Total search result: 201 (40 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to seek somebody out |
جستجو برای پیدا کردن کسی |
|
|
Other Matches |
|
searchingly |
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود. |
search |
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود. |
searches |
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود. |
searched |
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود. |
to prospect [for] |
جستجو کردن [برای] |
to grub |
جستجو کردن [برای] |
to grub about |
جستجو کردن [برای] |
backwards |
جستجو برای دادهای که در محل نشانه گرد قرار دارد یا در انتهای فایل است و جستجو تا ابتدای فایل |
to seek a remedy for something |
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن |
to get a meat for a bird |
برای مرغی جفت پیدا کردن |
head-hunting <idiom> |
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق |
service |
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و.. |
serviced |
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و.. |
to make friends [to make connections] |
رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی] |
to always find something to gripe about |
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن |
grapnel |
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب |
grapnels |
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب |
to pick up somebody |
کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس] |
curve fitting |
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد |
seeks |
جستجو برای یافتن |
seeking |
جستجو برای یافتن |
seek |
جستجو برای یافتن |
documenting |
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد |
documented |
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد |
document |
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد |
searched |
جستجو برای یک موضوع داده |
searchingly |
جستجو برای یک موضوع داده |
searches |
جستجو برای یک موضوع داده |
search |
جستجو برای یک موضوع داده |
match |
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه |
matches |
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه |
areas |
جستجو برای داده خاص در بخشی از حافظه یا فایلها |
area |
جستجو برای داده خاص در بخشی از حافظه یا فایلها |
dichotomizing search |
روش جستجو سریع برای استفاده از لیست داده ها. |
case sensitive search |
جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف |
seeking |
بخشی از حافظه که برای داده یا کلمه خاص جستجو میشود |
seeks |
بخشی از حافظه که برای داده یا کلمه خاص جستجو میشود |
seek |
بخشی از حافظه که برای داده یا کلمه خاص جستجو میشود |
Can you find me a porter? |
آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟ |
trapdoor |
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری |
trapdoors |
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری |
these room let well |
نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم |
Can you find me a babysitter? |
آیا میتوانید برای من یک پرستار بچه پیدا کنید؟ |
linear |
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد. |
to frisk [a person] |
دست روی بدن کسی کشیدن [در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر] |
disjunctive search |
جستجو برای داده هایی که لااقل با یکی از اعداد کلید مط ابق هستند |
They have come out with a new gimmick to attract customers . |
کلک جدیدی برای جلب مشتری پیدا کرده اند |
browser |
برنامه نرم افزاری که برای جستجو در صفحات www در اینترنت ذخیره شده است |
distributes |
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود |
distributing |
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود |
distribute |
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود |
backward |
جستجو برای دادهای که از موقعیت نشانه گر شروع میشود یا از انتهای فایل و به ابتدای فایل می رسد |
away |
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند |
step through |
عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند |
to search |
جستجو کردن |
snook |
جستجو کردن |
ransacking |
جستجو کردن |
ransacks |
جستجو کردن |
to feel after any thing |
جستجو کردن |
ransacked |
جستجو کردن |
seed |
جستجو کردن |
searchingly |
جستجو کردن |
seeds |
جستجو کردن |
track down <idiom> |
جستجو کردن |
surveillance |
جستجو کردن |
to smell about |
جستجو کردن |
ransack |
جستجو کردن |
seach |
جستجو کردن |
to scratch about |
جستجو کردن |
hunt for |
جستجو کردن |
seeks |
جستجو کردن |
to browse through |
جستجو کردن |
seek |
جستجو کردن |
mouse |
جستجو کردن |
seeking |
جستجو کردن |
search |
جستجو کردن |
hunt up |
جستجو کردن |
hunt after |
جستجو کردن |
to hunt up |
جستجو کردن |
searched |
جستجو کردن |
searches |
جستجو کردن |
to rummage |
جستجو کردن |
mouses |
جستجو کردن |
to search after |
جستجو کردن |
scours |
جستجو کردن |
scoured |
جستجو کردن |
scour |
جستجو کردن |
searchingly |
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها |
search |
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها |
searched |
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها |
searches |
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها |
to hunt out |
جستجو کردن ویافتن |
go through <idiom> |
جستجو وکنکاش کردن |
to search |
گشتن [جستجو کردن] |
to make r. after something |
چیزی را جستجو کردن |
wild goose chase <idiom> |
ناامیدانه جستجو کردن |
to sift through something |
با زیر و رو جستجو کردن |
damp |
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن |
dampers |
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن |
dampest |
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن |
grubs |
زمین کندن جستجو کردن |
grub |
زمین کندن جستجو کردن |
search and clear |
جستجو و پاک کردن دشمن |
grubbed |
زمین کندن جستجو کردن |
pin point |
پیدا کردن |
acquire |
پیدا کردن |
gain |
پیدا کردن |
gained |
پیدا کردن |
gains |
پیدا کردن |
tracks |
پیدا کردن |
averaging |
پیدا کردن |
track |
پیدا کردن |
averages |
پیدا کردن |
averaged |
پیدا کردن |
tracked |
پیدا کردن |
to look up |
پیدا کردن |
average |
پیدا کردن |
to pick up |
پیدا کردن |
to pluck up one's heart |
دل پیدا کردن |
detects |
پیدا کردن |
detecting |
پیدا کردن |
detected |
پیدا کردن |
find |
پیدا کردن |
smell out |
با بو پیدا کردن |
finds |
پیدا کردن |
to search out |
پیدا کردن |
to figure up |
پیدا کردن |
detect |
پیدا کردن |
inspect |
جستجو کردن بررسی کردن کنترل |
inspecting |
جستجو کردن بررسی کردن کنترل |
inspects |
جستجو کردن بررسی کردن کنترل |
inspected |
جستجو کردن بررسی کردن کنترل |
to dig up |
با به هم زدن [جستجو کردن] از خاک در آوردن |
give tongue |
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار |
touted |
خریدار پیدا کردن |
tout |
خریدار پیدا کردن |
touting |
خریدار پیدا کردن |
preempt |
حق تقدم پیدا کردن |
touts |
خریدار پیدا کردن |
to spring a leaguer |
رخنه پیدا کردن |
to work out something |
حل چیزی را پیدا کردن |
liaises |
ارتباط پیدا کردن |
equation of payments |
قاعده پیدا کردن |
declining |
شیب پیدا کردن |
demonetize |
تنزل پیدا کردن |
shield |
حفاظ پیدا کردن |
decline |
شیب پیدا کردن |
shields |
حفاظ پیدا کردن |
liaising |
ارتباط پیدا کردن |
converges |
تقارت پیدا کردن |
prove opplicable |
مصداق پیدا کردن |
declines |
شیب پیدا کردن |
take to |
تمایل پیدا کردن |
To find a way out. To find a remedy. |
چاره پیدا کردن |
qualifies |
شایستگی پیدا کردن |
stammered |
لکنت پیدا کردن |
stammers |
لکنت پیدا کردن |
declined |
شیب پیدا کردن |
hade |
تمایل پیدا کردن |
dampened |
رطوبت پیدا کردن |
luff |
لنگر پیدا کردن |
in the doghouse <idiom> |
مشکل پیدا کردن با |
to think out |
با فکر پیدا کردن |
liaised |
ارتباط پیدا کردن |
to take umbra at |
رنجش پیدا کردن از |
liaise |
ارتباط پیدا کردن |
converging |
تقارت پیدا کردن |
dampens |
رطوبت پیدا کردن |
come to an agreement |
موافقت پیدا کردن |
qualify |
شایستگی پیدا کردن |
converge |
تقارت پیدا کردن |
to win fame |
شهرت پیدا کردن |
converged |
تقارت پیدا کردن |
to take a ply |
تمایل پیدا کردن |
take to |
تمایل پیدا کردن به |
dampening |
رطوبت پیدا کردن |
dampen |
رطوبت پیدا کردن |
stammer |
لکنت پیدا کردن |
to become a necessity |
لزوم پیدا کردن |
LRU |
الگوریتمی که صفحه حافظه که آخرین بار پیش از همه دستیابی شده است را پیدا میکند و پاک میکند تا فضای برای صفحات دیگر باز کند |
pay dirt <idiom> |
زیر خاکی پیدا کردن |
wavering |
فتور پیدا کردن دو دل بودن |
read between the lines <idiom> |
پیدا کردن مفهوم ضمنی |
radar trapping |
اختلال پیدا کردن رادار |
wavers |
فتور پیدا کردن دو دل بودن |
hit on/upon <idiom> |
پیدا کردن چیزی که میخواهی |
overmaster |
مهارت کامل پیدا کردن در |
to come to an understanding |
پیدا کردن سازش پیداکردن |
to make the pot boi; |
معاش خود را پیدا کردن |
to pick out |
باگوش پیدا کردن دریافتن |
to pick up |
فراگرفتن دوباره پیدا کردن |
respired |
امید تازه پیدا کردن |
respires |
امید تازه پیدا کردن |
respiring |
امید تازه پیدا کردن |
respire |
امید تازه پیدا کردن |
to rummage out |
با جستجوی زیاد پیدا کردن |
cabbages |
کش رفتن رشد پیدا کردن |
cabbage |
کش رفتن رشد پیدا کردن |
to nerve oneself |
قوت قلب پیدا کردن |
genealogize |
شجره کسی را پیدا کردن |