English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
task state descriptor توصیف کننده وضعیت وفیفه
Other Matches
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
delineator توصیف کننده
qualifier توصیف کننده
qualifiers توصیف کننده
serviceability criteria وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
inverse تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
hartley بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
race وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
races وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
statement of service خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
smarts buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarting buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smartest buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smart buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarted buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarter buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flying status وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
columns در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
column در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
transparently مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
holding position وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
devices یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
description توصیف
descriptions توصیف
qualification توصیف
shading توصیف
narration توصیف
delineation توصیف
descriptor توصیف گر
recommendable قابل توصیف
characterized توصیف کردن
description توصیف تشریح
characterizes توصیف کردن
false description توصیف غلط
characterizing توصیف کردن
characterising توصیف کردن
describable قابل توصیف
characterised توصیف کردن
self explanatory بی نیاز از توصیف
self-explanatory بی نیاز از توصیف
descriptions توصیف تشریح
characterization توصیف شخصیت
characterises توصیف کردن
job description توصیف شغلی
indefinable توصیف نشدنی
self explaining بی نیاز از توصیف
indefinably توصیف نشدنی
qualifies توصیف کردن
data descriptor توصیف گر داده ها
qualify توصیف کردن
characterize توصیف کردن
qalified توصیف شده
characterization توصیف صفات اختصاصی
indescribable توصیف ناپذیر نامعلوم
unutterably غیر قابل توصیف
task state descriptor توصیف گر حالت کار
unutterable غیر قابل توصیف
termless بی پایان غیر قابل توصیف
illusionism نگارش یا توصیف منافر وهمی
unspeakable توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
ineffable شخص غیر قابل توصیف نگفتنی
zoography علم توصیف جانوران وخوی انان
Religion was portrayed in a negative way. دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
ccitt v. در ارتباطات داده سری ای ازاستانداردها است که خصوصیات رابط را توصیف میکند
defense readiness condition وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
electrographic architecture [واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
activities وفیفه
assignments وفیفه
responsibilities وفیفه
activity وفیفه
assignment وفیفه
devoir وفیفه
offices وفیفه
that is your duty and not mine نه وفیفه من
office وفیفه
taskwork وفیفه
obligation وفیفه
responsibility وفیفه
roles وفیفه
task وفیفه
tasks وفیفه
worked وفیفه
function وفیفه
inofficious بی وفیفه
work وفیفه
sorb وفیفه
functioned وفیفه
obligations وفیفه
duty وفیفه
serviced وفیفه
pensions وفیفه
role وفیفه
pension وفیفه
service وفیفه
functions وفیفه
sense of duty حس وفیفه شناسی
draftees سربازان وفیفه
obligated reservist مشمول وفیفه
seaman recruit ناوی وفیفه
inofficious وفیفه نشناس
reserve officer افسر وفیفه
task امرمهم وفیفه
staff duty وفیفه ستادی
functioned وفیفه داشتن
undutiful وفیفه نشناس
tasks امرمهم وفیفه
beneficiary وفیفه خوار
conscription نظام وفیفه
dutifulness وفیفه شناسی
compulsory service خدمت وفیفه
task management مدیریت وفیفه
loyalty وفیفه شناسی
obstriction قرارداد وفیفه
beneficiaries وفیفه خوار
loyalties وفیفه شناسی
conscientious وفیفه شناس
fealties وفیفه شناسی
draft سرباز وفیفه
drafted سرباز وفیفه
drafts سرباز وفیفه
obligor مشمول وفیفه
functionally ازلحاظ وفیفه
stipendiary وفیفه خوار
stipendiaries وفیفه خوار
functionery وفیفه دار
burden of proof وفیفه اثبات
function وفیفه داشتن
the d. of duty ادای وفیفه
the d. of duty انجام وفیفه
dutiful وفیفه شناس
breach of duty ترک وفیفه
fealty وفیفه شناسی
office کار وفیفه
conscripting سرباز وفیفه
propositional function وفیفه حسی
duty-bound حینانجام وفیفه
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
naval conscript ناوی وفیفه
neurility وفیفه اعصاب
conscripted سرباز وفیفه
loyal وفیفه شناس
dereliction of duty ترک وفیفه
dereliction of duty وفیفه نشناسی
annuitant وفیفه خور
religious duty فرض وفیفه
conscripts سرباز وفیفه
functional وفیفه دار
lapse from duty ترک وفیفه
irresponsible وفیفه نشناس
offices کار وفیفه
laspe from duty ترک وفیفه
irresponsibility وفیفه نشناسی
serviced نظام وفیفه
incumbency وفیفه لزوم
service نظام وفیفه
feal وفیفه شناس
conscript سرباز وفیفه
functions وفیفه داشتن
military service نظام وفیفه
to perform one's duty انجام وفیفه کردن
functioned وفیفه عمل کردن
functional تابعی وفیفه مندی
neglect of duty غفلت در انجام وفیفه
harnessed حین انجام وفیفه
harnessing حین انجام وفیفه
ready for duty اماده انجام وفیفه
functional unit واحد وفیفه مند
harness حین انجام وفیفه
line of duty نحوه انجام وفیفه
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
feasance انجام وفیفه کردن
duteous وفیفه شناس مطیع
military service خدمت نظام وفیفه
functions وفیفه عمل کردن
that is your duty and not mine این وفیفه شماست
task control block بلاک کنترل وفیفه
conscript army ارتش سربازان وفیفه
bounden duty وفیفه واجب یا لازم
observantly از روی وفیفه شناسی
conscription law قانون نظام وفیفه
leal وفیفه شناس حقشناس
voluntaryist مخالف نظام وفیفه
functionate انجام وفیفه کردن
functional diagram نمودار وفیفه مندی
obligated tour دوران مشمولیت وفیفه
barrels وفیفه هدایت در یک ترمینال
key assignments وفیفه دهی کلیدها
i deed it my duty to وفیفه خود می دانم که
supererogation افراط در انجام وفیفه
liable to military service مشمول خدمت وفیفه
barrel وفیفه هدایت در یک ترمینال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com