Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
sell up a debtor
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
Other Matches
to sell up a debtor
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
economizing
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
indebtedness
بدهکاری
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
debit balance
مقدار بدهکاری
IOU
سندمبین بدهکاری
IOUs
سندمبین بدهکاری
borrower's note
قبض بدهکاری
liability
بدهکاری استعداد
liabilities
بدهکاری استعداد
debt forgiveness
صرف نظر از بدهکاری
debt relief
صرف نظر از بدهکاری
debt cut
صرف نظر از بدهکاری
financing
رسته دارایی دارایی
finances
رسته دارایی دارایی
financed
رسته دارایی دارایی
finance
رسته دارایی دارایی
haircut
صرف نظر از بدهکاری
[اصطلاح مجازی]
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
IOU
در CL سند بدهکاری یا سفته یا سند ذمهای را گویند
IOUs
در CL سند بدهکاری یا سفته یا سند ذمهای را گویند
realized
فروختن
realize
فروختن
realising
فروختن
realises
فروختن
realised
فروختن
sell
فروختن
undercut
فروختن
undercuts
فروختن
realizes
فروختن
realizing
فروختن
hawk
فروختن
hawked
فروختن
hawks
فروختن
monger
فروختن
sell-out
فروختن
sell out
فروختن
sells
فروختن
selling
فروختن
sell-outs
فروختن
turn over
<idiom>
فروختن
markets
فروختن
to put on the market
فروختن
market
فروختن
marketed
فروختن
to place on the market
فروختن
vend
فروختن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
slaughtered
به زیان فروختن
resell
دوباره فروختن
reselling
دوباره فروختن
resells
دوباره فروختن
resold
دوباره فروختن
slaughter
به زیان فروختن
slaughters
به زیان فروختن
forward sale
نسیه فروختن
credit sale
نسیه فروختن
to sell off
ارزان فروختن
sell on credit
نسیه فروختن
to sell
یکجا فروختن
to sell or pat up at a
بمزایده فروختن
to sell
عمده فروختن
remainder
باتخفیف فروختن
to sell by retail
خرده فروختن
sell for cash
نقد فروختن
to sell dearly
گران فروختن
sell by auction
به مزایده فروختن
to sell short
سام فروختن
sell off
یکجا فروختن
sell like hotcakes
<idiom>
سریعا فروختن
to save bot cash
نقد فروختن
undersell
ارزان تر فروختن
wholesale
بصورت عمده فروختن
sell
فروختن بفروش رفتن
to sell at a loss
بضر یا زیان فروختن
regrate
یکجاخریدن وخرده فروختن
retail
بصورت جزئی فروختن
to deal in futures
کالایاسهام پیش فروختن
sells
فروختن بفروش رفتن
selling
فروختن بفروش رفتن
To sell something at a loss.
چیزی را باضرر فروختن
to bring to the hammer
هراج کردن بهراج فروختن
hawked
جار زدن و جنس فروختن
hawk
جار زدن و جنس فروختن
hawks
جار زدن و جنس فروختن
sell out
یکجا فروختن خیانت کردن
sell-out
یکجا فروختن خیانت کردن
sell-outs
یکجا فروختن خیانت کردن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
sell off
ارزان فروختن فروش یکجا وارزان
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
estate
دارایی
portfolios
دارایی
estates
دارایی
purse
دارایی
holding
دارایی
possession
دارایی
portfolio
دارایی
property
دارایی
financing
دارایی
pursed
دارایی
purses
دارایی
finances
دارایی
financed
دارایی
means
دارایی
pursing
دارایی
finance
دارایی
asset
دارایی
wealth
دارایی
fortunes
دارایی
fortune
دارایی
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
equities
دارایی شرکاء
financial agency
اداره دارایی
finance officer
افسر دارایی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
inventory
دفتر دارایی
finance office
اداره دارایی
finance ministry
وزارت دارایی
hab
داشتن دارایی
equity
دارایی شرکاء
money bag
دارایی دولت
personal chattels
دارایی منقول
intendant
پیشکار دارایی
personal state
دارایی منقول
installation property
دارایی قسمت
personalty
دارایی شخصی
private property
دارایی شخصی
property tax
مالیات دارایی
hereditament
دارایی غیرمنقول
assets
مایملک دارایی
temporality
دارایی دینوی
the furniture of ones pocket
دارایی جیب
fortune
دارایی ثروت
weal
ثروت دارایی
weals
ثروت دارایی
ministry of f.
وزارت دارایی
thing
اسباب دارایی
cham cell or of the e.
وزیر دارایی
circulating asset
دارایی در گردش
circulating asset
دارایی جاری
assets and equities
دارایی ودیون
fortunes
دارایی ثروت
Chancellor of the Exchequer
وزیر دارایی
Chancellors of the Exchequer
وزیر دارایی
to take an inventory of
صورت دارایی
possession
دارایی متصرفات
current asset
دارایی جاری
current assets
دارایی جاری
capital goods
دارایی ثابت
personal property
دارایی شخصی منقول
finances
قسمت مالی یا دارایی
paraphernal
وابسته به دارایی شخصی زن
personal chattels
دارایی شخصی منقول
private property
دارایی شخصی بلامعارض
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
inventory
صورت دارایی موجودی
immovable
دارایی غیر منقول
dedicated assets
دارایی وقف شده
real account
حساب دارایی غیرمنقول
real property
دارایی غیر منقول
property book
دفتر دارایی یکان
finance
قسمت مالی یا دارایی
financed
قسمت مالی یا دارایی
holding
دراختیار داشتن دارایی
financing
قسمت مالی یا دارایی
church warden
متصدی دارایی کلیسا
hotch
سرجمع کردن دارایی
hereditaments
دارایی غیر منقول
disinvestment
خرج دارایی بی چیزی
draw up inventory
تنظیم صورت دارایی
capital account
حساب دارایی وسرمایه
belonging
متعلقات واموال دارایی
jointure
دارایی مشترک زن و شوهر
realty
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
assets
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
contents of a vessel
دارایی یامحتویات فرف مظروف
appreciations
افزایش ارزش دارایی و موجودی
state of in her itance
ملک یا دارایی قابل توارث
appreciation
افزایش ارزش دارایی و موجودی
benefical owner of an estate
مالک بهره برداریک دارایی
heir in tail
وارث دارایی حبس شده
inventorial
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
inventory reconciliation
تطابق موجودی با دارایی یکان
realty
دارایی غیر منقول ملک
impropriator
تفریط کننده دارایی کلیسا
chattel
مال منقول دارایی شخصی
installation property book
دفتر دارایی قسمت یا یکان
dump
بقیمت خیلی ارزان فروختن فرورفتن درخیالات واهی حالت مالخو لیایی
bundle
فروختن یک بسته که حاوی یک کامپیوتر و چندین نرم افزار است با قیمت مخصوص
bundles
فروختن یک بسته که حاوی یک کامپیوتر و چندین نرم افزار است با قیمت مخصوص
bundling
فروختن یک بسته که حاوی یک کامپیوتر و چندین نرم افزار است با قیمت مخصوص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com