Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
he stroked
درعقب کرجی نشسته پارومیزدبدان سام که پاروزنان دیگر .....میزدند
Other Matches
midship
میان کشتی یا کرجی وسطکشتی یا کرجی
crewing
تیم پاروزنان و سکاندار
crewed
تیم پاروزنان و سکاندار
crew
تیم پاروزنان و سکاندار
crews
تیم پاروزنان و سکاندار
elite
مسابقه پاروزنان نخبه
at the rear of
درعقب
backdoor
درعقب
backs
درعقب برگشت
back
درعقب برگشت
hinder
واقع درعقب
postern
واقع درعقب
astern
درعقب کشتی
hindered
واقع درعقب
hindering
واقع درعقب
hinders
واقع درعقب
tail wind
بادوزان درعقب هواپیما
kiss me quick
یکجورکلاه که درعقب سرقرارمیگیرد
stern wheeler
کشتی دارای پروانه درعقب
sitting
نشسته
sejant
نشسته
soapless
نشسته
sedent
نشسته
sittings
نشسته
sedimentary
ته نشسته
sedentary
نشسته
aground
به گل نشسته
vega
کرکس نشسته
aground
بگل نشسته
stranded
بگل نشسته
fretty
چرک نشسته
crouch start
استارت نشسته
sitting position
وضعیت نشسته
aground
به خشکی نشسته
superannuated
باز نشسته
sprint start
استارت نشسته
zazen
پایان استراحت نشسته
Zen
استراحت بحالت نشسته
He was sitting on my left (left side)
طرف چپ من نشسته بود
hercules
بر زانو نشسته راقص
herculis
بر زانو نشسته راقص
She was sitting on my right.
سمت راست من نشسته بود
She was sitting in the corner of the room .
گوشه اتاق نشسته بود
Dust has accumulated
[settled]
on the chairs.
روی صندلی ها خاک نشسته
ambushed
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushing
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushes
سربازانی که درکمین نشسته اند
valdez
پرت بالانس از حالت نشسته
jackson haines spin
چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
saddlefast
محکم روی زین نشسته
ambush
سربازانی که درکمین نشسته اند
my neighbour at dinner
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
kieselguhr
سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
split lean
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
totake
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
barge
کرجی
crabber
کرجی
hoy
کرجی
barges
کرجی
barged
کرجی
barquentine
کرجی
towing boat
کرجی
barque
کرجی
small craft
کرجی ها
pair oar
کرجی دو پارویی
flyboat
کرجی تندرو
ferryman
کرجی بان
oarsmanship
کرجی رانی
drag boat
کرجی لاروب
falt
کرجی ته پهن
dragboat
کرجی لاروب
penteconter
کرجی 05پارویی
landing craft
کرجی ساحلی
row boat
کرجی پارویی
dingey
کرجی پارویی
cutters
نوعی کرجی
boatman
کرجی بان
cutter
نوعی کرجی
caique
کرجی که دربوسفوربکارمیرود
cock boat
کرجی کوچک
praam
کرجی ته پهن
bargeman
کرجی بان
cockboat
کرجی کوچک
bargee
کرجی بان
cockle shell
کرجی کوچک
davit
کرجی بلندکن
pleasure boat
کرجی تفرجی
trawlers
کرجی ماهیگیری
trawler
کرجی ماهیگیری
life boat
کرجی نجات
pug
کرجی بان
singlisticker
کرجی شراعی
shallop
کرجی پارویی
long boat
کرجی بزرگ
steam boat
کرجی بخار
pugs
کرجی بان
sloop of war
کرجی جنگی
gondoliers
کرجی بان
rower
کرجی ران
gondolier
کرجی بان
rowers
کرجی ران
sloop
کرجی یک دگلی قدیمی
barcarolle
سرود کرجی بان
gondolier
راننده کرجی ونیزی
regattas
مسابقه کرجی رانی
regatta
مسابقه کرجی رانی
gondoliers
راننده کرجی ونیزی
praam
کرجی یا پارویی اسکاندیناوی
bumboat
کرجی سورسات فروش
skiff
کرجی پارویی کوچک
keelboatman
کرجی بان رودخانه
flag boat
کرجی پرچم دار
flag boat
کرجی نشان دار
tugboat
کرجی یا کشتی یدک کش
motor launch
قایق موتوری کرجی
fishing boat
کرجی ماهی گیری
fosher boat
کرجی ماهی گیری
dory
کرجی ته پهن ماهیگیری
barcarole
سرود کرجی بان
hackney boat
کرجی یاکشتی کرایهای
fishermen
صیاد ماهی کرجی ماهیگیری
row a race
مسابقه کرجی رانی دادن
boat
کرجی هرچیزی شبیه قایق
dumb barge
کرجی بی بادبان یابی موتور
fisher
جانور ماهیخوار کرجی ماهیگیری
inboard engined boat
کرجی که موتورش در میان انست
fisherman
صیاد ماهی کرجی ماهیگیری
galliot
کرجی باری یا ماهی گیری
puntist
راننده کرجی نام دارد
fly boat
کرجی تندروکه درترعه هابکارمیرود
pitpan
یکجور کرجی دراز و ته پهن
boats
کرجی هرچیزی شبیه قایق
packet boat
کرجی پستی کشتی مسافربر
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
gig
نوعی کرجی پارویی یابادبانی نیزه
pontoar
نوعی کرجی برای پل بندی کلک
to pull any one across a river
کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
gigs
نوعی کرجی پارویی یابادبانی نیزه
speedboats
کرجی یا قایق موتوری سریع السیر
speedboat
کرجی یا قایق موتوری سریع السیر
pontoons
کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
pontoon
کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
galiot
کرجی باری یاماهی گیری هلندی
to row a race
در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
yachts
کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج
yacht
کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج
carvel
کشتی کوچک سریع السیر کرجی
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
an outboard engine boat
کرجی ای که موتور ان دربیرون ان واقع شده است
long boat
بزرگترین کرجی که وابسته بکشتی بازرگانی است
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
paddle boat
کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
paddle boats
کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
nuggar
بکجور کرجی بزرگ که دررودخانه نیل بکار میرود
time is the great healer
<proverb>
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
wool in the grease
پشم نشسته پشم تازه چیده
The place was fully packed .
گوش تا گوش آدم نشسته بود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
jigger
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
karadja medallion
ترنج کرجی
[این طرح مربوط به منطقه ای بین اهر و تبریز می باشد که در آن ترنج حالت کشیده داشته و هشت وجه آنرا با حالتی از قلاب می پوشانند.]
alpha herculis
الفا- زانو زده الفا- بر زانو نشسته
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
from one another
<adv.>
از هم دیگر
else
دیگر
no more
دیگر نه
of each other
<adv.>
از هم دیگر
another
دیگر
furthered
دیگر
of one another
<adv.>
از هم دیگر
from each other
<adv.>
از هم دیگر
anymore
دیگر
thence
دیگر
further
دیگر
he is no more
او دیگر
one an other
یک دیگر
secus
از دیگر سو
alternative
شق دیگر
alternative
دیگر
alternatives
شق دیگر
alternatives
دیگر
next
دیگر
others
دیگر
again
دیگر
other
دیگر
furthering
دیگر
furthers
دیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com