English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
Other Matches
expose to rays در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
criminate در معرض اتهام قرار دادن
to put to the issue در معرض داوری گذاشتن
endanger در معرض خطر گذاشتن
endangered در معرض خطر گذاشتن
endangering در معرض خطر گذاشتن
endangers در معرض خطر گذاشتن
insolate در معرض افتاب گذاشتن
put up for sale به معرض فروش گذاشتن
to be vulnerable [exposed] to criticism خود را در معرض انتقاد گذاشتن
to weather something چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
vulnerability در معرض تلفات بودن
susceptibility در معرض خطر بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
subjecting تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
lacks فاقد بودن
lacked فاقد بودن
lack فاقد بودن
to be exposed to a constant stream of something در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
To pay no heed . To be inattentive . پنبه درگوش گذاشتن ( بی توجه بودن )
seriousness جدیت
earnestness جدیت
gravity جدیت
enthusiasm جدیت
actions جدیت
enthusiasms جدیت
intentness جدیت
competency جدیت
activeness جدیت
action جدیت
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
acting بازیگری جدیت
impressment جدیت حرارت
competence روح تلاش جدیت
compete تلاش و جدیت کردن
competes تلاش و جدیت کردن
competed تلاش و جدیت کردن
sink one's teeth into <idiom> با جدیت دنبال کاری رفتن
pitch in با سعی و جدیت شروع بکارکردن
sail in با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
o quake at work and sweet at meals. <proverb> به وقت کار,جدیت ,بهنگام غذا,رئوفت.
to lay eggs تخم کن بودن تخم گذاشتن
indictment اتهام
plaint اتهام
on charge of به اتهام
charges اتهام
charge اتهام
imputation اتهام
plaints اتهام
impeachment اتهام
indictments اتهام
accusations اتهام
inculpation اتهام
accusation اتهام
information اتهام
arraignment اتهام
delation اتهام
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
impeachable قابل اتهام
recriminations اتهام متقابل
denunciations اتهام نقض
denunciations اتهام شکایت
denunciation اتهام نقض
denunciation اتهام شکایت
recrimination اتهام متقابل
quietus رفع اتهام
crimination اتهام بجنایت
crimination اتهام جنایت
charges حمله اتهام
discharges رفع اتهام
chargeable اتهام پذیر
self accusation اتهام به خود
accusingly بطریق اتهام
charge حمله اتهام
discharge رفع اتهام
denunciatory وابسته به بدگویی و اتهام
imputatively از راه اسناد یا اتهام
chargeable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
penal <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
accusable قابل اتهام متهم
punishable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
indicement اتهام بموجب ادعانامه
actionable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
culpable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
indictable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
susceptible در معرض
exposed to در معرض
allegation [against somebody] تهمت [اتهام] [در برابر کسی] [ قانون]
exposed در معرض نهادن
touch and go در معرض خطر
stigmatic در معرض تهمت
exposures در معرض نهادن
weathered در معرض هواگذاشتن
stigmatist در معرض تهمت
exposure در معرض نهادن
open to attack در معرض حمله
liable to danger در معرض خطر
on view در معرض نمایش
on sight در معرض دید
weather در معرض هواگذاشتن
weathers در معرض هواگذاشتن
on risk در معرض خطر
displays در معرض نمایش
subjected to danger در معرض خطر
display در معرض نمایش
displayed در معرض نمایش
displaying در معرض نمایش
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
subjected در معرض قرار دادن
subject در معرض قرار دادن
disposal در معرض دید قرارگرفتن
critically endangered species گونه در معرض خطر
lee shore ساحل در معرض باد
subjecting در معرض قرار دادن
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
subjects در معرض قرار دادن
insectile در معرض هجوم حشرات
vulnerable درمعرض اسیب در معرض
actuble قابل به معرض نمایش گذاردن
he is liable to become sick در معرض ناخوش شدن است
thermal exposure در معرض حرارت قرار گرفتن
exposed در معرض دید جناح باز
radio detection در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
hazard اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarding اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
on sale در معرض فروش گذاشته شده
unwarned exposed یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
unwarned exposed به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
ret در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
exposures در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposure در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposing در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
expose در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
freed فاقد
anurous فاقد دم
ex فاقد
ex- فاقد
freeing فاقد
frees فاقد
sans فاقد
scentless فاقد بو
bankrupt of فاقد
free فاقد
overexpose بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
incompetent فاقد صلاحیت
unmennerly فاقد رفتارشایسته
without انطرف فاقد
without engagement فاقد تعهد
incoordinate فاقد حس همکاری
visionless فاقد دید
paratactic فاقد روابط
dishonest فاقد امانت
ad hoc فاقد عمومیت
intestable فاقد صلاحیت
inertialess فاقد اینرسی
inertialess فاقد لختی
shorthanded فاقد کارگرکافی
antipathetic فاقد تمایل
toom فاقد لاغر
stolid فاقد احساس
stolidly فاقد احساس
burdened فاقد حق تقدم
unmannered فاقد رفتارشایسته
landless فاقد زمین
landlessness فاقد زمین
homely فاقد جمال
undocumented فاقد ویزا
unmeet فاقد صلاحیت
unobtrusive فاقد جسارت
unobtrusively فاقد جسارت
indiscreet فاقد حس تشخیص
acholic فاقد صفرا
dis qualified فاقد شرایط
acholous فاقد صفرا
astomatal فاقد دهان
exhaust bin level فاقد موجودی
acolous فاقد اعضاء
dis qualified فاقد قابلیت
inexpert فاقد خبرگی
ametabolous فاقد دگردیسی
impassible فاقد احساس
ametabolic فاقد دگردیسی
abulic فاقد اراده
impersonal فاقد شخصیت
restricted propellant سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
unmanning فاقد مردانگی کردن
unmans فاقد مردانگی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com