English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English Persian
neat تمیز
neater تمیز
neatest تمیز
pure تمیز
purer تمیز
purest تمیز
cleanly تمیز
distinction تمیز
distinctions تمیز
clean تمیز
cleaned تمیز
cleanest تمیز
cleans تمیز
dapper تمیز
discretion تمیز
discrimination تمیز
scrubby تمیز
cassation تمیز
contradistinction تمیز
dinky تمیز
discernment تمیز
secernment تمیز
spiffy تمیز
Other Matches
age of reason سن تمیز
mense حس تمیز
age of discretion سن تمیز
neat and tidy تر و تمیز
refined تمیز کرده
discerns تمیز دادن
cleanses تمیز کردن
discerned تمیز دادن
cleanse تمیز کردن
wisp تمیز کردن
scourers تمیز کننده
wisps تمیز کردن
discernible قابل تمیز
cleansed تمیز کردن
scourer تمیز کننده
discern تمیز دادن
clean bill of lading بارنامه تمیز
clean house تمیز کردن
clean تمیز کردن
squeaky clean بسیار تمیز
supreme court دیوان تمیز
superior court دادگاه تمیز
stimulus discrimination تمیز محرک
sensory discrimination تمیز حسی
replotting تمیز کردن
indiscernible able تمیز ندادنی
high court of دیوانعالی تمیز
epicritic تمیز دهنده
discriminator تمیز دهنده
discriminating intellect قوه تمیز
discriminable قابل تمیز
individuate تمیز دادن
do the cleaning تمیز کردن
differentiates تمیز دادن
indiscreet بی تمیز بی احتیاط
identification تطبیق تمیز
cleaned تمیز کردن
distinguishable قابل تمیز
indiscriminately بدون تمیز
scouring تمیز کاری
cleans تمیز کردن
cleanest تمیز کردن
differentiate تمیز دادن
differentiating تمیز دادن
clean تمیز کردن
grooming تمیز کردن
scrub خراشیدن تمیز کردن
spic and span <idiom> خیلی تمیز ومرتب
This isn't clean. این تمیز نیست.
clean تمیز کردن چیزی
scrubbing خراشیدن تمیز کردن
cleans تمیز کردن چیزی
cleanest تمیز کردن چیزی
cleaned تمیز کردن چیزی
scrubs خراشیدن تمیز کردن
high court of cassation دیوان عالی تمیز
prim خیلی محتاط تمیز
emblazoned تمیز چاپیا دوختهشده
discriminative وابسته به تبعیض یا تمیز
discreet دارای تمیز وبصیرت
antiseptic تمیز و پاکیزه مشخص
antiseptics تمیز و پاکیزه مشخص
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
scrubbed خراشیدن تمیز کردن
hight court of cassetion دیوان عالی تمیز
absterge تمیز کردن شستشو دادن
distinctively بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
smugly تمیز کردن سروصورت دادن به
spruce up <idiom> مجددا آراستن ،تمیز کردن
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
smug تمیز کردن سروصورت دادن به
cleansers وسیله یا ماده تمیز کننده
cleanser وسیله یا ماده تمیز کننده
smugness تمیز کردن سروصورت دادن به
I want these clothes cleaned. من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
indistinguishable غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
tassels پارچه برای تمیز کردن تیر
tassel پارچه برای تمیز کردن تیر
secern تجزیه طلب شدن تمیز دادن
denotative دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
racking تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
differentiation فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
epicritic تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
mops چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
go devil لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
vacuum جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
vacuuming جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
scavenges سپوری کردن تمیز کردن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
scavenged سپوری کردن تمیز کردن
scavenge سپوری کردن تمیز کردن
focussing تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussed تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focuses تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focused تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focus تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focusses تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com