Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
receivable
دریافت کردنی
Search result with all words
bills receivable
براتهای دریافت کردنی
Other Matches
wadeable
کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
DSR
سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
checked
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
check
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
acknowledge
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
rebuttable
رو کردنی
solvency
حل کردنی
confutable
رد کردنی
refutable
رد کردنی
rejectable
رد کردنی
challengeable
رد کردنی
doable
کردنی
discountable
کم کردنی
forfoitable
گم کردنی
rebuttable
رد کردنی
fixable
محکم کردنی
excludable
محروم کردنی
extinguishable
خاموش کردنی
filterable
صافی کردنی
extraditable
تسلیم کردنی
farmable
زراعت کردنی
framable
درست کردنی
fleeceable
لخت کردنی
fellable
قطع کردنی
defensible
دفاع کردنی
filtrable
صافی کردنی
escapable
فرار کردنی
importable
وارد کردنی
insurable
بیمه کردنی
persuasible
وادار کردنی
persuadable
وادار کردنی
participable
شرکت کردنی
partible
جدا کردنی
opposable
مخالفت کردنی
operable
عمل کردنی
leviable
وضع کردنی
leasable
اجاره کردنی
iterable
تکرار کردنی
issuable
صادر کردنی
interpretable
تفسیر کردنی
inscribable
محاط کردنی
inflictable
تحمیل کردنی
inducible
وادار کردنی
includible
شامل کردنی
includable
شامل کردنی
impotable
وارد کردنی
pracitcable
گذار کردنی
palpable
پرماسیدنی حس کردنی
separable
جدا کردنی
adoptable
اتخاذ کردنی
applicative
اعمال کردنی
appraisable
قیمت کردنی
assurable
بیمه کردنی
calculable
حساب کردنی
collectable
جمع کردنی
collectible
جمع کردنی
communicable
ابلاغ کردنی
conceivable
تصور کردنی
abolishable
منسوخ کردنی
believable
باور کردنی
tactile
لمس کردنی
suggestible
اشاره کردنی
suggestible
پیشنهاد کردنی
reprehensible
سرزنش کردنی
notifiable
اخطار کردنی
dispensable
صرفنظر کردنی
dispensable
معاف کردنی
compassable
احاطه کردنی
credible
باور کردنی
compellable
مجبور کردنی
denotable
دلالت کردنی
deprivable
محروم کردنی
devisable
تعبیه کردنی
eliminable
بیرون کردنی
enunciable
اعلام کردنی
erasable
پاک کردنی
erectile
راست کردنی
tangibly
لمس کردنی
demurrable
اشکال کردنی
defeasible
فسخ کردنی
concealable
پنهان کردنی
condemnable
محکوم کردنی
conquerable
فتح کردنی
constrainable
مجبور کردنی
contrivable
تدبیر کردنی
covetable
طمع کردنی
tractable
رام کردنی
declinable
صرف کردنی
tangible
لمس کردنی
preachable
وعظ کردنی
spottable
پیدا کردنی
triable
ازمایش کردنی
violable
غصب کردنی
vindicatory
ثابت کردنی
wadable
کپه کردنی
wadable
توده کردنی
weighable
وزن کردنی
wettable
خیس کردنی
fair game
مسخره کردنی
thinkable
فکر کردنی
tarnishable
کدر کردنی
tameable
رام کردنی
steerable
هدایت کردنی
storable
انبار کردنی
subduable
مطیع کردنی
subjugable
مطیع کردنی
submergible
غوطه ور کردنی
supposable
فرض کردنی
surmountable
برطرف کردنی
tamable
رام کردنی
assumable
فرض کردنی
applicable
<adj.>
مصرف کردنی
suitable
<adj.>
مصرف کردنی
usable
<adj.>
مصرف کردنی
useful
<adj.>
مصرف کردنی
utilisable
[British]
<adj.>
مصرف کردنی
utilizable
<adj.>
مصرف کردنی
suppressible
متوقف کردنی
spendable
خرج کردنی
smokable
دود کردنی
quotable
نقل کردنی
interchangeable
با هم عوض کردنی
seizable
ضبط کردنی
referable
مراجعه کردنی
refillable
دوباره پر کردنی
satisfiable
راضی کردنی
relatable
نقل کردنی
punishability
مجازات کردنی
repealable
لغو کردنی
vindicable
حمایت کردنی
smokeable
دود کردنی
resectable
قطع کردنی
sinkable
نشست کردنی
predicable
اطلاق کردنی
contrivable
اختراع کردنی اندیشیدنی
perceivable
مشاهده کردنی دیدنی
perceivable
درک کردنی محسوس
manageably
بطور اداره کردنی
manipular
با دست درست کردنی
manipulatory
با دست درست کردنی
likly
باور کردنی احتمالی
tax-deductible
کسر کردنی از مالیات
likeliest
باور کردنی احتمالی
get at able
یافتنی پیدا کردنی
impugnable
رد کردنی قابل تکذیب
exigible
خواستنی مطالبه کردنی
sinkable
غرق کردنی یاشدنی
pracitcable
عبور کردنی گذشتنی
likelier
باور کردنی احتمالی
supposable
تصور کردنی مفروض
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
missile
اسلحه پرتاب کردنی
injection
داروی تزریق کردنی
saveable
پس انداز کردنی اندوختنی
fixture
لوازم نصب کردنی
eradicable
قلع و قمع کردنی
likely
باور کردنی احتمالی
reprouducible
دوباره درست کردنی
traceable
جستجو کردنی یافتنی
calculable
براورد کردنی قابل اعتماد
presentative
قابل تقدیم درک کردنی
pervertible
گمراه شدنی کج راه کردنی
probable
باور کردنی امر احتمالی
practicable
صورت پذیر عبور کردنی
vanquishable
پیروز شدنی غلبه کردنی
eliminable
حذف کردنی برطرف شدنی
useable
قابل استفاده مصرف کردنی
determinable
معلوم کردنی انقضاء پذیر
violable
تجاوز کردنی تخطی پذیر
bills payable
برات های پرداخت کردنی
vindicable
قابل دفاع ثابت کردنی
expressible
قابل افهار بیان کردنی
comparable
قابل مقایسه مانند کردنی
framable
تنظیم کردنی ترتیب دادنی
usable
قابل استفاده مصرف کردنی
supportable
حمایت کردنی تاب اوردنی
out side
دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
oxford india paper
یکجور کاغذ نازک چاپ کردنی
rasher
ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
rashers
ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
prunelle
یکجور گوجه یا الوچه خشک کردنی
prunello
یکجور الوچه یا گوجه خشک کردنی
sentience
دریافت
comprehensions
دریافت
sensing
دریافت
comprehension
دریافت
inception
دریافت
synecdoche
هم دریافت
mental perception
دریافت
transmission/reception of messages
دریافت
apperception
دریافت
discernment
دریافت
percipience
دریافت
receptions
دریافت
receiving
دریافت
apprehensions
دریافت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com