Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
triplebogey
حساب سه ضربه بیشتر ازاستاندارد در هر بخش ازبازی گلف
Other Matches
puncher
مشتزنی که بیشتر کوشش درزدن ضربه دارد تا سرعت ومهارت
counting
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counted
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
count
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counts
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
eagle
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
eagles
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
dead ball
توپ خارج ازبازی
stanza
بخشی ازبازی هاکی
stanzas
بخشی ازبازی هاکی
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
nonstriker
یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
teeing ground
منطقه شروع هر بخش ازبازی گلف
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
card
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
sidelines
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelining
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sideline
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelined
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
halve
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halved
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To cook the books.
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
تصفیه حساب صورت حساب
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
charge and discharge statements
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
account
حساب صورت حساب
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
more and more
هی بیشتر
principally
بیشتر
more
بیشتر
for the most part
بیشتر
it is mostly iron
بیشتر
mainly
بیشتر
the more
بیشتر
furthering
بیشتر
the more better the best
هر چه بیشتر
mostly
بیشتر
rather
بیشتر
as much as possible
هر چه بیشتر
more than
بیشتر از
furthers
بیشتر
further
بیشتر
as early aspossible
هر چه بیشتر
large adv
بیشتر
furthered
بیشتر
oddson
بیشتر محتمل
to overcomein number
بیشتر بودن از
so many menŠso many minds
عقیده بیشتر
outshining
بیشتر درخشیدن
no more
نه دیگر
[بیشتر]
rather ... than
بیشتر ...تا
[ترجیحا ... تا]
outsit
بیشتر نشستن از
no longer
نه بیشتر
[زمانی]
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
surviver
بیشتر عمرکننده
over crowding
بیشتر باشد
outshine
بیشتر درخشیدن
outshines
بیشتر درخشیدن
hypercard
یات بیشتر
the many
بیشتر مردم
outshone
بیشتر درخشیدن
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
outstand
بیشتر ایستادن
over-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
better
نیکوتر بیشتر
multichannel
با بیشتر از یک کانال
most people
بیشتر مردم
the most that i can do
بیشتر انها
most of them
بیشتر انها
more and more
بیشتر ازبیشتر
further information
آگاهی بیشتر
better part
قسمت بیشتر
by superir wisdom
با خرد بیشتر
major
بیشتر اعظم
majored
بیشتر اعظم
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
above average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
in the main
بیشتر اصلا
nine times out ten
بیشتر اوقات
majoring
بیشتر اعظم
above-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
overlive
بیشتر زنده بودن از
I am over 50 years old.
من ۵۰ سال بیشتر دارم.
mare
مادیان 4 ساله یا بیشتر
put someone's best foot forward
<idiom>
بیشتر تلاش کردن
read mostly memory
حافظه بیشتر خواندنی
roundabout production
تولید با کارائی بیشتر
full drive
باشتاب هرچه بیشتر
outwork
بیشتر کار کردن از
outwear
بیشتر دوام کردن
mares
مادیان 4 ساله یا بیشتر
it consists mainly
بیشتر عبارت است از
outstand
بیشتر تحمل کردن
outwalk
بیشتر راه رفتن از
outwatch
بیشتر بیدار ماندن از
like nowhere else
<adv.>
بیشتر از هر جای دیگر
norther
بیشتر بطرف شمال
he makes most noise
او از همه بیشتر صدا یا
ahead
دارای امتیاز بیشتر
outlived
بیشتر دوام اوردن
as soon as possible
بزودی هرچه بیشتر
outvoted
بیشتر رای بردن از
outlasts
بیشتر طول کشیدن از
more the merrier
<idiom>
هرچی بیشتر بهتر
outlasted
بیشتر طول کشیدن از
outlast
بیشتر طول کشیدن از
outvote
بیشتر رای بردن از
outbids
بیشتر توپ زدن از
at full pelt
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
outvotes
بیشتر رای بردن از
outlived
بیشتر زنده بودن از
outlives
بیشتر دوام اوردن
outlives
بیشتر زنده بودن از
outliving
بیشتر دوام اوردن
outliving
بیشتر زنده بودن از
outlive
بیشتر دوام اوردن
outvoting
بیشتر رای بردن از
outlive
بیشتر زنده بودن از
outbidding
بیشتر توپ زدن از
outbidded
بیشتر توپ زدن از
extensive cultivation
کار وسرمایه بیشتر
outlasting
بیشتر طول کشیدن از
outbid
بیشتر توپ زدن از
full pelt
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
at full speed
با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
multi-
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
semidouble
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
multi
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
overloaded
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
transuranium
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
transuranic
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
overload
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
It does more harm than good .
ضررش از نفعش بیشتر است
overloads
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
More money is not the answer to this problem.
پول بیشتر حل این مسئله نیست.
to jackknife truck-trailers
تا شدن کامیون در جاده
[بیشتر در تصادفات]
peter penny
زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
loved i nothonour more
اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم
man up
بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
centuries
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
century
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
Cut a little more off the back.
یک کمی بیشتر عقب را کوتاه کنید.
Cut a little more off the top.
یک کمی بیشتر بالا را کوتاه کنید.
accuracy
هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
overpoise
مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
ness on his part
این بیشتر بواسطه کمرویی است
operator
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
queues
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queueing
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queued
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queue
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
half century
05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
rioted
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
riots
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
supercharger
دستگاه هوا و سوخت رسانی بیشتر
excess cover treaty
قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
compound parry
دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
riot
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
more frequently than ever
<adv.>
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
operators
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
composer
آهنگ ساز
[بیشتر موسیقی کلاسیک]
rioting
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
dam design
حساب سد
arithmetic
حساب
tabs
حساب
accountant
ذی حساب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com