English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English Persian
harvest festival جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvest festivals جشن سپاسگزاری هنگام درو)
Other Matches
thanks سپاسگزاری
thankyou سپاسگزاری
Thanksgiving سپاسگزاری
acknowledgment سپاسگزاری
thankyous سپاسگزاری
thankworthy قابل سپاسگزاری
give thanks سپاسگزاری کردن
thank سپاسگزاری افهارتشکر
Eucharists مجلس سپاسگزاری
gratuity التفات سپاسگزاری
gratuities التفات سپاسگزاری
Eucharist مجلس سپاسگزاری
thanked سپاسگزاری افهارتشکر
thanking سپاسگزاری افهارتشکر
thank تقدیر سپاسگزاری کردن
thanking تقدیر سپاسگزاری کردن
gratitude قدر دانی سپاسگزاری
thanked تقدیر سپاسگزاری کردن
acknowledgments خبر وصول نامه سپاسگزاری
to thank any one in a پیشاپیش ازکسی سپاسگزاری کردن
acknowledgement خبر وصول نامه سپاسگزاری
with many thanks با بسی سپاسگزاری باتشکرات زیاد
acknowledgements خبر وصول نامه سپاسگزاری
to say grace دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
terming هنگام
termed هنگام
moment هنگام
at dark هنگام شب
term هنگام
at night شب هنگام
at nightfall شب هنگام
moments هنگام
gamut هنگام
nighttide شب هنگام
night tide هنگام شب
night season هنگام شب
time هنگام
oestrum هنگام
times هنگام
nightfall شب هنگام
during هنگام
timed هنگام
night time هنگام شب
night-time هنگام شب
season هنگام
seasoned هنگام
at the same moment در آن هنگام
seasons هنگام
night season شب هنگام
at one's leisure هنگام فراغت
at noon هنگام فهر
at mess هنگام خوردن
updated به هنگام دراوردن
wintertime هنگام زمستان
teatime هنگام چای
dusk هنگام غروب
summertime هنگام تابستان
compile time هنگام همگردانی
hexachord هنگام شش بردهای
on arrival هنگام ورود
when entering هنگام ورود
in case of emergency هنگام اضطرار
update به هنگام دراوردن
updates به هنگام دراوردن
on occasion هنگام لزوم
to die in harness هنگام کار
meal time هنگام غذاخوری
in- درفرف هنگام
in درفرف هنگام
on seeing him هنگام دیدن او
here's to you هنگام نوشیدن
hard times هنگام تنگدستی
binding time هنگام انقیاد
spring time هنگام بهار
inprocess هنگام کار
daytide هنگام روز
playtime هنگام بازی
daytime هنگام روز
execution time هنگام اجرا
translate time هنگام ترجمه
parthian glance نگاه هنگام جدایی
ortive وابسته به هنگام طلوع
nights شب هنگام برنامه شبانه
therewith دران هنگام بدانوسیله
nooning هنگام فهر ناهار
red handed هنگام ارتکاب جنایت
night شب هنگام برنامه شبانه
chevy فریاد هنگام شکار
d. wish خواهش هنگام مردن
when it came to a push چون هنگام کوشش
dewfall هنگام ریزش شبنم
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
batfowl هنگام شب مرغ را شکارکردن
it puckered up in sewing هنگام دوختن جمع شد
landing weight وزن با هنگام تخلیه
to brush over هنگام عبورپوز زدن
cash on delivery پرداخت هنگام تحویل
hard-bitten سخت هنگام جنگ
then انگاه دران هنگام
in the case of traffic jam [congestion] هنگام راهبندان سنگین
high time هنگام خوشی وعیش ونوش
smacked ضربه محکم در هنگام ابشار
smacks ضربه محکم در هنگام ابشار
smack ضربه محکم در هنگام ابشار
natural form وضع بدن هنگام تیراندازی
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
milter ماهی نر هنگام تخم ریزی
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
demand report گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
invigilation پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
open وضع زه هنگام کشیده شدن
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
I cut my face shaving. هنگام اصلاح صورتم را بریدم
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
invigilated شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilate شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilating شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvested هنگام درو وقت خرمن
coronation oath سوگند هنگام تاج گذاری
harvest هنگام درو وقت خرمن
invigilates شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvests هنگام درو وقت خرمن
chanty سرود ملوانان هنگام کار
chantey سرود ملوانان هنگام کار
strikers توپ زن هنگام دفاع از میله
striker توپ زن هنگام دفاع از میله
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
electro statics علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
jettison of cargo محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
To be caught red - handed. گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
backing plate صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
everything is good in its season <proverb> گویند که هرچیز به هنگام خوش است
combinatorial explosion موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
grunter خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
to give the tone هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
set up انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
the room was not lived in هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
To leave someone in the lurch . کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
ondise پشت گوی بودن هنگام پاس
passing bell زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
Say when! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
To breathe ones last . نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
red-handed دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
memory sniffing ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
prints توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
printed توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
adjusting to water حرکت در هوا هنگام فرود دراب
Payment on delivery of goods. پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
print توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
why i think i can هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
pnemograph الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
passanger شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
muzzle velocity سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
velocity of approach سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
alibi غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
lights out علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
zero hour هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
indents فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
noil خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
to cry wolf too often کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
indenting فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indent فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
he has a rocking gait هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
plegaphonia گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
strophe چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
values هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
value هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
valuing هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
prints روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
printed روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
breakfall قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
dynamically تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
dynamic تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
print روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
knock knees زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
parameter مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
parameters مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
page نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
paged نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pages نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
alibis غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
mudflats زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
beau geste حرکات لطیف وزیبا در هنگام سخن گفتن ژست
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
antistrophe حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
black cap کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
execution خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com