Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 250 (18 milliseconds)
English
Persian
complete
خاتمه دادن به یک کار
completed
خاتمه دادن به یک کار
completes
خاتمه دادن به یک کار
completing
خاتمه دادن به یک کار
Search result with all words
swap
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
sequential
خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
cessation
خاتمه دادن
logging
عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
terminate
خاتمه دادن منتهی
terminated
خاتمه دادن منتهی
terminates
خاتمه دادن منتهی
termination
خاتمه دادن یا توقف
hang up
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-up
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-ups
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
end
تمام کردن خاتمه دادن
end
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ended
تمام کردن خاتمه دادن
ended
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends
تمام کردن خاتمه دادن
ends
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends
خاتمه دادن خاتمه یافتن
disaffiliate
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
interplead
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
jump instruction
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
lay off
بخدمت خاتمه دادن
muster out
بخدمت خاتمه دادن
pt down
بزوربچیزی خاتمه دادن
to break off
خاتمه دادن
to bring to an end
خاتمه دادن
to fight out
باجنگ خاتمه دادن
to get done with
خاتمه دادن تمام کردن
to knit up
خاتمه دادن
to put an end to
خاتمه دادن
to wind up
خاتمه دادن بپایان رساندن
layoff
خاتمه دادن به خدمت
layoffs
خاتمه دادن به خدمت
call off
خاتمه دادن
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
Other Matches
burn out
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
expiry
خاتمه
termination
خاتمه
ending
خاتمه
ends
خاتمه
closure
خاتمه
closures
خاتمه
ended
خاتمه
end
خاتمه
endings
خاتمه
prorogation
خاتمه
sequels
خاتمه
abrogation
خاتمه
notice of termination
خاتمه
withdrawal
خاتمه
quitting
خاتمه
quit
خاتمه
notice to quit
خاتمه
sequel
خاتمه
notice of cancellation
خاتمه
last a
خاتمه
letter of dismissal
خاتمه
notice of determination
خاتمه
lay-off
خاتمه
end all
خاتمه
dismissal
خاتمه
aborts
خاتمه غیرعادی
ended
خاتمه فرجام
ends
خاتمه فرجام
ended
خاتمه یافتن
terminative
خاتمه دهنده
ends
خاتمه یافتن
aborting
خاتمه غیرعادی
general discharge
خاتمه خدمت
expirations
خاتمه بازدم
due out
خاتمه یافته
rises
خاتمه یافتن
expiration
خاتمه بازدم
end mark
نشان خاتمه
closing
خاتمه عملیات
abort
خاتمه غیرعادی
aborted
خاتمه غیرعادی
ending
خاتمه پیام
rise
خاتمه یافتن
endings
خاتمه پیام
end
خاتمه فرجام
end
خاتمه یافتن
terminated
خاتمه یافتن
wrap up
خاتمه یافتن
terminates
خاتمه یافتن
terminate
خاتمه یافتن
end spell
خاتمه هر کلمه رمز
denunciation
اعلان الغاء یا خاتمه
walking papers
ورقه خاتمه خدمت
walking ticket
ورقه خاتمه خدمت
denunciations
اعلان الغاء یا خاتمه
end of transmission block
خاتمه ارسال بلاک
end spell
خاتمه کلمات رمز
abend
خاتمه غیر عادی
post hostilities
بعد از خاتمه درگیریها
post hostilities
بعداز خاتمه مخاصمات
abnormal end
خاتمه غیر عادی
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
to come to an end
خاتمه یافتن تمام شدن
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
complete
خاتمه یافته یا کامل شده
completes
خاتمه یافته یا کامل شده
post flight
بعد از خاتمه پرواز هواپیما
completing
خاتمه یافته یا کامل شده
to draw to a close
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
completed
خاتمه یافته یا کامل شده
contract termination
فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
abended
خاتمه یافته بطور غیر عادی
static
چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
reversed
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverse
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversing
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverses
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
burnout velocity
سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
field
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
fields
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
interpleader
محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
fielded
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
group
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
multiphase program
برنامهای که بیشتر از یک دستور بازیابی پیش از خاتمه اجرا نیاز دارد
texts
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
text
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
layers
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
flags
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
cargo outturn message
پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
cycle
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycled
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycles
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
wiring
جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamically
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
timed
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
future perfect
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
cycles
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycle
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
asynchronous transmission
اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
reversing
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circulars
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
subroutine
تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
asynchronous
1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
expands
توسعه دادن بسط دادن
empower
اختیار دادن وکالت دادن
circulate
انتشار دادن رواج دادن
decern
تشخیص دادن تمیز دادن
empowered
اختیار دادن وکالت دادن
incised
چاک دادن شکاف دادن
organises
سازمان دادن ارایش دادن
order
سفارش دادن دستور دادن
assigned
نسبت دادن تخصیص دادن
illustrating
شرح دادن نشان دادن
to follow up
ادامه دادن قوت دادن
develops
بسط دادن پرورش دادن
effectuate
انجام دادن صورت دادن
assign
نسبت دادن تخصیص دادن
illustrates
شرح دادن نشان دادن
incises
چاک دادن شکاف دادن
circulated
انتشار دادن رواج دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com