Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
English
Persian
turn off
خاموش کردن یاشدن
turn-off
خاموش کردن یاشدن
turn-offs
خاموش کردن یاشدن
Other Matches
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
slackened
شل کردن یاشدن
slackening
شل کردن یاشدن
slackens
شل کردن یاشدن
sprains
رگ به رگ کردن یاشدن
spraining
رگ به رگ کردن یاشدن
sprained
رگ به رگ کردن یاشدن
sprain
رگ به رگ کردن یاشدن
slacken
شل کردن یاشدن
mined
استخراج کردن یاشدن
mines
استخراج کردن یاشدن
slower
اهسته کردن یاشدن
ripen
رسیده کردن یاشدن
sponge
طفیلی کردن یاشدن
sponging
طفیلی کردن یاشدن
sponged
طفیلی کردن یاشدن
propping
حائل کردن یاشدن
prop
حائل کردن یاشدن
wither
پژمرده کردن یاشدن
mine
استخراج کردن یاشدن
to crock up
خراب کردن یاشدن
ripened
رسیده کردن یاشدن
ripening
رسیده کردن یاشدن
slowing
اهسته کردن یاشدن
sacked
اخراج کردن یاشدن
propped
حائل کردن یاشدن
sacks
اخراج کردن یاشدن
solidified
سفت کردن یاشدن
slowest
اهسته کردن یاشدن
solidifies
سفت کردن یاشدن
sack
اخراج کردن یاشدن
slowed
اهسته کردن یاشدن
ripens
رسیده کردن یاشدن
foreignize
بیگانه کردن یاشدن
slow
اهسته کردن یاشدن
solidifying
سفت کردن یاشدن
solidify
سفت کردن یاشدن
slows
اهسته کردن یاشدن
change
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
to wear out
ازپوشیدن زیادکهنه کردن یاشدن
changed
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changes
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changing
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
shelve
شیب دار کردن یاشدن
shelved
شیب دار کردن یاشدن
solidifying
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidify
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidified
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
winds
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
wind
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
cark
بار کردن غمگین ساختن یاشدن
substantialize
دارای وجود خارجی کردن یاشدن
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
condensing
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condenses
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condense
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
shutdowns
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdown
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
hardest
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hush
خاموش کردن
out
خاموش کردن
quenching
خاموش کردن
turn-offs
خاموش کردن
turn out
<idiom>
خاموش کردن
put out
خاموش کردن
turn-off
خاموش کردن
extinguishes
خاموش کردن
to snuff out
خاموش کردن
extinguish
خاموش کردن
turn off
خاموش کردن
out-
خاموش کردن
outed
خاموش کردن
to put out
خاموش کردن
extinguishing
خاموش کردن
suffocate
خاموش کردن
suffocated
خاموش کردن
suffocating
خاموش کردن
suffocates
خاموش کردن
to switch off
خاموش کردن
smothers
خاموش کردن
smothering
خاموش کردن
smothered
خاموش کردن
dout
خاموش کردن
smother
خاموش کردن
shut down
خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
to blow out alamp
خاموش کردن چراغ
fight the fire
اتش خاموش کردن
To dye ones hair.
موها را خاموش کردن
to smother a flame
شعله ای را خاموش کردن
To extinguish a fire.
آتش را خاموش کردن
power
خاموش کردن یک وسیله
snubs
سربالا خاموش کردن
quench
خاموش کردن ترساندن
turn out
باکلید خاموش کردن
to talk down
خاموش یاساکت کردن
snubbed
سربالا خاموش کردن
powering
خاموش کردن یک وسیله
snubbing
سربالا خاموش کردن
powered
خاموش کردن یک وسیله
to shut down a reactor
راکتوری را خاموش کردن
snub
سربالا خاموش کردن
quenched
خاموش کردن ترساندن
turn off
<idiom>
بستن ،خاموش کردن
stifle
خاموش کردن فرونشاندن
stifled
خاموش کردن فرونشاندن
powers
خاموش کردن یک وسیله
stifles
خاموش کردن فرونشاندن
quenches
خاموش کردن ترساندن
to laugh down
با خنده خاموش کردن
snuff
بافوت خاموش کردن
smouldering
بی اتش سوختن خاموش کردن
smolders
بی اتش سوختن خاموش کردن
stiller
ساکت کردن خاموش شدن
stillest
ساکت کردن خاموش شدن
smolder
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldering
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldered
بی اتش سوختن خاموش کردن
radar silence
خاموش کردن موقتی رادارها
smoulder
بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldered
بی اتش سوختن خاموش کردن
stills
ساکت کردن خاموش شدن
smoulders
بی اتش سوختن خاموش کردن
light line
خط خاموش کردن چراغ خودروها
stanch
خاموش کردن ساکت شدن
still
ساکت کردن خاموش شدن
to snuff out
در نتیجه گل گیری خاموش کردن
power down
قطع برق خاموش کردن
powering
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powers
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
to turn off
خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
shut off
<idiom>
بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
power
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powered
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
To squash someone .
تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
power
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powering
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blankets
پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
powered
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powers
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blanket
پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
quenched
دفع کردن خاموش کردن
quenches
دفع کردن خاموش کردن
muffling
خاموش کردن ساکت کردن
dumber
لال کردن خاموش کردن
dumbest
لال کردن خاموش کردن
dumb
لال کردن خاموش کردن
quench
دفع کردن خاموش کردن
muffles
خاموش کردن ساکت کردن
still brith
خاموش کردن ساکت کردن
muffle
خاموش کردن ساکت کردن
souse
مست مست کردن یاشدن
trances
مسحورکردن یاشدن
trance
مسحورکردن یاشدن
chirk
شادکردن یاشدن
superannuate
بازنشسته دانستن یاشدن
abut
متصل بودن یاشدن
abutted
متصل بودن یاشدن
abuts
متصل بودن یاشدن
magnetic blowout
خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
mumchance
خاموش
soundless
خاموش
silent
خاموش
on/off
خاموش
on-off button
خاموش
extinguished
خاموش
on/off light
خاموش
quiescent
خاموش
off
خاموش
whist
خاموش
uncommunicative
خاموش
hist
خاموش
h!
خاموش
spark arrester
جرقه خاموش کن
stills
خاموش ساکت
stiller
خاموش ساکت
silencer
خاموش کننده
quietest
ساکن خاموش
quiet
ساکن خاموش
snuff
خاموش شدن
stillest
خاموش ساکت
to stand mute
خاموش ماندن
inactive status
خط مشی خاموش
keep still
خاموش باش
reserved
خاموش کم حرف
tight lipped
کم حرف خاموش
tight-lipped
کم حرف خاموش
dry up
خاموش شدن
out
دستگاه خاموش
to dry up
خاموش شدن
out-
دستگاه خاموش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com