Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
upright |
درست درستکار |
|
|
Other Matches |
|
righted |
درستکار |
right |
درستکار |
righting |
درستکار |
truepenny |
رفیق درستکار |
on the level <idiom> |
درستکار ،بی غل وغش |
tell it like it is <idiom> |
درستکار بودن |
heart-to-heart <idiom> |
درستکار،راست ولی ریا |
On the contrary , he is very honest. |
برعکس خیلی هم درستکار است |
mensch |
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول] |
The judge remained an honest man all his life . |
قاضی تمام عمرش درستکار ماند |
meet |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
and |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
intersection |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
joins |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
joined |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
join |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
intersections |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
OR function |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد |
coincidence function |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
meets |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
conjunction |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
alternation |
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند |
false |
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست |
unions |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
union |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
assertion |
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود |
conjunctions |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
disjunction |
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند |
either or operation |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد |
temper |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempered |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempers |
درست ساختن درست خمیر کردن |
judiciousness |
قضاوت درست تشخیص درست |
be the spitting image of someone <idiom> |
درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن] |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
EXOR |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
differences |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
alternatives |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
alternative |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
exjunction |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
exclusive |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
symmetric difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند |
denials |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
NAND function |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
denial |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
dispersion |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد |
except |
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند |
equality |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
straighter |
درست |
straight |
درست |
straightforward |
درست |
whole |
درست |
properly |
درست |
right |
درست |
just |
درست |
conscionable |
درست |
straightest |
درست |
exact <adj.> |
درست |
correct <adj.> |
درست |
accurate [correct] <adj.> |
درست |
authentic |
درست |
exactly |
درست |
integral |
درست |
veracious |
درست |
by the square |
درست |
exact |
درست |
exacted |
درست |
legitimates |
درست |
legitimated |
درست |
legitimate |
درست |
orthodox |
درست |
out-and-out |
درست |
out and out |
درست |
entire |
درست |
proper |
درست |
valid |
درست |
even |
هم درست |
legitimating |
درست |
well advised |
درست |
by fits and starts |
درست |
righted |
درست |
perfects |
درست |
perfecting |
درست |
perfected |
درست |
exacts |
درست |
perfect |
درست |
Am I not right?dont you agree with me ? |
درست می گه یا نه ؟ |
corrects |
درست |
clear |
درست |
clearer |
درست |
clearest |
درست |
clears |
درست |
purpose-built <adj.> |
درست |
purposeful <adj.> |
درست |
righting |
درست |
practical <adj.> |
درست |
purposive <adj.> |
درست |
suitable <adj.> |
درست |
useful <adj.> |
درست |
utilitarian [useful] <adj.> |
درست |
indefectible |
درست |
true |
درست |
smack dab |
درست |
right as a trivet |
درست |
practicable <adj.> |
درست |
functional <adj.> |
درست |
convenient <adj.> |
درست |
appropriate [for an occasion] <adj.> |
درست |
right as nails |
درست |
correcting |
درست |
right as a trivet |
تن درست |
correct |
درست |
Quite [so] ! |
درست! |
plain dealing |
درست |
truer |
درست |
genuine |
درست |
orthographically |
درست |
sock |
درست |
in order |
درست |
incorrupt |
درست |
true <adj.> |
درست |
incorrect |
نا درست |
proper <adj.> |
درست |
accurate |
درست |
legitimately |
درست |
truest |
درست |
in a entireness of state |
درست |
real <adj.> |
درست |
inviolate |
درست |
aright |
درست |
behaved |
درست رفتارکردن |
behave |
درست رفتارکردن |
next in fornt of |
درست در جلو |
fettle |
درست کردن |
spitting image <idiom> |
درست مثل |
on the button <idiom> |
درست سر موقع |
fair shake <idiom> |
رفتار درست |
misapprehending |
درست نفهمیدن |
concocts |
درست کردن |
right mindedness |
درست اندیشی |
misapprehended |
درست نفهمیدن |
misapprehend |
درست نفهمیدن |
misbehaving |
درست رفتارنکردن |
misbehaves |
درست رفتارنکردن |
misbehaved |
درست رفتارنکردن |
misbehave |
درست رفتارنکردن |
in good time <idiom> |
درست سر وقت |
misunderstood |
درست نفهمیدن |
trimmest |
درست کردن |
trim |
درست کردن |
plain dealing |
سودای درست |
fabricating |
درست کردن |
fabricates |
درست کردن |
propriety of behaviour |
درست رفتاری |
precedential |
سابقه درست کن |
orthographically |
با املای درست |
orthographer |
درست نویس |
fabricated |
درست کردن |
orthoepist |
درست تلفظ کن |
pointdovice |
بسیار درست |
right answer |
پاسخ درست |
point device |
بسیار درست |
misunderstands |
درست نفهمیدن |
misunderstand |
درست نفهمیدن |
behaves |
درست رفتارکردن |
concocting |
درست کردن |
concocted |
درست کردن |
concoct |
درست کردن |
trims |
درست کردن |
behaving |
درست رفتارکردن |
redd |
درست کردن |
mistook |
درست نفهمیدن |
fabricate |
درست کردن |
misapprehends |
درست نفهمیدن |
to sct aright |
درست کردن |
dead against |
درست مقابل |
to the tick |
درست درسروقت |
correct response |
پاسخ درست |
indite |
درست کردن |
integral number |
عدد درست |
integral number |
چیز درست |
just in time |
درست بموقع |
to get up |
درست کردن |
to fix up |
درست کردن |
to erect into |
درست کردن از |
an a translation |
ترجمه درست |
to behave oneself |
درست رفتارکردن |
orthodox |
درست ایین |
the flat of the hand |
پهنای درست |
framed |
درست شده |
dead ahead |
درست سینه |
dead astern |
درست پاشنه |
framable |
درست کردنی |
to put to rights |
درست کردن |
to cleanvp |
درست کردن |
to riven laths |
یا درست کردن |
to put in to shape |
درست کردن |
set in order |
درست کردن |
fix up |
درست کردن |