Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6 milliseconds)
English
Persian
answer
جواب احتیاج را دادن
answered
جواب احتیاج را دادن
answering
جواب احتیاج را دادن
answers
جواب احتیاج را دادن
Other Matches
to make a response
جواب دادن
responds
جواب دادن
responded
جواب دادن
respond
جواب دادن
recitative
جواب دادن
send away
جواب دادن
to comply
[with]
[به نیازی]
جواب دادن
to return a greeting
جواب سلام دادن
rebuts
جواب متقابل دادن
talk back
<idiom>
بی ادبانه جواب دادن
rebut
جواب متقابل دادن
retort
جواب متقابل دادن
have her cable
لنگر جواب دادن
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
to accommodate
[به نیازی]
جواب دادن
rebutting
جواب متقابل دادن
rebutted
جواب متقابل دادن
retorts
جواب متقابل دادن
answer
جواب دادن از عهده برامدن
answering
جواب دادن از عهده برامدن
answered
جواب دادن از عهده برامدن
meet some one's objections
به ایرادات کسی جواب دادن
answers
جواب دادن از عهده برامدن
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
replied
پاسخ دادن جواب کتبی
replies
پاسخ دادن جواب کتبی
reply
پاسخ دادن جواب کتبی
replying
پاسخ دادن جواب کتبی
counter
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countering
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countered
جواب دادن معامله بمثل کردن با
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
irresponsive
جواب ندهنده بی جواب
neediness
احتیاج
need
احتیاج
requirement
احتیاج
lacks
احتیاج
needing
احتیاج
needed
احتیاج
necessity
احتیاج
need
احتیاج
demand
احتیاج
necessitousness
احتیاج
penury
احتیاج
lack
احتیاج
lacked
احتیاج
want
احتیاج
superimposed
مازاد بر احتیاج
overplus
بیش از احتیاج
demanded
نیاز احتیاج
demands
نیاز احتیاج
demand
نیاز احتیاج
lackvt
احتیاج داشتن
u. need
احتیاج مبرم
urgent need
احتیاج مبرم
requisite
لازمه احتیاج
requirement
تقاضا احتیاج
redundant
مازاد بر احتیاج
needed
نیازمندی در احتیاج داشتن
you're telling me
<idiom>
احتیاج نیست به من بگی
needing
نیازمندی در احتیاج داشتن
need
نیازمندی در احتیاج داشتن
to be in great request
زیادمورد احتیاج بودن
to call for a
احتیاج بدقت داشتن
needle point to say
احتیاج بگفتن نیست
call of nature
<idiom>
احتیاج به دستشویی داشتند
featherbed
بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
urgency of need
حیاتی بودن احتیاج به اماد
need
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
nonverbal
بدون احتیاج باستفاده از زبان
serves
رفع کردن براوردن احتیاج
needing
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
i heed your help
به مساعدت شما احتیاج دارم
served
رفع کردن براوردن احتیاج
serve
رفع کردن براوردن احتیاج
needed
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
cry out for
<idiom>
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
to be in great request
مورد احتیاج زیاد بودن
spoin bank
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
turn one's back on
<idiom>
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
put up
<idiom>
توسعه پول یا چیزی که احتیاج است
four freedoms
دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
ten year device
وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
labour intensive industry
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
cyclic item
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
rejoinder
جواب
rejoinders
جواب
responses
جواب
comeback
جواب
in reply to
در جواب
response
جواب
replied
جواب
comebacks
جواب
recalcitrancy
جواب رد
repost
جواب
replying
جواب
whyŠthere is the answer
در سر جواب
irreprovable
بی جواب
antiphony
جواب
counterplea
جواب رد
riposted
جواب
riposting
جواب
resolvent
جواب
ripostes
جواب
replies
جواب
reply
جواب
riposte
جواب
recalcitrance
جواب رد
functionalism
عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
voice response
جواب صوتی
answer pennant
پرچم جواب
answered
: جواب پاسخ
auto answer
خود جواب
favourable
جواب مساعد
counter memorial
جواب یادداشت
nope
جواب منفی
answer mode
حالت جواب
question answer
سئوال- جواب
brusque
پیش جواب
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
response position
مکان جواب
interlocutors
جواب دهنده
interlocutor
جواب دهنده
responsory
جواب جماعت
snip snap
جواب زیرکانه
an abrupt answer
جواب تند
reply paid
جواب قبول
A straightforward answer.
جواب سر راست
The wrong answer.
جواب غلط
undertakers
جواب گو مسئول
undertaker
جواب گو مسئول
answerable
جواب دار
unanswerable
جواب ناپذیر
answer
: جواب پاسخ
answers
: جواب پاسخ
irrefragably
بطور بی جواب
toss off
<idiom>
حاضر جواب
answering
: جواب پاسخ
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
to give the mitten
جواب کردن
A correct answer.
جواب صحیح
undertaking
جواب گو مسئول
satelloid
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
replied
جواب شفاهی دفاعیه
Touché!
خوب جواب دادی!
repartee
جواب شوخی امیز
replies
جواب شفاهی دفاعیه
reply
جواب شفاهی دفاعیه
replying
جواب شفاهی دفاعیه
counterclaim
جواب به ادعای شاکی
sally
جواب سریع و زیرکانه
unique solution
جواب منحصر بفرد
sockdologer
اتمام حجت جواب
retort
جواب متقابل تلافی
sockdolager
اتمام حجت جواب
To dismiss(sack,discharge)someone.
کسی را جواب کردن
retorts
جواب متقابل تلافی
In response (reply) to your letter.
در جواب نامه تان
flea in one's ear
<idiom>
جواب دندان شکن
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
corespondent
مسئول جواب گویی
unansweable
بی جواب تکذیب ناپذیر
counterbid
جواب خریداربه فروشنده
telephone responder
جواب دهنده تلفن
sallies
جواب سریع و زیرکانه
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
A crushing reply(retort).
جواب دندان شکن
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
audio response device
دستگاه جواب دهنده سمعی
antiphony
انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
He didnt return (acknowledge) my greetings.
جواب سلام مرا نداد
refutatory
تکذیب کننده متضمن جواب رد
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
To take the salute.
جواب سلام ( نظامی ) رادادن
refutative
تکذیب کننده متضمن جواب رد
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
responsor
دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
responsive
دارای عکس العمل سریع جواب گو
We wI'll be notified(informed)of the results today.
امروز جواب کار معلوم می شود
A sharp note(reply).
نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
This does not satisfy me.
این جواب مرا قانع نمی کند
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
antiphon
سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
transpondor
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
audio
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
transponder
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
menu display
روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
fascism
نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
cases
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com