English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to be in the same boat <idiom> درشرایطی مشابه بودن [اصطلاح مجازی]
Other Matches
Join the club! من هم درشرایطی مشابه هستم !
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
equaled مشابه بودن
equalling مشابه بودن
equal مشابه بودن
correspound مشابه بودن
equaling مشابه بودن
equalled مشابه بودن
equals مشابه بودن
to correspond to مانند [مشابه] بودن
equate مشابه بودن یامشابه ساختن
equates مشابه بودن یامشابه ساختن
equated مشابه بودن یامشابه ساختن
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
equivalents همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
equivalent همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
directory روش اطمینان از اطلاعات مشابه و به روز فایلهای دو دایرکتوری مشابه در دو کامپیوتر
directories روش اطمینان از اطلاعات مشابه و به روز فایلهای دو دایرکتوری مشابه در دو کامپیوتر
tasks جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
task جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
semblable مشابه
allo مشابه
resembling <adj.> مشابه
lossy compression مشابه 6-23
like <adj.> مشابه
corresponding مشابه
elementary مشابه
similar <adj.> مشابه
alike <adj.> مشابه
akin <adj.> مشابه
related <adj.> مشابه
similar مشابه
homogeneous مشابه
quasi مشابه
analogous مشابه
prints مشابه 7861
decryption مشابه 2871
rounding مشابه 8762
HMA مشابه 4812
incorrectly مشابه 5078
EXNOR مشابه 3826
registers مشابه 8481
designs مشابه 2979
decoding مشابه 2860
congener مشابه متجانس
synthesised مشابه 9821
synthesises مشابه 9821
interchange مشابه 5359
kips مشابه 5677
IBM مشابه 4963
IBM مشابه 4962
EMI مشابه 3541
cal مشابه 1502
encryption مشابه 3631
epileptiform مشابه صرع
carrier مشابه 1595
epileptoid مشابه صرع
carriers مشابه 1595
directly مشابه 3162
user مشابه 10322
users مشابه 10322
peripheral مشابه 7489
organize مشابه 7186
ultra- مشابه 10327
interchanged مشابه 5359
interchanges مشابه 5359
interchanging مشابه 5359
slew مشابه 9308
bracket مشابه 1329
in kind <idiom> به طریقی مشابه
breakdowns مشابه 1352
breakdown مشابه 1352
bridging مشابه 1361
synthesizing مشابه 9821
synthesized مشابه 9821
synthesizes مشابه 9821
electronic مشابه 3510
storage مشابه 9641
assonant مشابه یا متجانس
in the same boat <idiom> درشراطی مشابه
GUI مشابه 4601
exclusive مشابه 3824
synthesize مشابه 9821
Arabic شکل مشابه ...
printed مشابه 7861
print مشابه 7861
manipulation مشابه 6208
organizing مشابه 7186
organizes مشابه 7186
registering مشابه 8481
organising مشابه 7186
organises مشابه 7186
register مشابه 8481
recovery مشابه 8398
design مشابه 2979
synthesising مشابه 9821
recoveries مشابه 8398
gap مشابه 4490
similarly بطور مشابه
launch مشابه 5747
launched مشابه 5747
launches مشابه 5747
launching مشابه 5747
look alike برنامه مشابه
look-alike برنامه مشابه
look-alikes برنامه مشابه
round مشابه 8759
inductions مشابه 5128
IRTF مشابه 55423
domain مشابه 3286
roundest مشابه 8759
identical دقیقا مشابه
equivalents برابر مشابه
syntax مشابه 9817
scale مشابه 8865
equivalent برابر مشابه
MByte مشابه 6304
multi scan monitor مشابه 6632
multifunctional مشابه 6716
MHS مشابه 6444
least significant digit مشابه 5781
word مشابه 10721
worded مشابه 10721
domains مشابه 3286
parity price قیمت مشابه
field مشابه 4036
uncommitted logic array مشابه 10328
pim مشابه 7515
gaps مشابه 4490
SVGA مشابه 9737
product group کالاهی مشابه
fielded مشابه 4036
fields مشابه 4036
window مشابه 10682
induction مشابه 5128
status مشابه 9596
quantize مشابه 8181
reconfigure مشابه 8375
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
in keeping with <idiom> مشابه ،موافقت کردن
larks چکاوک وگونههای مشابه ان
lark چکاوک وگونههای مشابه ان
quasi- مشابه یا تقریباگ همان
bank مجموعهای از وسایل مشابه
tonemic دارای تلفظ مشابه
etx توجه مشابه EOT
dissimilarly بطور غیر مشابه
hand out <idiom> از چیزهایی مشابه به هم دادن
homochromatic دارای رنگهای مشابه
banks مجموعهای از وسایل مشابه
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
acceptable alter nate product فراورده مشابه قابل قبول
block storing کنار هم چیدن کانتینرهای مشابه
pulse مجموعه متمادی پالسهای مشابه
rookery زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه
rookeries زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه
storage pool گروهی از دستگاههای ذخیره مشابه
pulsed مجموعه متمادی پالسهای مشابه
heterologous غیر مشابه بدون نسبت
cartel اتحادیه صاحبان صنایع مشابه
cartels اتحادیه صاحبان صنایع مشابه
isotropic دارای خواص فیزیکی مشابه
relationships نحوه اتصال دو چیز مشابه
relationship نحوه اتصال دو چیز مشابه
tweedledum and tweedledee دو فرد یا دو گروه خیلی مشابه
We're all in the same boat. ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
homogamy وجود گلبرگهای مشابه ومتجانس در گیاه
contour template مشابه سازی یک شکل دو یاسه بعدی
basic type double tier formwork قالب بندی بالارونده با تختههای مشابه
in a rut <idiom> همیشه کار مشابه انجام دادن
Birds of a feather flock together . <proverb> پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
belong مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com