Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
English
Persian
commission
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissions
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
Other Matches
tasking
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
deputizes
نمایندگی دادن
deputising
نمایندگی دادن
depute
نمایندگی دادن
deputize
نمایندگی دادن
deputizing
نمایندگی دادن
depute
نمایندگی دادن به
deputized
نمایندگی دادن
deputises
نمایندگی دادن
delegate
نمایندگی دادن
delegated
نمایندگی دادن
delegates
نمایندگی دادن
deputised
نمایندگی دادن
delegating
نمایندگی دادن
react
عکس العمل نشان دادن
reacts
عکس العمل نشان دادن
reacted
عکس العمل نشان دادن
reacting
عکس العمل نشان دادن
per procurationem
به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
commissions
ماموریت دادن
commissioning
ماموریت دادن
commission
ماموریت دادن
assignments
ماموریت دادن انتقال افهار
assignment
ماموریت دادن انتقال افهار
diverts
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
divert
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
aborted
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
detailing
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detail
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
interactive
سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
deploy
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
legatine
دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
divert action
عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
representations
نمایندگی
representation
نمایندگی
delegacy
نمایندگی
per pro
به نمایندگی
deputyship
نمایندگی
agentship
نمایندگی
representing
به نمایندگی
represented by
به نمایندگی
acting on behalf of
به نمایندگی
legation
نمایندگی
procuration
نمایندگی
proxyship
نمایندگی
delegation
نمایندگی
legislation
نمایندگی
solicitorship
نمایندگی
agency
نمایندگی
legations
نمایندگی
agencies
نمایندگی
delegations
نمایندگی
commission fee
حق العمل
factorage
حق العمل
premium
حق العمل
commissioning
حق العمل
brokage
حق العمل
commission
حق العمل
brokerage
حق العمل
premiums
حق العمل
commissions
حق العمل
deputation
هیئت نمایندگی
sales represntative
نمایندگی فروش
agentship
محل نمایندگی
diplomatic representation
نمایندگی سیاسی
represented
نمایندگی داشتن
factorship
نمایندگی تجاری
represents
نمایندگی داشتن
consular representation
نمایندگی کنسولی
represent
نمایندگی داشتن
depute
نمایندگی کردن
subagency
نمایندگی فرعی
delegating
به نمایندگی فرستادن
deputation
نماینده نمایندگی
delegates
به نمایندگی فرستادن
commercial representative
نمایندگی بازرگانی
delegated
به نمایندگی فرستادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
legateship
نمایندگی پاپ
deputations
هیئت نمایندگی
factoring of credit
نمایندگی اعتبار
deputations
نماینده نمایندگی
reflex force
فشارعکس العمل
commissioner
حق العمل کار
commissioners
حق العمل کار
rough and ready
سریع العمل
factorage
حق العمل کاری
prompts
عکس العمل
reactive effect
عکس العمل
reaction
عکس العمل
respond
عکس العمل
reactions
عکس العمل
resilient
عکس العمل
prompt
عکس العمل
prompted
عکس العمل
reactional
عکس العمل
factor
حق العمل کار
factors
حق العمل کار
responded
عکس العمل
responds
عکس العمل
commission agent
حق العمل کار
represented
نمایندگی داشتن از طرف
forwarding agency
نمایندگی حمل و نقل
representational
وابسته به نمایندگی یا وکالت
attorney
نمایندگی وکیل مدافع
proxy
نمایندگی وکالت وکالتنامه
represents
نمایندگی داشتن از طرف
attorneys
نمایندگی وکیل مدافع
represent
نمایندگی داشتن از طرف
latency
دوره عکس العمل
coefficient of subgrade reaction
ضریب عکس العمل
reaction force
نیروی عکس العمل
modulus of subgrade reaction
ضریب عکس العمل
on commission
بطورحق العمل کاری
reaction time
زمان عکس العمل
reaction equation
معادله عکس العمل
reaction curve
منحنی عکس العمل
commissioning
حق العمل مامور شدن
reflex
عکس العمل غیرارادی
reflexes
عکس العمل غیرارادی
reactions
انفعال عکس العمل
n address instruction
دستور العمل با N نشانی
reaction
انفعال عکس العمل
pseudoinstruction
شبه دستور العمل
commissions
حق العمل مامور شدن
reactor
عامل عکس العمل
reactors
عامل عکس العمل
interaction
عکس العمل متقابل
armature reaction
عکس العمل ارمیچر
retaliation
عکس العمل متقابل
factors
حق العمل کار نماینده
transfer instruction
دستور العمل انتقال
responses
عکس العمل به دلیلی
response
عکس العمل به دلیلی
factor
حق العمل کار نماینده
immediate action
عکس العمل فوری
commission
حق العمل مامور شدن
repercussion
عکس العمل واکنش
background count
عکس العمل تشعشع
reflex force
نیروی عکس العمل
reflexology
عکس العمل شناسی
rapid
سریع العمل چابک
actual instruction
دستور العمل واقعی
delegation
اعزام نماینده هیات نمایندگی
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
residentship
نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
delegations
اعزام نماینده هیات نمایندگی
to sit for a province
نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
returns
مراجعت کردن عکس العمل
returned
مراجعت کردن عکس العمل
commission
حق العمل کاری امانت فروشی
return
مراجعت کردن عکس العمل
commissions
حق العمل کاری امانت فروشی
commissioning
حق العمل کاری امانت فروشی
shiping agent
حق العمل کار بارگیری کشتی
returning
مراجعت کردن عکس العمل
reaction of support
عکس العمل تکیه گاه
backlash
عکس العمل سیاسی واکنش شدید
responsive
دارای عکس العمل سریع جواب گو
acoustic circuit
مدار عکس العمل انفجار صوتی
apostleship
ماموریت
errand
ماموریت
commissions
:ماموریت
duty
ماموریت
missions
ماموریت
assignments
ماموریت
errands
ماموریت
mission
ماموریت
tasks
ماموریت
task
ماموریت
commission
:ماموریت
commissioning
:ماموریت
assignment
ماموریت
deadbeat
زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
boomerangs
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
triggerman
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
boomerang
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
deadbeats
زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
commissioning
ماموریت امریه
function
ماموریت عمل
commissioned
ماموریت دار
tours
سیاحت ماموریت
touring
سیاحت ماموریت
agency
گماشتگی ماموریت
commission
ماموریت امریه
mission objectives
هدفهای ماموریت
mission type
حاوی ماموریت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com