Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
upright
درست درستکار
Other Matches
righted
درستکار
right
درستکار
righting
درستکار
truepenny
رفیق درستکار
on the level
<idiom>
درستکار ،بی غل وغش
tell it like it is
<idiom>
درستکار بودن
heart-to-heart
<idiom>
درستکار،راست ولی ریا
On the contrary , he is very honest.
برعکس خیلی هم درستکار است
mensch
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
The judge remained an honest man all his life .
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
straighter
درست
straight
درست
straightforward
درست
whole
درست
properly
درست
right
درست
just
درست
conscionable
درست
straightest
درست
exact
<adj.>
درست
correct
<adj.>
درست
accurate
[correct]
<adj.>
درست
authentic
درست
exactly
درست
integral
درست
veracious
درست
by the square
درست
exact
درست
exacted
درست
legitimates
درست
legitimated
درست
legitimate
درست
orthodox
درست
out-and-out
درست
out and out
درست
entire
درست
proper
درست
valid
درست
even
هم درست
legitimating
درست
well advised
درست
by fits and starts
درست
righted
درست
perfects
درست
perfecting
درست
perfected
درست
exacts
درست
perfect
درست
Am I not right?dont you agree with me ?
درست می گه یا نه ؟
corrects
درست
clear
درست
clearer
درست
clearest
درست
clears
درست
purpose-built
<adj.>
درست
purposeful
<adj.>
درست
righting
درست
practical
<adj.>
درست
purposive
<adj.>
درست
suitable
<adj.>
درست
useful
<adj.>
درست
utilitarian
[useful]
<adj.>
درست
indefectible
درست
true
درست
smack dab
درست
right as a trivet
درست
practicable
<adj.>
درست
functional
<adj.>
درست
convenient
<adj.>
درست
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
درست
right as nails
درست
correcting
درست
right as a trivet
تن درست
correct
درست
Quite
[so]
!
درست!
plain dealing
درست
truer
درست
genuine
درست
orthographically
درست
sock
درست
in order
درست
incorrupt
درست
true
<adj.>
درست
incorrect
نا درست
proper
<adj.>
درست
accurate
درست
legitimately
درست
truest
درست
in a entireness of state
درست
real
<adj.>
درست
inviolate
درست
aright
درست
behaved
درست رفتارکردن
behave
درست رفتارکردن
next in fornt of
درست در جلو
fettle
درست کردن
spitting image
<idiom>
درست مثل
on the button
<idiom>
درست سر موقع
fair shake
<idiom>
رفتار درست
misapprehending
درست نفهمیدن
concocts
درست کردن
right mindedness
درست اندیشی
misapprehended
درست نفهمیدن
misapprehend
درست نفهمیدن
misbehaving
درست رفتارنکردن
misbehaves
درست رفتارنکردن
misbehaved
درست رفتارنکردن
misbehave
درست رفتارنکردن
in good time
<idiom>
درست سر وقت
misunderstood
درست نفهمیدن
trimmest
درست کردن
trim
درست کردن
plain dealing
سودای درست
fabricating
درست کردن
fabricates
درست کردن
propriety of behaviour
درست رفتاری
precedential
سابقه درست کن
orthographically
با املای درست
orthographer
درست نویس
fabricated
درست کردن
orthoepist
درست تلفظ کن
pointdovice
بسیار درست
right answer
پاسخ درست
point device
بسیار درست
misunderstands
درست نفهمیدن
misunderstand
درست نفهمیدن
behaves
درست رفتارکردن
concocting
درست کردن
concocted
درست کردن
concoct
درست کردن
trims
درست کردن
behaving
درست رفتارکردن
redd
درست کردن
mistook
درست نفهمیدن
fabricate
درست کردن
misapprehends
درست نفهمیدن
to sct aright
درست کردن
dead against
درست مقابل
to the tick
درست درسروقت
correct response
پاسخ درست
indite
درست کردن
integral number
عدد درست
integral number
چیز درست
just in time
درست بموقع
to get up
درست کردن
to fix up
درست کردن
to erect into
درست کردن از
an a translation
ترجمه درست
to behave oneself
درست رفتارکردن
orthodox
درست ایین
the flat of the hand
پهنای درست
framed
درست شده
dead ahead
درست سینه
dead astern
درست پاشنه
framable
درست کردنی
to put to rights
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
to put in to shape
درست کردن
set in order
درست کردن
fix up
درست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com