Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English
Persian
unitization
تعیین واحد
Search result with all words
kabal
قبال
[نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
Other Matches
absolute system of units
سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
powered
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
knot
نات
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
cpu
واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
morpheme
واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
functional unit
واحد در حال کار واحد تابعی
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
knot
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
emplacement
تعیین جا
specification
تعیین
determination
تعیین
formulation
تعیین
assignment of space
تعیین جا
fixations
تعیین
appointments
تعیین
designation
تعیین
fixation
تعیین
appointment
تعیین
designations
تعیین
frequency allocation
تعیین فرکانس
nominative
تعیین شده
earmarked
تعیین شده
route
تعیین خط مسیر
indeterminable
تعیین ناپذیر
indicating
تعیین کننده
routes
تعیین خط مسیر
crucial
تعیین کننده
nominations
تعیین نامزدی
specifies
تعیین کردن
assessment
تعیین مالیات
nomination
تعیین نامزدی
blood group
تعیین کردن
coefficient of determination
ضریب تعیین
admeasurement
تعیین اندازه
blood groups
تعیین کردن
blood type
تعیین کردن
assessments
تعیین مالیات
blood types
تعیین کردن
admensuration
تعیین اندازه
crucially
تعیین کننده
specifying
تعیین کردن
specify
تعیین کردن
typification
تعیین نمونه
assignment
تعیین تعدادسهمیه
titration
تعیین عیار
sex determination
تعیین جنسیت
determinant
تعیین کننده
delimitation
تعیین حدود
placements
تعیین شغل
demark
تعیین حدودکردن
placement
تعیین شغل
determinative
تعیین کننده
redirection
تعیین جهت
redirection
تعیین مسیر
determination coefficient
ضریب تعیین
range determination
تعیین مسافت
identified
تعیین کردن
determinable
قابل تعیین
identifies
تعیین کردن
identify
تعیین کردن
assignations
تعیین وقت
assignation
تعیین وقت
appraisals
تعیین قیمت
assignments
تعیین تعدادسهمیه
specified
تعیین شده
completely specified
با تعیین کامل
moisture determination
تعیین رطوبت
tell off
تعیین کردن
fixes
تعیین کردن
appoints
تعیین کردن
fix
تعیین کردن
appoint
تعیین کردن
signification
تعیین افهار
formulation
تعیین کردن
quantification
تعیین خاصیت
predesignation
تعیین قبلی
appraisal
تعیین قیمت
damage assessment
تعیین خسارات
identifying
تعیین کردن
avow
شرط تعیین
determinants
تعیین کننده
abounded
تعیین حدودکردن
abounding
تعیین حدودکردن
abounds
تعیین حدودکردن
watermark
تعیین میزان مد اب
watermarks
تعیین میزان مد اب
assignment of tasks
تعیین وفایف
location
تعیین محل جا
locations
تعیین محل جا
assignability
قابل تعیین
ascertian
تعیین کردن
determine
تعیین کردن
determines
تعیین کردن
slate
تعیین کردن
slated
تعیین کردن
avows
شرط تعیین
laid on
<past-p.>
تعیین شده
provided
<adj.>
<past-p.>
تعیین شده
appropriated
<adj.>
<past-p.>
تعیین شده
avowing
شرط تعیین
price determination
تعیین قیمت
slates
تعیین کردن
determining
تعیین کردن
fix on
تعیین کردن
orientation
تعیین موقعیت
identification
تعیین هویت
foreordainment
تعیین از پیش
job placement
تعیین شغل
emplacement
تعیین محل
demarcation
تعیین حدود
valorization
تعیین ارزش
appointe
تعیین کردن
enumeration
تعیین شماره
orientation
تعیین جهت
frequency assignment
تعیین فرکانس
bound
تعیین کردن
wage determination
تعیین دستمزد
indentification
تعیین هویت
frequency determination
تعیین فرکانس
frequency designation
تعیین فرکانس
budget determinant
تعیین بودجه
income determination
تعیین درامد
fault localization
تعیین محل خطا
predetermine
قبلا تعیین کردن
determining tendency
گرایش تعیین کننده
location of industry
تعیین مکان صنعت
appraisals
تعیین قیمت کردن
demarcating
تعیین حدود کردن
demarcate
تعیین حدود کردن
prifixal
قبلا تعیین کردن
dream determinant
تعیین کننده رویا
assessment
تعیین نتایج حاصله
quantifying
کمیت را تعیین کردن
determinate
تعیین شده محدود
quantifies
کمیت را تعیین کردن
leader's rule
تعیین مسافت امن
designatory
وابسته به تخصیص و تعیین
limitation clause
ماده تعیین حدود
demarcated
تعیین حدود کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
designable
قابل طرح یا تعیین
quantified
کمیت را تعیین کردن
quantify
کمیت را تعیین کردن
electroscope
تعیین کننده برق
demarcates
تعیین حدود کردن
location theory
نظریه تعیین مکان
predestine
قبلا تعیین کردن
national income determination
تعیین درامد ملی
form determinant
تعیین کننده شکل
indeterminable
غیر قابل تعیین
limitation clause
عبارت تعیین حدود
assess
تعیین کردن بستن
assessed
تعیین کردن بستن
identification problem
مسئله تعیین هویت
assesses
تعیین کردن بستن
pegs
تعیین حدود کردن
peg
تعیین حدود کردن
assessing
تعیین کردن بستن
molecular weight determination
تعیین وزن مولکولی
maximum probility detection
تعیین احتمال حداکثر
mix design
تعیین نسبتهای اختلاط
oddsmaker
تعیین کننده امتیاز
genealogize
تعیین نسب کردن
determinants
عامل تعیین کننده
flight clearance
تعیین امنیت پرواز
determinant
عامل تعیین کننده
predesignate
قبلا تعیین شده
acquires
به دست اوردن تعیین
preassigned
قبلا تعیین شده
placement tests
ازمونهای تعیین شغل
appraisal
تعیین قیمت کردن
acquiring
به دست اوردن تعیین
pin point
تعیین دقیق نقاط
abound
تعیین حدود کردن
pin point
تعیین محل کردن
permutation table
جدول تعیین رمز
optometry
تعیین میزان دیدچشم
posting
تعیین محل ماموریت
spot elevation
ارتفاع تعیین شده
stated
تعیین کردن حال
fixes
تعیین کردن قراردادن
theory of income determination
نظریه تعیین درامد
to fix quota
تعیین سهمیه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com