Dictiornary-Farsi | درگیر شدن هواپیماها | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 85 (6 milliseconds)

English	Persian
duck	درگیر شدن هواپیماها
ducked	درگیر شدن هواپیماها
duckings	درگیر شدن هواپیماها
ducks	درگیر شدن هواپیماها


Other Matches

taximan	متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
flight control	سیستم کنترل هواپیماها
emergency scramble	درگیری اضطراری هواپیماها
join up	مجتمع کردن هواپیماها
replenishing	سرویس وسوختگیری هواپیماها تجدیدسوخت
replenishes	سرویس وسوختگیری هواپیماها تجدیدسوخت
replenished	سرویس وسوختگیری هواپیماها تجدیدسوخت
approach sequence	ترتیب توالی تقرب هواپیماها
ground alert	اماده باش زمینی هواپیماها
ground alert	اماده باش 51 دقیقهای هواپیماها
replenish	سرویس وسوختگیری هواپیماها تجدیدسوخت
parking plan	طرح پارک کردن هواپیماها
radio range station	ایستگاه ناوبری رادیویی هواپیماها
taxi	حرکت هواپیماها روی باند فرود
taxies	حرکت هواپیماها روی باند فرود
taxiing	حرکت هواپیماها روی باند فرود
taxied	حرکت هواپیماها روی باند فرود
combat liaison	حفظ ارتباط بین هواپیماها درحین پرواز
force rendezvous	نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات
zmarker beacon	برج مراقبت نشان دهنده محل فرودگاه به هواپیماها
into plane service	تدارک سوخت و وسایل برای هواپیماها طبق قرارداد
pathfinder guidance	هدایت هواپیماها به وسیله هواپیمای راهنمای مسیر یاراهیاب
outbreak	درگیر
outbreaks	درگیر
enmeshed	درگیر-درمخمسهافتادن
gear in	درگیر شدن
mesh	درگیر کردن
meshes	درگیر کردن
engage	درگیر شدن
scrambling	درگیر شدن
scrambles	درگیر شدن
engages	درگیر شدن
scrambled	درگیر شدن
scramble	درگیر شدن
meshing	درگیر کردن
commitment	درگیر جنگ کردن
attack size	استعداد وسایل درگیر در تک
opposing forces	نیروهای درگیر نبرد
involving	درگیر کردن یا شدن
involve	درگیر کردن یا شدن
screw around <idiom>	درگیر کاری بودن
take care of <idiom>	با چیزی درگیر شدن
commitments	درگیر جنگ کردن
involves	درگیر کردن یا شدن
commission	درگیر رزم کردن
commissions	درگیر رزم کردن
active aircraft	هواپیمای درگیر در رزم
commissioning	درگیر رزم کردن
combat , elements	عناصر درگیر در رزم
scrambles	درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scramble	درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scrambling	درگیر شدن باهواپیمای دشمن
up to here with <idiom>	درگیر رفتاربد کسی بودن
scrambled	درگیر شدن باهواپیمای دشمن
to involve somebody in something [negative]	کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
opposing	مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
to implicate somebody in something	کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
escape line	مسیر نجات پرسنل درگیر در عملیات پنهانی وچریکی
I didn't intend to involve you in this mess.	من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
mix up, caution	موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
approach schedule	برنامه تقرب هواپیما به باند ترتیب فرود هواپیماها روی باند
taxiway	محوطه حرکت هواپیماها برای گرم شدن محوطه تاکسی کردن
availability factor	ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
handover	تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
stepped up separation	حرکت پلهای هواپیماها ارایش پلهای در حرکات هوایی
hands on	تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on	تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
stream takeoff	حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
judy	در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
aircraft arresting hook	مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
engages	درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engage	درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
beacon	برج دریایی برج مراقبت برج کنترل هواپیماها
beacons	برج دریایی برج مراقبت برج کنترل هواپیماها
close with	اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
combat arms	یکان رزمی یکان درگیر در رزم
ground readiness	اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
couple	جفت شدن درگیر شدن
couples	جفت شدن درگیر شدن
coupled	جفت شدن درگیر شدن
goldie	علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین