Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English
Persian
turboshaft
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
Other Matches
variable discharge turbine
توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
turboprop
توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
empowering
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
turbos
پیشوند برای وسایلی که توسط توربین گاز میچرخند
turbo
پیشوند برای وسایلی که توسط توربین گاز میچرخند
waste gate
مکانیزم کنترلی برای توربین گازهای خروجی موتورهای دارای توربوشارژر
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
mismatch
ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
revitalize
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalised
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizes
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalized
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalising
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalises
قدرت و زندگی تازه دادن
to empower somebody
به کسی قدرت
[روحی]
دادن
revitalizing
قدرت و زندگی تازه دادن
eat one's words
<idiom>
حرف خود قدرت دادن
abler
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
skiascope
اسبابی برای اندازه گیری قدرت انکسار نور در شبکیه
ablest
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
eminent domain
قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
yields
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yield
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yielded
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
hypoid
چرخدنده هایی برای انتقال حرکت و قدرت بین شفت ها یامحورهای متنافر
club propeller
ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
cruise control
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
intermediate contingency
قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
imperialism
سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
low end
سخت افزار یا نرم افزاری که قدرت منه نیست یا برای مبتدیان طراحی شده است
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
penetrometer
وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
creativeness
قدرت خلاقه قدرت ابداع
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
authoritarainism
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
turbine
توربین
turbines
توربین
realizing
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
turbine stage
طبقه توربین
axial flow impulse turbine
توربین محوری
turbine rotor
رتور توربین
gas turbine
توربین گاز
turbin casing
بدنه توربین
turbin stator
استاتور توربین
turbine vane
تیغه توربین
turbine blade
پره توربین
turbine disc
دیسک توربین
internal combustion turbine
توربین گازی
turbines
توربین بخار
axial flow turbine
توربین محوری
turbine
توربین بخار
stream turbine
توربین بخار
turbine nozzle
شیپوره توربین
turbine blade
تیغه توربین
blade
پره توربین
vane
پره توربین
vanes
پره توربین
turbine wheel
چرخ توربین
impulse turbine
توربین ضربهای
water turbine
توربین ابی
steam turbine
توربین بخار
free turbine
توربین ازاد
high head turbine
توربین فشار قوی
low pressure turbine
توربین فشار ضعیف
turbocar
اتومبیل توربین دار
combustor
سیستم احتراق توربین
bucket
تیغه گردنده توربین
three shaft
توربین گازی با سه شفت
turbine governor
تنظیم کننده توربین
impluse turbine
توربین فشار ضربهای
radial flow turbine
توربین با جریان شعاعی
high pressure turbin
توربین فشار قوی
turbojet
هواپیمای جت توربین دار
reaction turbin
توربین عکس العملی
buckets
تیغه گردنده توربین
reaction turbin
توربین فشار زیاد
head race
کانال هذایت اب به توربین
reaction turbine
توربین عکس العملی
supersonic turbine
توربین مافوق صوت
blades
پره توربین ابی
turbojet engine
موتور هواپیمای دارای توربین جت
tail race
کانال هدایت اب از توربین به خارج
vaporizing combustor
سیستم احتراق توربین گاز
turbocharger
موتور شارژ کننده توربین
turbogenerator
دستگاه مولد برق دارای توربین
turbos
پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین
turbo
پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین
variable camber
سطوح هادی گاز به داخل توربین
radar discrimination
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
lawn sprinkler
برای چمن اب دادن
variable stator
توربین گازی با چند ردیف تیغه استاتور
turbofan
دستگاه تهویه یا بادبزن متحرک بوسیله توربین
axial flow turbine engine
موتور توربین گاز باکمپرسور جریان خطی
turborocket
ترکیبات گوناگونی از توربین گاز و راکت در یک موتور
reverse flow engine
توربین گاز دارای کمپرسورجریان خطی یا محوری
penstock
لوله ایکه اب تحت فشار را به توربین میرساند
microsoft
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
times
وقت قرار دادن برای
sancify
برای امرمقدسی تخصیص دادن
phew
برای نشان دادن بی تابی
readiness to report
امادگی برای پاسخ دادن
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
phew
برای نشان دادن بیزاری
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
time
وقت قرار دادن برای
timed
وقت قرار دادن برای
smoothing or smoothed varnish
لاک برای جلا دادن
to empower somebody to do something
اختیار دادن به کسی برای کاری
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
benchrest
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
to bleed for one's country
برای میهن خود خون دادن
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
irresponsiveness
عدم امادگی برای پاسخ دادن
put someone in the picture
<idiom>
شرایط را شرح دادن برای کسی
put to the question
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
microcycle
برای دادن زمان اجرای دستورات
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
garden engine
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
rated power
هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
bulb root
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
bobble
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
check side
پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
development aid volunteer
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
cross voting
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
bobbles
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
burn in
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
foliage plant
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
processes
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
process
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
Baa!
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
interrupts
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
waff
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
interrupt
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
ramjet
موتور جت بدون کمپرسور و توربین که فقط با کمپرس هوا کار میکند
residence time
مدت زمانیکه قطرات کوچک سوخت در محفظه احتراق توربین گاز میمانند
customises
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
to off an agreement
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
loose ends
<idiom>
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
customising
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
to give somebody an ultimatum
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
forms
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
formed
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
customizes
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customized
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customize
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizing
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
development aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
customised
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
attack
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
pack
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
attacked
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
packs
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
form
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
attacks
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
to wave one's handkerchief
دستمال جیب خود را
[برای کسی]
تکان دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com