English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
Other Matches
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
lukewarm ولرم
tepid ولرم
tepefy ولرم کردن ملول ساختن
heave away بکشید
tail on طناب را بکشید
shame on you! خجالت بکشید!
weight the sugar قند را بکشید
score it under زیر ان خط بکشید
heave away بالا بکشید
score out that word روی ان واژه خط بکشید
give it a rinse انرا بشویید یا اب بکشید
haul down فرمان پرچم را پایین بکشید
Please help yourself ( with the food ) . لطفا" برای خودتان غذا بکشید
Knock off your fighting right now! همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
No, I don't like it. نه، آنرا نمیخواهم.
It was required of me . They imposed it on me . آنرا به من تکلیف کردند
I leave it in your care . آنرا به شما می سپارم
airbed تشکی که آنرا با باد پر میکنند
Enter it in the books . آنرا دردفاتر وارد کنید
Get it to me before Friday . قبل از جمعه آنرا به من برسان
Wrap it up in gift paper. آنرا در کاغذ هدیه بپیچید
Leave it tI'll tomorrow morning . آنرا بگذارتا فردا صبح
Can you prove it to me? آیا می توانی آنرا به من ثابت کنی ؟
I bought it on the recommendation of a friend. طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
I bought it on your recommendation. بسفارش وتوصیه شما آنرا خریدم
I wont buy it at this price . با این قیمت آنرا نخواهم خرید
It is yours the asking. اگر بخواهید آنرا به شما می دهم
You cannot have it both ways . <proverb> نمى توانى هم این را داشته باشى هم آنرا .
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w. <proverb> دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
I wI'll do that all by myself. من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
flocked rug [فرشی که پشت آنرا پارچه چسبانده اند.]
retrofit وسیله یا امکانی که به سیستم اضافه میشود.تا آنرا بروزکند
users بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
user بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
hardware دیسکها و مکانیزم هایی که یک کامپیوتر و وسایل جانبی آنرا می سازد
arrow pointer پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
initialization مجموعه دستورات AT ارسالی به مودم تا پیش از استفاده آنرا تشخیص دهد
It is too expensive for me to buy ( purchase ). برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
speeches وسیلهای که داده را از کامپیوتر می گیرد و آنرا به صورت کلمه صوتی خارج میکند
speech وسیلهای که داده را از کامپیوتر می گیرد و آنرا به صورت کلمه صوتی خارج میکند
alpha channel هشت بیت اول که خصوصیات پیکسل را بیان می کنند و بیتهای آخر رنگ آنرا
print حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
prints حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
printed حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
fractal <adv.> <noun> شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
mouses خصوصیت برخی نرم افزارهای درایو mouse که نشانه گر آنرا با سرعت مختلف و طبق سرعتی
mouse خصوصیت برخی نرم افزارهای درایو mouse که نشانه گر آنرا با سرعت مختلف و طبق سرعتی
add-on سخت افزار یا نرم افزاری که به سیستم کامپیوتری اضافه شده است تا آنرا بهبود بخشد
ground adjustable propeller ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
add-ons سخت افزار یا نرم افزاری که به سیستم کامپیوتری اضافه شده است تا آنرا بهبود بخشد
vga آداپتور نمایش VGA که به وسیله دیگری امکان دستیابی به اطلاعات و سیگنالهای زمانی آنرا میدهد
round روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
roundest روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
reader یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
readers یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
head-shrinkers کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinker کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
Mandlebrot set تساوی ریاضی که به صورت بازگشتی برای تنظیم مقادیر به کار می رود. هنگام رسم آنرا در تصویر بخش شده
isolate فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
anti- برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
isolating فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
isolates فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
uart از ترمینال به حالت موازی استفاده میکند و سپس آنرا روی شبکه ارسال میکند
terminate and stay resident program برنامهای که در حافظه اصلی خود را بار میکند و در صورت دریافت آنرا اجرا میکند
optimize کامپایلری که کد ماشین را که تولید میکند آنالیز میکند و سرعت و کارایی آنرا افزایش میدهد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
hottest کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
hotter کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
reel-to-reel ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد
hot کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
reel to reel ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد
viewers امکانی که کاربر داده میشود تا محتوای یک تصویر یا فایل متن فرمت شده را ببیند بدون نیاز به اجرای برنامهای که آنرا ایجاد کرده بود
viewer امکانی که کاربر داده میشود تا محتوای یک تصویر یا فایل متن فرمت شده را ببیند بدون نیاز به اجرای برنامهای که آنرا ایجاد کرده بود
neural network سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
unmoderated list لیست پست که هر مادهای که در لیست باشد را به زیرنویس دیگر منتقل میکند بدون اینکه کسی آنرا بخواند یا بررسی کند
UA نرم افزاری که اطمینان حاصل میکند که پیام پستی اطلاعات ابتدایی صحیح دارد و سپس آنرا به عامل ارسال می فرستدتا پیام را به مقصد بفرستد
karadja medallion ترنج کرجی [این طرح مربوط به منطقه ای بین اهر و تبریز می باشد که در آن ترنج حالت کشیده داشته و هشت وجه آنرا با حالتی از قلاب می پوشانند.]
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
scanner وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
scanners وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
You deserve it. حق داری ( استحقاق آنرا داری )
ought باید
must باید
should باید
to have to باید
shall باید
the f. of a table باید
there is a rule that... که باید.....
maun باید
outh باید
in due f. باید
turtle border حاشیه سماوری [در بعضی از فرش های ساروق، هراتی و مناطق دیگر در حاشیه از طرححی سماور کل استفاده می کنند که عده ای آنرا شبیه لاک پشت نیز دانسته اند.]
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
it is to be noted that باید دانست که
as it deserves چنانکه باید
one must go باید رفت
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
how shall we proceed چه باید کرد
it is necessary to go باید رفت
ought باید وشاید
it is necessary for him to go باید برود
i ougth to go باید رفت
i ougth to go باید بروم
you must know باید بدانید
i must go باید بروم
i ought to go باید بروم
We have to go as well. ما هم باید برویم .
tracing تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
enow بسنده انقدرکه باید
meetly چنانکه باید و شاید
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
you might have come باید امده باشید
you must go شما باید بروید
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
shall i go? ایا باید بروم
I must leave at once. باید فورا بروم.
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
he must have gone باید رفته باشد
he needs must go ناچار باید برود
the needful انچه باید کرد
comme il faut چنانکه باید وشاید
it is to be noted that باید توجه کردکه
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
prettily بخوبی چنانکه باید
it is to be noted that باید ملتفت بود که
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
chicane مانعی که باید دور زد
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
loads کاری که باید انجام شود
load کاری که باید انجام شود
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
do the necessary انچه باید کرد بکنید
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
backlog کاری که باید انجام شود
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
I must be going now. الان دیگه باید بروم
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
backlogs کاری که باید انجام شود
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com