English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
discreet دارای تمیز وبصیرت
Other Matches
denotative دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
pure تمیز
clean تمیز
purer تمیز
secernment تمیز
cleans تمیز
dinky تمیز
cleaned تمیز
discernment تمیز
age of reason سن تمیز
cleanly تمیز
age of discretion سن تمیز
cleanest تمیز
cassation تمیز
contradistinction تمیز
mense حس تمیز
distinctions تمیز
discretion تمیز
distinction تمیز
purest تمیز
neatest تمیز
neater تمیز
neat تمیز
discrimination تمیز
scrubby تمیز
neat and tidy تر و تمیز
dapper تمیز
spiffy تمیز
cleanses تمیز کردن
cleaned تمیز کردن
discerns تمیز دادن
discerned تمیز دادن
epicritic تمیز دهنده
discern تمیز دادن
cleans تمیز کردن
cleanest تمیز کردن
clean تمیز کردن
refined تمیز کرده
distinguishable قابل تمیز
scourer تمیز کننده
scourers تمیز کننده
high court of دیوانعالی تمیز
indiscriminately بدون تمیز
squeaky clean بسیار تمیز
scouring تمیز کاری
indiscernible able تمیز ندادنی
clean house تمیز کردن
clean تمیز کردن
do the cleaning تمیز کردن
grooming تمیز کردن
individuate تمیز دادن
cleansed تمیز کردن
cleanse تمیز کردن
differentiates تمیز دادن
discriminable قابل تمیز
stimulus discrimination تمیز محرک
clean bill of lading بارنامه تمیز
discriminating intellect قوه تمیز
superior court دادگاه تمیز
sensory discrimination تمیز حسی
wisp تمیز کردن
discriminator تمیز دهنده
wisps تمیز کردن
supreme court دیوان تمیز
identification تطبیق تمیز
differentiating تمیز دادن
indiscreet بی تمیز بی احتیاط
discernible قابل تمیز
differentiate تمیز دادن
replotting تمیز کردن
discriminative وابسته به تبعیض یا تمیز
cleaned تمیز کردن چیزی
emblazoned تمیز چاپیا دوختهشده
This isn't clean. این تمیز نیست.
clean تمیز کردن چیزی
spic and span <idiom> خیلی تمیز ومرتب
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
cleanest تمیز کردن چیزی
antiseptic تمیز و پاکیزه مشخص
high court of cassation دیوان عالی تمیز
scrubbing خراشیدن تمیز کردن
scrubs خراشیدن تمیز کردن
cleans تمیز کردن چیزی
antiseptics تمیز و پاکیزه مشخص
scrubbed خراشیدن تمیز کردن
scrub خراشیدن تمیز کردن
prim خیلی محتاط تمیز
hight court of cassetion دیوان عالی تمیز
smug تمیز کردن سروصورت دادن به
absterge تمیز کردن شستشو دادن
spruce up <idiom> مجددا آراستن ،تمیز کردن
cleansers وسیله یا ماده تمیز کننده
distinctively بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
smugness تمیز کردن سروصورت دادن به
smugly تمیز کردن سروصورت دادن به
cleanser وسیله یا ماده تمیز کننده
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
I want these clothes cleaned. من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
tassels پارچه برای تمیز کردن تیر
indistinguishable غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
secern تجزیه طلب شدن تمیز دادن
tassel پارچه برای تمیز کردن تیر
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
epicritic تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
differentiation فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
racking تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
mops چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
go devil لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
vacuuming جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
vacuum جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
Indo-persian rug قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
off colored دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
monadelphous دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
polyisotopic دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
scavenged سپوری کردن تمیز کردن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
scavenges سپوری کردن تمیز کردن
scavenge سپوری کردن تمیز کردن
winy شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
focus تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussing تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focusses تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussed تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focuses تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focused تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
pentadactyl دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
odoriferous دارای بو
iodic دارای ید
trilinear دارای سه خط
footy دارای پا
bilabiate دارای دو لب
glochidiate دارای مو
three legged دارای سه پا
three-legged دارای سه پا
fraught with دارای
rugose دارای رکه
pulsant دارای تپش
pseudonymous دارای تخلص
primiparous دارای یک اولاد
primipara دارای یک اولاد
prerogatived دارای حق ویژه
binucleated دارای دو هسته
binucleate دارای دو هسته
binuclear دارای دو هسته
bipartite دارای دوقسمت
biradial دارای دوشعاع
pulsatile دارای تپش
bodied دارای بدن
reversioner دارای حق رجوع
bizonal دارای دومنطقه
reboant دارای واکنش
rattly دارای صدای تق تق
rarely beautiful دارای زیبائی
dyslogistic دارای خاطرات بد
bisulcate دارای دوشکاف
biramous دارای دو شاخه
quartziferous دارای در کوهی
preemptor دارای حق شفعه
pre emptive دارای حق شفعه
binocular دارای دو چشم
pelliculate دارای پوسته
deadbeat دارای سکون
deadbeats دارای سکون
portentous دارای فال بد
entitative دارای وجودخارجی
papillose دارای برامدگی
palmy دارای نخل
overbusy دارای کارزیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com