Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
helicopter team
تیم سوار بر هلی کوپتر
Search result with all words
composite squadron
گردان سوار زرهی یا هلی کوپتر مختلط
Other Matches
cargo sling
طناب بستن محمولات به زیرهلی کوپتر طناب باربندی هلی کوپتر یا خودرو
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
chopper
هلی کوپتر
choppers
هلی کوپتر
compound helicopter
هلی کوپتر مرکب
lift helicopter
هلی کوپتر باری
helipad
فرودگاه هلی کوپتر
black hawk
هلی کوپتر سیکورسکی
rotors
ملخ هلی کوپتر
rotor
ملخ هلی کوپتر
armed helicopter
هلی کوپتر مسلح
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
lightening bug ship
هلی کوپتر نورافکن دار
sling load
بار خارجی هلی کوپتر
drone antisubmarine helicopter
هلی کوپتر بی خلبان ضدزیردریایی
scout helicopter
هلی کوپتر شناسایی یا گشتی
picketing
شیرجه کردن هواپیما یا هلی کوپتر
heliport
باند فرود و پرواز هلی کوپتر
heliports
باند فرود و پرواز هلی کوپتر
landing strip
باند فروداضطراری هواپیما یا هلی کوپتر
lightening bug ship
هلی کوپتر روشن کننده گشتی
landing strips
باند فروداضطراری هواپیما یا هلی کوپتر
smokey the bear
وسیله تولید پرده دود در هلی کوپتر
cavalry man
سوار در سوار نظام
dustoff
وسیله تخلیه و حمل مجروحینی که روی هلی کوپتر نصب میشود
pioneer heliport
فرودگاه هلی کوپتر صحرایی فرودگاه موقت
in the saddle
سوار
trooper
سوار
outside ofa horse
سوار
pieces
سوار
troopers
سوار
horseback
سوار
piece
سوار
horsewoman
سوار
boarded
سوار
board
سوار
horsewomen
سوار
armored cavalry
سوار زرهی
bicyclist
دوچرخه سوار
biker
دوچرخه سوار
biker
موتورسیکلت سوار
board surfer
موج سوار
skim boarder
موج سوار
modulation
سوار سازی
cavalier
اسب سوار
on stilts
سوار چوب پا
on shipboard
سوار کشتی
on board a ship
سوار کشتی
cavalry
سوار زرهی
riders
سوار کار
rider
سوار کار
ride
سوار شدن
rides
سوار شدن
acheval
سوار بر اسب
cavalier
سرباز سوار
surfer
موج سوار
boot and saddle
سوار شوید
enchase
سوار کردن
equestrienne
زن اسب سوار
horse breaker
چابک سوار
equitant
سوار بر اسب
get in
سوار شدن
fabricating
سوار کردن
get on
سوار شدن
fabricate
سوار کردن
rig
سوار کردن
horse man
اسب سوار
fabricated
سوار کردن
Mts
سوار شدن
chevalier
سوار دلاور
mounted
سوار شده
Mt
سوار شدن
rigs
سوار کردن
rigged
سوار کردن
horseman
اسب سوار
horseman
سوار کار
fabricates
سوار کردن
horseback
سوار براسب
upping
سوار براسب سر پا
horsewoman
سوار اسب
boaters
زورق سوار
canters
سوار اسب
washine
موج سوار زن
assemble
سوار کردن
vedette
قراول سوار
assembled
سوار کردن
tobogganist
سورتمه سوار
upped
سوار براسب سر پا
up
سوار براسب سر پا
modulate
سوار کردن
modulates
سوار کردن
modulating
سوار کردن
mount
سوار شدن بر
mount
سوار کردن
mounts
سوار شدن بر
mounts
سوار کردن
canter
سوار اسب
cantered
سوار اسب
cantering
سوار اسب
horsewomen
سوار اسب
assembles
سوار کردن
reinsman
اسب سوار
motorists
ماشین سوار
cyclist
دوچرخه سوار
motorist
ماشین سوار
jockey
چابک سوار
take up
سوار کردن
jockeys
چابک سوار
horsemen
اسب سوار
tobogganer
سورتمه سوار
cyclists
دوچرخه سوار
equestrian
چابک سوار
equestrian
اسب سوار
to hitch
مجانی سوار شدن
to hitchhike
مجانی سوار شدن
pick up
سوار کردن مسافر
mountie
پلیس سوار کانادا
to go backpacking
مجانی سوار شدن
rodeo
سوار کاری کردن
rodeos
نمایش سوار کاری
rodeos
سوار کاری کردن
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
take on
مسافر سوار کردن
dragons
گردان سوار اسبی
rodeo
نمایش سوار کاری
To get on board.
سوار کشتی شدن
To get into (ride in)a car .
سوار اتوموبیل شدن
to ride on a horse
براسبی سوار شدن
light piece
سوار سبک شطرنج
to ride on a horse
اسبی را سوار شدن
to ride shanks's mare
سوار پای خودشدن
jockey club
باشگاه سوار کاران
To board a plane.
سوار هواپیما شدن
to take ship
در کشتی سوار کردن
heavy piece
سوار سنگین شطرنج
unmounted
سوار نشده پیاده
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
uhlan
سوار نیزه دار
imbark
در کشتی سوار کردن
wheelman
دوچرخه سوار شراعبان
wheelsman
دوچرخه سوار شراعبان
To mout a horse .
سوار اسب شدن
cavalry unit
یکان سوار نظام
coachload
افراد سوار بر درشکه
reinsman
سوار کار ماهر
flatlander
موج سوار کم استعداد
ridable
رام و سوار شدنی
staging area
منطقه سوار شدن
cuirassier
سوار زره پوش
surfboat
قایق موج سوار
to ride for a fall
بی پروا سوار شدن
enplane
سوار هواپیما شدن
entrain
سوار کردن کشیدن
horseback archer
کمانگیر سوار بر اسب
installs
سوار کردن جادادن
embark
درکشتی سوار کردن
embarked
درکشتی سوار کردن
embarking
درکشتی سوار کردن
embarks
درکشتی سوار کردن
installing
سوار کردن جادادن
install
سوار کردن جادادن
assembles
سوار کردن قطعات
assembled
سوار کردن قطعات
setting up
سوار کردن جاانداختن
sets
سوار کردن جاانداختن
set
سوار کردن جاانداختن
assemble
سوار کردن قطعات
dragon
گردان سوار اسبی
jockey
اسب سوار حرفهای
jockeys
اسب سوار حرفهای
horse
سواراسبی سوار شوید
mounting
سوار کردن وسایل
staging
سوار کردن جا دادن
modulate
سوار کردن موج
modulates
سوار کردن موج
modulating
سوار کردن موج
prance
سوار اسب چموش شدن
horsewoman
مربی اسب سوار و اسبداری
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
horsewomen
مربی اسب سوار و اسبداری
pickup field
محوطه سوار شدن درهواپیما
pickup point
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
mat surfer
موج سوار صفحه پلاستیکی
erects
بناکردن سوار یا نصب کردن
pung
در سورتمه جعبهای سوار شدن
juryrig
سوار کردن موقت وسایل
in the irons
سوار اسب بخصوصی شدن
erect
بناکردن سوار یا نصب کردن
light horse
سوار نظام سبک اسلحه
removable
قابل سوار و پیاده کردن
erected
بناکردن سوار یا نصب کردن
erecting
بناکردن سوار یا نصب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com