English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (2 milliseconds)
English Persian
duty-bound حینانجام وفیفه
Other Matches
functions وفیفه
inofficious بی وفیفه
functioned وفیفه
duty وفیفه
pensions وفیفه
pension وفیفه
worked وفیفه
work وفیفه
obligations وفیفه
obligation وفیفه
assignments وفیفه
assignment وفیفه
office وفیفه
offices وفیفه
activities وفیفه
activity وفیفه
devoir وفیفه
function وفیفه
roles وفیفه
role وفیفه
taskwork وفیفه
task وفیفه
that is your duty and not mine نه وفیفه من
tasks وفیفه
responsibility وفیفه
service وفیفه
serviced وفیفه
responsibilities وفیفه
sorb وفیفه
the d. of duty انجام وفیفه
dereliction of duty وفیفه نشناسی
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
conscripted سرباز وفیفه
office کار وفیفه
dereliction of duty ترک وفیفه
irresponsibility وفیفه نشناسی
military service نظام وفیفه
conscripting سرباز وفیفه
draft سرباز وفیفه
conscripts سرباز وفیفه
undutiful وفیفه نشناس
the d. of duty ادای وفیفه
incumbency وفیفه لزوم
propositional function وفیفه حسی
seaman recruit ناوی وفیفه
reserve officer افسر وفیفه
lapse from duty ترک وفیفه
religious duty فرض وفیفه
obstriction قرارداد وفیفه
obligor مشمول وفیفه
obligated reservist مشمول وفیفه
laspe from duty ترک وفیفه
neurility وفیفه اعصاب
sense of duty حس وفیفه شناسی
staff duty وفیفه ستادی
offices کار وفیفه
annuitant وفیفه خور
breach of duty ترک وفیفه
burden of proof وفیفه اثبات
compulsory service خدمت وفیفه
feal وفیفه شناس
functionally ازلحاظ وفیفه
functionery وفیفه دار
inofficious وفیفه نشناس
task management مدیریت وفیفه
naval conscript ناوی وفیفه
dutiful وفیفه شناس
functions وفیفه داشتن
conscientious وفیفه شناس
task امرمهم وفیفه
beneficiary وفیفه خوار
beneficiaries وفیفه خوار
tasks امرمهم وفیفه
loyal وفیفه شناس
function وفیفه داشتن
stipendiaries وفیفه خوار
stipendiary وفیفه خوار
drafted سرباز وفیفه
fealties وفیفه شناسی
fealty وفیفه شناسی
drafts سرباز وفیفه
irresponsible وفیفه نشناس
draftees سربازان وفیفه
functional وفیفه دار
conscription نظام وفیفه
service نظام وفیفه
serviced نظام وفیفه
loyalty وفیفه شناسی
functioned وفیفه داشتن
loyalties وفیفه شناسی
dutifulness وفیفه شناسی
conscript سرباز وفیفه
functional unit واحد وفیفه مند
functional diagram نمودار وفیفه مندی
functional character دخشه وفیفه بندی
line of duty نحوه انجام وفیفه
liable to military service مشمول خدمت وفیفه
functional design طرح وفیفه مندی
observantly از روی وفیفه شناسی
harnessing حین انجام وفیفه
neglect of duty غفلت در انجام وفیفه
functions وفیفه عمل کردن
functioned وفیفه عمل کردن
leal وفیفه شناس حقشناس
harnessed حین انجام وفیفه
obligated tour دوران مشمولیت وفیفه
harness حین انجام وفیفه
function وفیفه عمل کردن
to perform one's duty انجام وفیفه کردن
functionate انجام وفیفه کردن
function code رمز وفیفه نما
barrels وفیفه هدایت در یک ترمینال
bounden duty وفیفه واجب یا لازم
that is your duty and not mine این وفیفه شماست
functional تابعی وفیفه مندی
i deed it my duty to وفیفه خود می دانم که
military service خدمت نظام وفیفه
voluntaryist مخالف نظام وفیفه
while on duty حین انجام وفیفه
task control block بلاک کنترل وفیفه
barrel وفیفه هدایت در یک ترمینال
conscription law قانون نظام وفیفه
feasance انجام وفیفه کردن
ready for duty اماده انجام وفیفه
key assignments وفیفه دهی کلیدها
duteous وفیفه شناس مطیع
conscript army ارتش سربازان وفیفه
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
supererogation افراط در انجام وفیفه
noncommissioned officer درجه دار افسر وفیفه
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
task state descriptor توصیف کننده وضعیت وفیفه
foreground task کار یا وفیفه پیش زمینه
supererogation انجام کاری بیش از حد وفیفه
mistake while in discharge of duty خطا در حین انجام وفیفه
to be in d. کوتاهی درانجام وفیفه کردن
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
duty to god وفیفه شخص نسبت به خدا
pensioner وفیفه خوار مستمری بگیر
pensioners وفیفه خوار مستمری بگیر
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
chancery مقام یا وفیفه صدارت عظمی
conscripts سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
acquitting از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
acquits از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscripting سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to overrun one's duty از انجام وفیفه شانه خالی کردن
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
liability to military service مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
conscript سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripted سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
slacker کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
intelligence department ادارهای که وفیفه اش جمع اوری اطلاعات است
outpensioner کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
slackers کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
enlisted داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
this duty precedes all others این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
hear footsteps عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
to do ones endeavour کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
unprofitable servants مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
e c s c (european coal & steel commissio لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
board of conciliation هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
security council یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
coroner مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
squelch circuit یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
limit state حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
desertion ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
prebendary دریافت مقرری از کلیسا وفیفه خوار کلیسا
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
dedicated کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
extra duty وفیفه اضافی ماموریت اضافی
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com