Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
English
Persian
countersink
خزینه دار کردن مخروطی
Search result with all words
countersink
خزینه مخروطی کردن
Other Matches
countersink
خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
counterbore
خزینه دار کردن
die sink
خزینه درست کردن
counterbore
خزینه دار کردن استوانه
normal slump
درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
polyconic grid
سیستم شبکه بندی مخروطی سیستم مختصات مخروطی
hopper
خزینه
fisk
خزینه
hoppers
خزینه
flush bolt
پیچ خزینه رو
countersink
خزینه سازی
dimpling
پخدار کردن مخروطی ورقات نازک فلزی
countersink bolt
پیچ خزینه دار
countersink screw
پیچ خزینه دار
countersink nut
مهره خزینه دار
flush bolt
پیچ خزینه روfluorite
cones
هرچیزمخروطی یاکله قندی مخروطی شکل کردن قیف
cone
هرچیزمخروطی یاکله قندی مخروطی شکل کردن قیف
conical
مخروطی
cone shape
مخروطی
fusiform
مخروطی
spiry
مخروطی
cone
مخروطی
cones
مخروطی
conic
مخروطی
conical scanning
تقطیع مخروطی
taper off
مخروطی شدن
cone pulley
صفحه مخروطی
conoid
شبه مخروطی
hyperbola
طرح مخروطی
conoid
مخروطی شکل
reduction crusher
سنگشکن مخروطی
conoidal
شبه مخروطی
cone
ساختمان مخروطی
cramwheel
دنده مخروطی
paraboloid
قطع مخروطی
fusion cone
مخروطی اتصال
conical
مخروطی شکل
hollow cone charge
خرج مخروطی
gothic arch
طاق مخروطی
conoidal
مخروطی شکل
cone antenna
انتن مخروطی
conical spring
فنر مخروطی
lip angle
زاویه مخروطی
conical antenna
انتن مخروطی
chamfered end
راس مخروطی
chamfered end
نوک مخروطی
exhaust cone
مخروطی اگزوز
conic sections
مقاطع مخروطی
conic section
مقطع مخروطی
double cone insulator
مقره دو مخروطی
spire
منار مخروطی
cone shaped
مخروطی شکل
nun buoy
بویه مخروطی
spires
منار مخروطی
conicalness
شکل مخروطی
tail cone
دنباله مخروطی
sharpshooter
زنجره دارای سر مخروطی
bevel gearing
گیربکس دنده مخروطی
conical head lubricating nipple
گریس خور مخروطی
erlenmeyer flask
تنگ مخروطی ازمایشگاه
bevel gear
چرخ دندانه مخروطی
cone type face milling cutter
فرز نوع مخروطی
bevel gear
چرخ دنده مخروطی
epi
[مناره مخروطی کلیسا]
spire
تاجک مخروطی کلیسا
timken bearing
یاطاقان غلطکی مخروطی
strobilus
گل اذین مخروطی شکل
automatic lathe for taper turning
ماشین تراش مخروطی
spires
تاجک مخروطی کلیسا
drill socket
[مخروطی سه نظام مته]
helm
[تاج مخروطی کلیسا]
conical
کله قندی مخروطی
conical scanning
انتشار مخروطی امواج
cone crusher
سنگ شکن مخروطی
conifer
که میوه مخروطی دارند
metal cone tube
لامپ مخروطی فلزی
conifers
که میوه مخروطی دارند
bevel gear drive
جعبه دنده مخروطی
tepees
خیمه مخروطی سرخ پوستان
tepee
خیمه مخروطی سرخ پوستان
bevel gear planer
دستگاه رنده چرخ دندانه مخروطی
bevel gear grinder
دستگاه سنگ چرخ دندانه مخروطی
double cone
[ابزار بند رومی مخروطی شکل]
helical tooth bevel gear
چرخ دنده مخروطی با دندانه حلزونی
bevel gear generator
ماشین رنده چرخ دنده مخروطی
stylographic pen
سرمدادی خودنویسی که نوک مخروطی دارد
gutta
تزئینات مخروطی شکل سردیوار ساختمانهای قدیم
rods and cones
[in the retina]
یاخته های استوانه ای و مخروطی
[در شبکیه چشم]
haycock
کومه مخروطی که ازعلف خشک درست میشود
conoid
[فرمی مخروطی شکل در طاق های گوتیک]
bevel gear hob
دستگاه فرز غلطکی چرخ دندانه مخروطی
nose cone
دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
wickiup
کلبه حصیری مخروطی شکل سرخ پوستان
drop
[تزئینات مخروطی شکل سر دیوار ساختمان های قدیمی]
bezel
حلقه لغزنده مخروطی شکل شیشه ساعت را در جای خودنگه میدارد
phyrgian cap
یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
policonic projection
سیستم تصویر چند مخروطی سیستم تهیه نقشه چندمخروطی
cone of silence
مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
lambert projection
سیستم لامبر یا سیستم نقشه برداری مخروطی
spires
نوک تیز شدن مخروطی شدن
hay cock
کومه مخروطی از علف خشک علف
spire
نوک تیز شدن مخروطی شدن
tapered
باریک شدن مخروطی شدن
taper
باریک شدن مخروطی شدن
tapers
باریک شدن مخروطی شدن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com