English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
subaqueous ranging تعیین محل هدفهای دریایی نامریی
Other Matches
subaqueous ranging طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
target system سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
deep targets هدفهای باعمق زیاد هدفهای دوردست
crash locator beacon برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
radio sonobuoy بویه دریایی شناور بی سیم دار مخصوص تعیین محل زیردریاییها
valued policy بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
inconspicuous نامریی
crested نامریی
sightless نامریی
inappreciable نامریی
inapparent نامریی
invisibility نامریی بودن
slip stitch بخیه نامریی
off screen formatting قالب بندی نامریی
seabee گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
magnetometer مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
interlunary موقعی که ماه نامریی است
interlunar موقعی که ماه نامریی است
datum dan buoy علایم شناور دریایی عمقی بویه عمقی علایم عمقی تعیین مسیر مین گذاری شده در اب
linear target هدفهای درخط
national objectives هدفهای ملی
mission objectives هدفهای ماموریت
deep targets هدفهای عمیق
surface targets هدفهای سطحی
successive objective هدفهای متوالی
substitute goals هدفهای جانشین
economic ends هدفهای اقتصادی
linear target هدفهای خطی
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
midshipman افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
trap shoot تیراندازی به هدفهای متحرک
crossing target هدفهای متحرک عرضی
surface targets هدفهای روی سطح اب
joint strategic objectives هدفهای مشترک استراتژیکی
air target chart نقشه هدفهای هوایی
priority targets هدفهای دارای تقدم
piratic درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
target chart نقشه هدفهای بمباران هوایی
trap house محل خروج هدفهای متحرک
running lights فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
kite کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
kites کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
oceanography تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
petty officers معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officer معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
pilot chart نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
chine عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
trap gun تفنگ مخصوص تیراندازی به هدفهای متحرک
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
stadimeter مسافت یاب دریایی الیداد دریایی
sea cucumber حلزون دریایی از جنس راب دریایی
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
air target material program برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
strafing به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما
high pheasant تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
quick fire تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
strafing زیر اتش گرفتن هدفهای زمینی به وسیله تیربارهواپیما
The planes pin- pointed the enemy targets . هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
target dossiers پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
air target mosaic مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
convoy joiner ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
marine تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
tern پرستوک دریایی چلچله دریایی
marines تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
terns پرستوک دریایی چلچله دریایی
naval activity تاسیسات دریایی قسمت دریایی
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
attack director وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
light lists کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
summary areas مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
dosimetry تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
maritime ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
bureau of naval personnel اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
controvrsism روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
antimateriel ammunition مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
crash position indicator برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
naval gunfire تیراندازی توپخانه دریایی اتش توپخانه دریایی
convoy commodore فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
convoy schedule برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
splashes ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashing ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splash ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
convoy route مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
sofar سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
lobsters خرچنگ دریایی گوشت خرچنگ دریایی
lobster خرچنگ دریایی گوشت خرچنگ دریایی
application of fire اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
spotting board طرح تیر توپخانه دریایی طرح تنظیم تیر توپخانه دریایی
determination تعیین
designations تعیین
emplacement تعیین جا
designation تعیین
appointments تعیین
appointment تعیین
assignment of space تعیین جا
formulation تعیین
fixations تعیین
specification تعیین
fixation تعیین
slates تعیین کردن
abounded تعیین حدودکردن
fix تعیین کردن
determinable قابل تعیین
specified تعیین شده
damage assessment تعیین خسارات
assignment تعیین تعدادسهمیه
determination coefficient ضریب تعیین
fixes تعیین کردن
delimitation تعیین حدود
signification تعیین افهار
blood group تعیین کردن
wage determination تعیین دستمزد
assignments تعیین تعدادسهمیه
provided <adj.> <past-p.> تعیین شده
routes تعیین خط مسیر
appropriated <adj.> <past-p.> تعیین شده
indeterminable تعیین ناپذیر
route تعیین خط مسیر
sex determination تعیین جنسیت
valorization تعیین ارزش
laid on <past-p.> تعیین شده
demark تعیین حدودکردن
blood types تعیین کردن
blood type تعیین کردن
blood groups تعیین کردن
unitization تعیین واحد
assessment تعیین مالیات
determining تعیین کردن
earmarked تعیین شده
indicating تعیین کننده
crucial تعیین کننده
determinant تعیین کننده
abounds تعیین حدودکردن
determinants تعیین کننده
abounding تعیین حدودکردن
slate تعیین کردن
slated تعیین کردن
crucially تعیین کننده
avow شرط تعیین
avowing شرط تعیین
avows شرط تعیین
nominative تعیین شده
determinative تعیین کننده
determines تعیین کردن
assessments تعیین مالیات
determine تعیین کردن
titration تعیین عیار
enumeration تعیین شماره
emplacement تعیین محل
watermarks تعیین میزان مد اب
watermark تعیین میزان مد اب
identification تعیین هویت
tell off تعیین کردن
redirection تعیین جهت
redirection تعیین مسیر
admensuration تعیین اندازه
demarcation تعیین حدود
admeasurement تعیین اندازه
typification تعیین نمونه
assignations تعیین وقت
range determination تعیین مسافت
ascertian تعیین کردن
appoint تعیین کردن
appoints تعیین کردن
nominations تعیین نامزدی
nomination تعیین نامزدی
completely specified با تعیین کامل
income determination تعیین درامد
job placement تعیین شغل
quantification تعیین خاصیت
appraisals تعیین قیمت
placements تعیین شغل
specifies تعیین کردن
price determination تعیین قیمت
placement تعیین شغل
assignation تعیین وقت
budget determinant تعیین بودجه
indentification تعیین هویت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com