Total search result: 201 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
new deal <idiom> |
تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر |
|
|
Other Matches |
|
transition |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
transitions |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
scratch the surface <idiom> |
تازه شروع به کار کردن |
conversion |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
conversions |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
shift |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
shifted |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
shifts |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
dispersoid |
پخش کامل ذرات جسمی درجسم دیگر |
pat lowe |
جهش با چرخش کامل از یک پا و فرود روی پای دیگر |
mapes |
چرخش کامل در هوا و برگشت روی پای دیگر |
reference |
مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر |
switches |
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود |
switch |
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود |
switched |
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود |
references |
مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر |
to wipe the slate clean <idiom> |
شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح] |
transition |
تغییر وضعیت از نوعی به نوع دیگر |
transitions |
تغییر وضعیت از نوعی به نوع دیگر |
When we get this project off the ground we can relax. |
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است. |
notification message |
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود |
loops |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
looped |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
loop |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
modification |
دستوراتی در حلقه که دستورات دیگر یا داده درون برنامه را تغییر میدهد |
tweening |
محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد |
salchow |
پرش از لبه داخلی یک پا باچرخش کامل درهوا وبرگشت روی لبه خارجی پای دیگر |
drag |
به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود |
drags |
به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود |
dragged |
به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود |
non return to zero |
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد |
warm boot |
شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند |
cross elasticity of demand |
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از : |
circuit |
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود |
circuits |
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود |
change of edge |
تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن |
modify |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modifying |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modifies |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
gray code |
سیستم کدگذاری که نمایش دودویی اعداد ورودی فق با یک بیت از یک عدد به عدد دیگر در زمان تغییر میکند |
alternated |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
alternate |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
transforms |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
transform |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
brand switching |
تغییر مصرف از یک نام به نام تجارتی دیگر |
end around |
تغییر حرکت بازیگر از گوش به گوش دیگر |
alternates |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
transforming |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
transformed |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
toe loop jump |
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی |
tap loop jump |
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی |
shift keys |
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ |
shift key |
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ |
enactory |
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه |
new blood <idiom> |
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن |
production cycle |
زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.] |
sectors |
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود |
sector |
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود |
new coined |
تازه بنیاد تازه سکه زده |
chain |
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد |
chains |
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد |
wilson |
پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر |
set up |
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن |
conversions |
تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر |
crossover |
تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر |
conversion |
تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر |
full mobilization |
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل |
newlywed |
تازه داماد تازه عروس |
fortunes |
شانس |
fortune |
شانس |
luck |
شانس |
odds |
شانس |
chancing |
شانس |
chance |
شانس |
handsel |
شانس |
chances |
شانس |
chanced |
شانس |
completed case |
جعبه کامل خشاب کامل |
full annealing |
بازپخت کامل تاباندن کامل |
full scale |
باندازه کامل بمقیاس کامل |
plug compatible |
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال |
unlucky fellow |
آدم بد شانس |
unlucky girl |
آدم بد شانس |
fortunate |
خوش شانس |
jinx |
ادم بد شانس |
jinx |
شانس نیاوردن |
(not a) snowball's chance in hell <idiom> |
بد شانس مطلق |
fall on feet <idiom> |
شانس آوردن |
jinxes |
شانس نیاوردن |
jinxes |
ادم بد شانس |
hobbledehoy |
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ |
start off |
شروع کردن شروع شدن |
fortuity |
قضا وقدر شانس |
press (push) one's luck <idiom> |
به شانس بستگی داد |
(not a) ghost of a chance <idiom> |
حتی یک شانس کوچکی |
speeding |
حالت شانس خوب داشتن |
To hit a wining streak. |
شانس آوردن ( درقمار وغیره ) |
cook one's goose <idiom> |
شانس کسی رااز اوگرفتن |
caculated risk <idiom> |
شانس زیاد برای موفقیت |
speeds |
حالت شانس خوب داشتن |
speed |
حالت شانس خوب داشتن |
casualism |
اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا" |
Fortunately I wasnt hurt. |
شانس آوردم . طوریم نشد |
lose touch with <idiom> |
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط |
I dont have an earthly chance. |
کمترین شانس راروی زمین ندارم |
end strings |
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان |
help any one . |
برایم خوش قدم بود ( شانس آورد ) |
green thumbed |
کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد |
unclocked |
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت |
asynchronous |
1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد |
chip |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
chips |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
income effect |
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها |
hangover |
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است |
hangovers |
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است |
vary |
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن |
varies |
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن |
not to have a prayer of achieving something |
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن |
otherwise <adv.> |
به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر] |
spoiler |
تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل |
launching area |
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی |
n-key rollover |
[این به این معنیست که هر کلید به طور کامل به طور مستقل توسط سخت افزار صفحه کلید اسکن شده، به طوری که هر فشرده شدن کلیدها به درستی صرفنظر از اینکه چگونه بسیاری از کلید های دیگر در حال فشرده شدن تشخیص داده شده اند] |
imago |
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید |
thorough |
بطور کامل کامل |
plastic |
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر |
initiation |
شروع کار شروع |
Consider yourself lucky [fortunate] (that) you weren't on the train at that time. |
شما باید خودتان را خوش شانس [خوشبخت] در نظر بگیرید [که] در آن زمان در قطار نبودید. |
long shot |
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است |
variable area nozzle |
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند |
references |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
reference |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
changed |
تغییر کردن تغییر دادن |
changing |
تغییر کردن تغییر دادن |
change over |
تغییر روش تغییر رویه |
changes |
تغییر کردن تغییر دادن |
change |
تغییر کردن تغییر دادن |
some other time |
دفعه دیگر [وقت دیگر] |
tunnelling |
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد |
he was otherwise ordered |
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود |
fm |
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation |
metafile |
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود |
cycle |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
cycles |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
cycled |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
he had no more no to say |
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت |
counter march |
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن |
fet |
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت |
HTML |
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد |
angular travel |
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان |
trans shipment |
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر |
gradient circuit |
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین |
dewiest |
تازه |
scion |
تازه |
up-to-date |
تازه |
scions |
تازه |
new |
تازه |
dewy |
تازه |
the new world |
تازه |
new fashioned |
تازه |
freshest |
تازه |
new born |
تازه |
post glacial |
تازه |
recent |
تازه |
modern |
تازه |
newfangled |
مد تازه |
newfashioned |
تازه |
inchoative |
تازه |
new fallen |
تازه |
new- |
تازه |
mint a mint condition |
تازه تازه |
red hot |
تازه |
young |
تازه |
renewed |
تازه |
brand new |
تر و تازه |
younger |
تازه |
up to date |
تازه |
greenest |
تازه |
fresh- |
تازه |
green |
تازه |
dewier |
تازه |
newer |
تازه |
new laid |
تازه |
newest |
تازه |
new-laid |
تازه |
fresh |
تازه |
ultramodern |
بسیار تازه |
converted |
تازه کیش |
carechumen |
تازه وارد |
converts |
تازه کیش |
convert |
تازه کیش |
settlers |
مهاجر تازه |
verdured |
تازه سرسبز |
breezy |
خنک تازه |
bride |
تازه عروس |
birdegroom |
تازه داماد |
span new |
کاملا تازه |
newcomers |
تازه وارد |
span new |
خیلی تازه |
brides |
تازه عروس |
bran new |
بکلی نو یا تازه |