعیین افهار
earmarked
تعیین شده
predesignation
تعیین قبلی
price determination
تعیین قیمت
indicating
تعیین کننده
crucial
تعیین کننده
crucially
تعیین کننده
admeasurement
تعیین اندازه
admensuration
تعیین اندازه
assignment of tasks
تعیین وفایف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com