Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
You took the words out of my mouth.
جانا سخن از زبان ما می گویی
Other Matches
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .
فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
chiromancy
پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
telnet
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
translators
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
assembly
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
host language
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol
Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targeting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental
زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
mealymouthed
ادم چرب زبان شیرین زبان
professional slang
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
bal
زبان ساده شده زبان اسمبلی
He is speechless (inarticulate).
سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
Arabic
زبان تازی زبان عربی
interpreting
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpreted
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpret
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib
چرب زبان زبان دار
languages
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interprets
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
scottish gaelic
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
as thought
گویی
laconic speech
کم گویی
outdpokenness
رک گویی
soliloquies
تک گویی
one would say
گویی
free spokenness
رک گویی
scandals
بد گویی
downrightness
رک گویی
knop
گویی
plain speaking
رک گویی
to stab in the back
بد گویی
so to peaking
گویی
pauciloquy
کم گویی
hypophrasia
کم گویی
candor
رک گویی
hypologia
کم گویی
soliloquy
تک گویی
candour
رک گویی
scandal
بد گویی
ingenuousness
رک گویی
soliloquize
تک گویی کردن
repetitions
باز گویی
somniloquy or quence
سخن گویی
so to speak
چنانکه گویی
restatements
باز گویی
witticism
بذله گویی
witticisms
بذله گویی
incoherence
گسسته گویی
open heartedness
رک گویی صداقت
verbosity
اطناب گویی
to speak ill of
بد گویی کردن از
to fling d.
بد گویی کردن
restatement
باز گویی
knocks
بد گویی کردن از
knocked
بد گویی کردن از
contradictions
خلاف گویی
echophrasia
پژواک گویی
echolalia
پژواک گویی
contradiction
خلاف گویی
knock
بد گویی کردن از
poeticism
شعر گویی
stilted speech
مطنطن گویی
jest
بذله گویی
wit
بذله گویی
repetition
باز گویی
ranten
بیهوده گویی
piffle
مهمل گویی
cluttering
بریده گویی
ironies
وارونه گویی
irony
وارونه گویی
rants
بیهوده گویی
ranting
بیهوده گویی
ranted
بیهوده گویی
rant
بیهوده گویی
exaggeration
گزافه گویی
jocosely
بذله گویی
invective
ناسزا گویی
jocose
بذله گویی
pseudology
دروغ گویی
reticency
سکوت کم گویی
revilement
ناسزا گویی
jests
بذله گویی
divagation
پریشان گویی
wits
بذله گویی
divination
غیب گویی
leasing
دروغ گویی
self contradiction
تناقض گویی
logorrhea
پراکنده گویی
scandalum magnatum
بد گویی از بزرگان
knob
دستگیره گویی
free spokenness
ساده گویی
prate
یاوه گویی
rodomontade
گزاف گویی
rhodomontade
گزاف گویی
knobs
دستگیره گویی
reticence
سکوت کم گویی
tympany
گزافه گویی
missatement
خلاف گویی
overstatements
گزافه گویی
door-knob
دستگیره گویی
facetiousness
بذله گویی
premonitions
شوم گویی
bullshit
گزافه گویی
overstatement
گزافه گویی
idioglossia
نامفهوم گویی
iterance
باز گویی
metonymy
به تقریب گویی
extemporization
بالبداهه گویی
ellipsis
بریده گویی
idiolalia
مهمل گویی
ambage
ابهام گویی
labyrinthine speech
پریشان گویی
polylogia
پریشان گویی
polyphrasia
پریشان گویی
lallation
کودکانه گویی
gratulation
تبریک گویی
premonition
شوم گویی
gossips
اراجیف بد گویی
tachyphemia
شتابان گویی
disclosures
بی پرده گویی
waggery
بذله گویی
vituperation
ناسزا گویی
verbalization
دراز گویی
agitolalia
شتابان گویی
tachylalia
شتابان گویی
gossip
اراجیف بد گویی
gossiped
اراجیف بد گویی
tautologize
مکرر گویی
word salad
اشفته گویی
wittiness
لطیفه گویی
unreserve
بی پرده گویی
disclosure
بی پرده گویی
improvisation
بدیهه گویی
gossiping
اراجیف بد گویی
wittiness
بذله گویی
chicaneries
ضد ونقیض گویی مغالطه
divined
غیب گویی کردن
extravaganza
فانتزی گزاف گویی
overstating
گزافه گویی کردن
divining
غیب گویی کردن
recriminative
پس دهنده بد گویی یا تهمت
quirks
مزاجی تناقض گویی
it look as if
چنین مینماید که گویی
hyperbolize
گزافه گویی کردن
exaggerate
گزافه گویی کردن
deliriousness
پرت گویی
[روانشناسی]
divines
غیب گویی کردن
gutter ball
گویی که به شیار میافتد
chicanery
ضد ونقیض گویی مغالطه
deliriousness
هذیان گویی
[روانشناسی]
extravaganzas
فانتزی گزاف گویی
quirk
مزاجی تناقض گویی
bounces
جست گزاف گویی
witticisms
شوخی لطیفه گویی
bullshit
چرند گویی کردن
exaggerates
گزافه گویی کردن
exaggerating
گزافه گویی کردن
overstate
گزافه گویی کردن
natter
یاوه گویی کردن
witticism
شوخی لطیفه گویی
dotes
پرت گویی کردن
doted
پرت گویی کردن
veridical
از روی حقیقت گویی
pleasantries
بذله گویی شوخی
pleasantry
بذله گویی شوخی
tergiversation
بی ثباتی تناقض گویی
corespondent
مسئول جواب گویی
recriminatory
پس دهنده بد گویی یاتهمت
dote
پرت گویی کردن
toucher
گویی که باجک برخوردکند
nattered
یاوه گویی کردن
nattering
یاوه گویی کردن
Is that so ? You dont say.
نه بابا ( جدی می گویی ) ؟
Do you mean it ? Really ? Honestly ?
جان من ؟( جدی می گویی )
delirium
پرت گویی دیوانگی
logorrhea
پرحرفی وبیهوده گویی
fribble
یاوه گویی کردن
effusively
چنانکه گویی بریزد
divine
غیب گویی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com