Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (5 milliseconds)
English
Persian
sense of duty
حس وفیفه شناسی
Search result with all words
fealties
وفیفه شناسی
fealty
وفیفه شناسی
loyalties
وفیفه شناسی
loyalty
وفیفه شناسی
deontology
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
dutifulness
وفیفه شناسی
observantly
از روی وفیفه شناسی
Other Matches
entomology
حشره شناسی
[حشره شناسی]
[جانور شناسی]
[رشته دانشگاهی]
psychbiology
علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics
زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
philological
وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
lateral meniscus
منیسک خارجی
[کالبد شناسی]
[زیست شناسی]
bacteriologic
مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
philology
زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
immunogenetics
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
karyology
هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
zoo ecology
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
typology
گونه شناسی نوع شناسی
kinematics
حرکت شناسی جنبش شناسی
neurologic
وابسته به عصب شناسی یا پی شناسی
duty
وفیفه
functioned
وفیفه
activity
وفیفه
role
وفیفه
roles
وفیفه
function
وفیفه
pension
وفیفه
that is your duty and not mine
نه وفیفه من
activities
وفیفه
taskwork
وفیفه
obligation
وفیفه
office
وفیفه
assignments
وفیفه
sorb
وفیفه
functions
وفیفه
offices
وفیفه
pensions
وفیفه
worked
وفیفه
work
وفیفه
obligations
وفیفه
assignment
وفیفه
serviced
وفیفه
task
وفیفه
responsibility
وفیفه
responsibilities
وفیفه
tasks
وفیفه
devoir
وفیفه
service
وفیفه
inofficious
بی وفیفه
task management
مدیریت وفیفه
religious duty
فرض وفیفه
reserve officer
افسر وفیفه
beneficiary
وفیفه خوار
functional
وفیفه دار
draftees
سربازان وفیفه
loyal
وفیفه شناس
beneficiaries
وفیفه خوار
obstriction
قرارداد وفیفه
tasks
امرمهم وفیفه
conscripted
سرباز وفیفه
conscientious
وفیفه شناس
the d. of duty
انجام وفیفه
the d. of duty
ادای وفیفه
functionally
ازلحاظ وفیفه
conscript
سرباز وفیفه
duty-bound
حینانجام وفیفه
fun and games
<idiom>
وفیفه مشکل
conscripting
سرباز وفیفه
service
نظام وفیفه
conscripts
سرباز وفیفه
undutiful
وفیفه نشناس
dereliction of duty
وفیفه نشناسی
dereliction of duty
ترک وفیفه
irresponsibility
وفیفه نشناسی
conscription
نظام وفیفه
task
امرمهم وفیفه
serviced
نظام وفیفه
neurility
وفیفه اعصاب
military service
نظام وفیفه
function
وفیفه داشتن
functioned
وفیفه داشتن
compulsory service
خدمت وفیفه
annuitant
وفیفه خور
laspe from duty
ترک وفیفه
lapse from duty
ترک وفیفه
functionery
وفیفه دار
staff duty
وفیفه ستادی
obligor
مشمول وفیفه
irresponsible
وفیفه نشناس
burden of proof
وفیفه اثبات
breach of duty
ترک وفیفه
drafts
سرباز وفیفه
obligated reservist
مشمول وفیفه
drafted
سرباز وفیفه
draft
سرباز وفیفه
naval conscript
ناوی وفیفه
functions
وفیفه داشتن
inofficious
وفیفه نشناس
incumbency
وفیفه لزوم
stipendiaries
وفیفه خوار
dutiful
وفیفه شناس
seaman recruit
ناوی وفیفه
stipendiary
وفیفه خوار
offices
کار وفیفه
feal
وفیفه شناس
office
کار وفیفه
propositional function
وفیفه حسی
ornithology
پرنده شناسی
[جانور شناسی]
[پرنده شناسی]
obligated tour
دوران مشمولیت وفیفه
key assignments
وفیفه دهی کلیدها
neglect of duty
غفلت در انجام وفیفه
functionate
انجام وفیفه کردن
functional diagram
نمودار وفیفه مندی
bounden duty
وفیفه واجب یا لازم
ready for duty
اماده انجام وفیفه
to perform one's duty
انجام وفیفه کردن
military service
خدمت نظام وفیفه
supererogation
افراط در انجام وفیفه
task control block
بلاک کنترل وفیفه
duteous
وفیفه شناس مطیع
i deed it my duty to
وفیفه خود می دانم که
that is your duty and not mine
این وفیفه شماست
voluntaryist
مخالف نظام وفیفه
feasance
انجام وفیفه کردن
function code
رمز وفیفه نما
liable to military service
مشمول خدمت وفیفه
line of duty
نحوه انجام وفیفه
while on duty
حین انجام وفیفه
constableship
وفیفه یا رتبه پلیس
conscription law
قانون نظام وفیفه
leal
وفیفه شناس حقشناس
functional character
دخشه وفیفه بندی
functional unit
واحد وفیفه مند
functional design
طرح وفیفه مندی
functioned
وفیفه عمل کردن
functions
وفیفه عمل کردن
barrels
وفیفه هدایت در یک ترمینال
harnessed
حین انجام وفیفه
barrel
وفیفه هدایت در یک ترمینال
function
وفیفه عمل کردن
harness
حین انجام وفیفه
functional
تابعی وفیفه مندی
harnessing
حین انجام وفیفه
conscript army
ارتش سربازان وفیفه
laryngological
وابسته به حنجره شناسی مبنی بر علم حنجره شناسی
pathologically
از لخاظ ناخوشی شناسی ازروی علم ناخوشی شناسی
foreground task
کار یا وفیفه پیش زمینه
task state descriptor
توصیف کننده وضعیت وفیفه
chancery
مقام یا وفیفه صدارت عظمی
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
sinecure
وفیفه گرفتن وول گشتن
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
duty to god
وفیفه شخص نسبت به خدا
to be in d.
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
supererogation
انجام کاری بیش از حد وفیفه
sinecures
وفیفه گرفتن وول گشتن
noncommissioned officer
درجه دار افسر وفیفه
pensioner
وفیفه خوار مستمری بگیر
conscripted
به خدمت وفیفه احضار کردن
pensioners
وفیفه خوار مستمری بگیر
conscript
به خدمت وفیفه احضار کردن
mistake while in discharge of duty
خطا در حین انجام وفیفه
conscripting
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscript
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
liability to military service
مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
taskwork
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
conscripted
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
acquitting
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscripting
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
acquits
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
to overrun one's duty
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
conscripts
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
ground rule
وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
pull through
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
oenology
می شناسی شراب شناسی
slacker
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
slackers
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
enlisted
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
intelligence department
ادارهای که وفیفه اش جمع اوری اطلاعات است
outpensioner
کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
to do ones endeavour
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
deat benefit
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
hear footsteps
عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
this duty precedes all others
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
psychologically
از لحاظ روان شناسی ازروی روان شناسی
unprofitable servants
مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
e c s c (european coal & steel commissio
لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
security council
یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
coroners
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroner
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
areodetic
مربوط به مریخ شناسی مریخ شناسی
squelch circuit
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
desertion
ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
prebendary
دریافت مقرری از کلیسا وفیفه خوار کلیسا
international court of justice
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
dedicated
کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
extra duty
وفیفه اضافی ماموریت اضافی
gratefulness
حق شناسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com