Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
current cost accounting
حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
Other Matches
cost accounting
حسابداری قیمت تمام شده حسابداری هزینه حسابداری صنعتی
current purchasing power
حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
cost accounting
حسابداری قیمت تمام شده حسابداری صنعتی
drivel
اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
current expenditure
هزینه جاری
bookwork
[bookkeeping]
حسابداری
[حسابداری]
book keeping
حسابداری
[حسابداری]
cost accounting
حسابداری
accounting
حسابداری
accountancy
حسابداری
accountancy
حسابداری
[حسابداری]
accounting
حسابداری
[حسابداری]
stock accounting
حسابداری موجودی
sales accounting
حسابداری فروش
comptroller
بازرس حسابداری
voucher
سند حسابداری
tally sheet
کاربرگ حسابداری
single entry
حسابداری ساده
vouchers
سند حسابداری
single entry
حسابداری فردی
accounting system
نظام حسابداری
accounting system
سیستم حسابداری
accounting machine
ماشین حسابداری
double entry bookkeeping
حسابداری دوبل
national accounting
حسابداری ملی
accounting price
قیمت حسابداری
accounting principles
اصول حسابداری
inflation accounting
حسابداری تورمی
accounting profit
سود حسابداری
accounting profit
سود از دیدگاه حسابداری
accounting package
بسته پیش نوشته حسابداری
accountable depot
مرکز نگهداری سوابق حسابداری
accounting
اصول حسابداری برسی اصل و فرع
modular accounting package
برنامه پیش نوشته حسابداری واحدی
integrated accounting package
بسته پیش نوشته حسابداری مجتمع
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
credited
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
accounting package
نرم افزاری که توابع حسابداری تجاری را خودکار انجام میدهد
accounts package
نرم افزاری که توابع حسابداری تجاری را خودکار انجام میدهد
credits
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
crediting
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credit
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
corporate model
نمایش یا شبیه سازی ریاضی اعمال حسابداری و خطوط راهنمای سیاست مالی یک شرکت
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
interfluent
در هم جاری
interfluous
در هم جاری
running
جاری
volant
جاری
gushing
جاری
groovy
جاری
current cell
سل جاری
sister in law
جاری
sluicy
جاری
pourer
جاری
running water
اب جاری
current
جاری
present-day
جاری
going
جاری
actuals
جاری
currents
جاری
perfuse
جاری ساختن
AC
حساب جاری
current date
تاریخ جاری
standing order
دستور جاری
standing orders
دستور جاری
present income
درامد جاری
excurrent
جاری شونده
current cell indicator
نشانگر سل جاری
present consumption
مصرف جاری
trills
جاری شدن
trilled
جاری شدن
trill
جاری شدن
account cuurent
حساب جاری
current files
پروندههای جاری
current liability
بدهی جاری
current liability
بدهیهای جاری
current loop
حلقه جاری
current price
قیمت جاری
current ratio
نسبت جاری
demand deposit
سپرده جاری
current
جاری و روان
current liabilities
بدهیهای جاری
current liabilites
بدهیهای جاری
current income
درامد جاری
current instruction
دستورالعمل جاری
liquid limit
حد جاری شدن
currents
جاری و روان
electrodynamics
الکترسیته جاری
ooze
جریان جاری
oozed
جریان جاری
oozes
جریان جاری
oozing
جریان جاری
disembogue
جاری شدن
yields
جاری شدن
routine
خط مشی جاری
current accounts
حساب جاری
routines
روش جاری
During (in)the current year.
درسال جاری
routine
روش جاری
yeild
جاری شدن
currently
بطور جاری
current budget
بودجه جاری
current assets
دارائیهای جاری
current asset
دارایی جاری
yielded
جاری شدن
yeild point
حد جاری شدن
yield
جاری شدن
working capacity
سرمایه جاری
current assets
دارایی جاری
competitive price
قیمت جاری
tidal volume
حجم جاری
routinely
خط مشی جاری
routinely
روش جاری
Blood was running .
خون جاری شد
current yield
بازده جاری
routines
خط مشی جاری
flow
جاری شدن
checking account
حساب جاری
standing
روش جاری
checking accounts
حساب جاری
rules of procedure
روش جاری
circulating asset
دارایی جاری
flows
جاری شدن
callendar year
سال جاری
The regulations in force .
مقررات جاری
bank overdraft
حساب جاری
current account
حساب جاری
flowed
جاری شدن
current rate of growth
نزخ رشد جاری
current directory
دایرکتوری جاری یا فعلی
checking accounts
حساب جاری بانکی
current account balance
تراز حساب جاری
balance on current account
مانده حساب جاری
at the current rate of exchange
به نرخ مبادله جاری
outflows
به بیرون جاری شدن
instants
مربوط به ماه جاری
instant
مربوط به ماه جاری
at the current rate of exchange
به نرخ جاری ارز
active a ccount
حساب متحرک یا جاری
pours
جاری شدن یا ساختن
pouring
جاری شدن یا ساختن
pouring
افشاندن جاری شدن
poured
جاری شدن یا ساختن
poured
افشاندن جاری شدن
pour
جاری شدن یا ساختن
outflow
به بیرون جاری شدن
pour
افشاندن جاری شدن
circumfluent
جاری شونده دراطراف
pours
افشاندن جاری شدن
checking account
حساب جاری بانکی
bleed
خون جاری شدن از
jetted
مانندفواره جاری کردن
flux
جاری شدن گداختن
tap
از شیر اب جاری کردن
tapped
از شیر اب جاری کردن
tapping
از شیر اب جاری کردن
payment on open account
پرداخت در حساب جاری
passbook
دفتر حساب جاری
pass book
دفتر حساب جاری
jet
مانندفواره جاری کردن
jets
مانندفواره جاری کردن
jetting
مانندفواره جاری کردن
prints
پس از اتمام کار جاری
printed
پس از اتمام کار جاری
bleeds
خون جاری شدن از
flows
جریان جاری کردن
the th inst
پنجم بماه جاری
standing operating procedures
روش جاری مخابرات
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
flowed
جریان جاری کردن
flow
جریان جاری کردن
pronounce the formula of a specified
صیغه جاری کردن
pour point
نقطه جاری شدن
print
پس از اتمام کار جاری
circulate
جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
sniveling
ازبینی جاری شدن
sniveled
ازبینی جاری شدن
snivel
ازبینی جاری شدن
daily routine
عادت جاری روزانه
snivelling
ازبینی جاری شدن
snivels
ازبینی جاری شدن
blood
خون جاری کردن
snivelled
ازبینی جاری شدن
flowed
جاری بودن روان شدن
newsreel
فیلم اخبار جاری روز
rules of procedure
قوانین مربوط به روش جاری
flow
جاری بودن روان شدن
flows
جاری بودن روان شدن
profluent
جاری بمقدار زیاد ساری
ancestral file
که فرزند فایل جاری است
winterbourne
رودی که در زمستان جاری میشود
newsreels
فیلم اخبار جاری روز
emanating
جاری شدن تجلی کردن
routines
جریان عادی عادت جاری
routinely
جریان عادی عادت جاری
emanate
جاری شدن تجلی کردن
emanated
جاری شدن تجلی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com