Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
pitch speed
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
Other Matches
actual address
تعداد متوسط بیت دادهای که در یک زمان مشخص ارسال شده اند
turret motife
طرح شیروان
[این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
brake specific fuel consumption
مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
The whirligig of time revolves.
دوران دایمی زمان می چرخد.
mean time
زمان متوسط
mean solar time
زمان متوسط شمسی
autumns
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
mean
متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
meanest
متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
meaner
متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
diagrammatic
وابسته بشکل یاخط هندسی نمایش داده شده باخطوط هندسی
rates
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rate
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
mean
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
failures
متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
mtbf
متوسط زمان که یک قطعه بین دو خرای کار میکند
meanest
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
failure
متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
read
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
failure
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
failures
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
reads
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
mean
مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
meaner
مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
meanest
مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
pendant
سر ترنج
[کلاله]
[سر ترنج را به طرح های دوران صفویه نسبت می دهند و معمولا نقشی از ترنج مرکزی را نشان می دهد و به صورت های مختلف هندسی، بیضی شکل، دایره ای و چند ضلعی بافته می شود.]
cycle
تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
cycles
تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
cycled
تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
closed cycle reactor system
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
duty rated
بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
income velocity of money
سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
speed
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
resolutions
توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
resolution
توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
speeding
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
speeds
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
Micro Channel Architecture
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
averaged
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaging
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
velocity gradiant
میزان تغییر سرعت سیال درواحد مسافت عمود بر خط جریان
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
link
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
business cycle
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
zero air voids unit weight
وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
combinatorics
محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
rashwan medallion
ترنج رشوان
[این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.]
subroutine
تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
round
تعداد تیر تعداد شلیک دور
roundest
تعداد تیر تعداد شلیک دور
Safavid period
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
oddest
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
diagram
خط هندسی
arabic notation
هندسی
geometrical
هندسی
geometric
هندسی
diagrams
خط هندسی
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
diagram
شکل هندسی
geometric pitch
گام هندسی
diagrams
شکل هندسی
diagrammatically
بشکل هندسی
graphs
نمایش هندسی
geometric shapes
اشکال هندسی
geometric mean
میانگین هندسی
diagrammatically
باخطوط هندسی
geometrical isomer
ایزومر هندسی
geometrical figures
اشکال هندسی
geometrical isomerism
همپاری هندسی
geometrical isomerism
ایزومری هندسی
geometric progression
تصاعد هندسی
geometric twist
پیچش هندسی
geometric similarity
تشابه هندسی
geometric series
سریهای هندسی
numerals
هندسی رقومی
mean proportional
واسطه هندسی
geometric growth
رشد هندسی
graphically
با نمایش هندسی
loci
مکان هندسی
locus
مکان هندسی
graph
نمایش هندسی
numeral
هندسی رقومی
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
geometrical progression
فرایازی یا تصاعد هندسی
graph
نقشه هندسی گرافیک
geometric illusion
خطای ادراکی هندسی
graphs
نقشه هندسی گرافیک
chinese fret
[زنجیره ی هندسی چینی]
locus of centres
مکان هندسی مرکزها
locus
مکان هندسی مرکزها
axonometric projection
طرح های هندسی
[معماری]
geometrize
از روی قواعد هندسی کارکردن
geodesic dome
گنبد متشکل ازسطوح هندسی
geometry of numbers
نظریه هندسی اعداد
[ریاضی]
geometrize
با قواعد هندسی درست کردن
geoid
جسم هندسی شبیه به شبه کره
Boldaji rug
قالی بلداجی چهارمحال با نقوش هندسی
topographic maps
نقشههای توپوگرافی یانقشههای هندسی زمین
aberration
عدم دقت هندسی سیستم های اپتیکی
geometrid
خانواده پروانه یابندهای باریک بدن پروانههای هندسی
cogo
یک زبان برنامه نویسی مسئله گرابرای حل مسائل هندسی
model geometric
نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presents
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presented
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
card-cut
[برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
planimeter
دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
pectinated line
[خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
Floret
[rosette]
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
fractal
<adv.>
<noun>
شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
eras
دوران
era
دوران
circulations
دوران
circulation
دوران
swimming
دوران
cycle
دوران
periods
دوران
rotation
دوران
cycles
دوران
cycled
دوران
gyration
دوران
vertigo
دوران
period
دوران
gyrations
دوران
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
off season
در دوران کم کاری
peacetime
دوران صلح
off season
در دوران کسادی
space age
دوران کیهان
the whirligig of fashion
دوران دایمی مد
wifehood
دوران زوجیت
paleozoic
دوران اول
fulcrum
نقطه دوران
till in old
[great]
age
تا در دوران سالمندی
sense of rotation
جهت دوران
rotation about a line
دوران دور یک خط
plane of rotation
سطح دوران
wartime
دوران جنگ
stound
دوران درد
rotation
چرخش دوران
races
دوران مسیر
raced
دوران مسیر
race
دوران مسیر
rotated
دوران کردن
circulations
دوران خون
circulation
دوران خون
aftertime
دوران پیری
rotate
دوران کردن
rotates
دوران کردن
angle of rotation
زاویه دوران
lives
دوران زندگی
revolution
دوران شورش
dizzy
دچار دوران سر
revolutions
چرخش دوران
revolutions
دوران شورش
qyaternary
دوران چهارم
distance between centers
طول دوران
climacteric
دوران یائسگی زن
lucid interval
دوران افاقه
axis of rotation
محور دوران
life
دوران زندگی
revolution
چرخش دوران
desolate
<adj.>
بی حاصل
deserted
<adj.>
بی حاصل
outgrowth
حاصل
outcomes
حاصل
resume
حاصل
unutilized
بی حاصل
resuming
حاصل
resumed
حاصل
resumes
حاصل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com