English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
snooze خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozed خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozes خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozing خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
Other Matches
dawdling بیهوده وقت گذراندن
jauk بیهوده وقت گذراندن
moons بیهوده وقت گذراندن
moon بیهوده وقت گذراندن
dawdle بیهوده وقت گذراندن
dawdled بیهوده وقت گذراندن
dawdles بیهوده وقت گذراندن
to lop a bout بیهوده وقت گذراندن
dillydally بیهوده وقت گذراندن
to muck a bout بیهوده وقت گذراندن
loaf وقت را بیهوده گذراندن
to loaf a way one's time بیهوده وقت گذراندن
to p at or in an occpation بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
somnambulist کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
night gown جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
narcolepsy حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
hypnoidal نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoid نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
hypnogogic خواب اور خواب کننده
dogsleep خواب زودبر خواب دروغی
somnific خواب اور خواب الود
dreamier خواب مانند خواب الود
morpheus الهه خواب خواب پرور
dreamy خواب مانند خواب الود
dreamiest خواب مانند خواب الود
hypnagogic خواب اور خواب کننده
short lunge نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
night dress جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
He is fast asleep. خواب خواب است
shorthorn جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
short quard سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
driftless بیهوده
unavailing بیهوده
ineffectual بیهوده
idles بیهوده
kibosh بیهوده
idlest بیهوده
to no purpose بیهوده
of no issue بیهوده
idled بیهوده
idle بیهوده
non-starters بیهوده
jejune بیهوده
pointless بیهوده
non-starter بیهوده
purposeless بیهوده
thankless بیهوده
vain بیهوده
unfruitful بیهوده
trashy بیهوده
ineffective بیهوده
futile بیهوده
ineffectively بیهوده
in vain بیهوده
trashier بیهوده
uselessly بیهوده
futility بیهوده گی
purposelessly بیهوده
bootless بیهوده
rodomontade بیهوده
trashiest بیهوده
dulls بیهوده
dulling بیهوده
dullest بیهوده
duller بیهوده
dulled بیهوده
waste بیهوده
dull بیهوده
wastes بیهوده
avert گذراندن
passes گذراندن
pass گذراندن
passed گذراندن
averting گذراندن
survive گذراندن
survives گذراندن
to rime away one's time گذراندن
to have a rough time بد گذراندن
surviving گذراندن
to make a shift گذراندن
averts گذراندن
averted گذراندن
to be at ease به گذراندن
survived گذراندن
unproductive consumption مصرف بیهوده
an absurd notion خیال بیهوده
he speaks to the purpose بیهوده نمیگوید
fillip چیز بیهوده
ranten بیهوده گویی
havers بیهوده چرند
idle talk سخن بیهوده
vaporing سخن بیهوده
ineffectual struggle کوشش بیهوده
inert society جامعه بیهوده
wasteful expenditures مخارج بیهوده
wild goose chase تلاش بیهوده
dead pull کوشش بیهوده
wild-goose chase تلاش بیهوده
wild-goose chases تلاش بیهوده
farce کار بیهوده
farces کار بیهوده
mockery زحمت بیهوده
frustrated باطل بیهوده
rants بیهوده گویی
ranting بیهوده گویی
ineffectually بطور بیهوده
ranted بیهوده گویی
rant بیهوده گویی
hooey بیهوده مزخرف
to dally بیهوده گذرانیدن
an abortive attempt کوشش بیهوده
dead lift کوشش بیهوده
infructuous بیحاصل بیهوده
futilely بطور بیهوده
lostlabour کوشش بیهوده
blether بیهوده گفتن
blethers بیهوده گفتن
babbled سخن بیهوده
babbles سخن بیهوده
claver گفتار بیهوده
babble سخن بیهوده
flash in the pan کوشش بیهوده
blethering بیهوده گفتن
blethered بیهوده گفتن
to go on بیهوده مگو
false pride غرور بیهوده
fribble کار بیهوده
inutile بیهوده نامناسب
without result بی نتیجه بیهوده
tautologic بیهوده تکرار کن
fillips چیز بیهوده
idled وقت گذراندن
to gain time به بهانه گذراندن
niggled وقت گذراندن
to rough it سخت گذراندن
to laugh away با خنده گذراندن
to enjoy oneself خوش گذراندن
niggle وقت گذراندن
Sunday یکشنبه را گذراندن
Sundays یکشنبه را گذراندن
idle وقت گذراندن
filtering از صافی گذراندن
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
to rub through or along بسختی گذراندن
temporised وقت گذراندن
temporising وقت گذراندن
temporize وقت گذراندن
piddle وقت گذراندن
temporized وقت گذراندن
niggles وقت گذراندن
temporises وقت گذراندن
temporizes وقت گذراندن
temporizing وقت گذراندن
temporalize وقت گذراندن
piddles وقت گذراندن
idlest وقت گذراندن
token passing گذراندن نشانه
idles وقت گذراندن
to sleep away one's time بخواب گذراندن
piddled وقت گذراندن
aestivate تابستان را گذراندن
laugh away با خنده گذراندن
interlace ازهم گذراندن
leach از صافی گذراندن
play away به بازی گذراندن
belate ازموقع گذراندن
filrate از صافی گذراندن
filtration از صافی گذراندن
dawdler بیهوده وقت گذران
to break butterfly on wheel بیهوده صرف نیروکردن
piddles کار بیهوده کردن
small talk حرف بیهوده زدن
piddle کار بیهوده کردن
piddled کار بیهوده کردن
vain مغرورانه بطور بیهوده
jiving کلمات بیهوده واحمقانه
delusions پندار بیهوده وهم
jives کلمات بیهوده واحمقانه
inanity بیهودگی کار بیهوده
fiddles کار بیهوده کردن
fiddled کار بیهوده کردن
fiddle کار بیهوده کردن
frivolous پوچ بیهوده وبیمعنی
quiddle بیهوده وقت گذرانیدن
absurdly بطور بیهوده و مزخرف
jive کلمات بیهوده واحمقانه
delusion پندار بیهوده وهم
jived کلمات بیهوده واحمقانه
impracticable غیر عملی بیهوده
to break butterfly on wheel کوشش بیهوده کردن
frivol کار بیهوده کردن
to milk the ram کوشش بیهوده کردن
to beat the air کوشش بیهوده کردن
boondoggle [American English] وقت بیهوده گذرانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com