English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
On the recent developments he had nothing to say. در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
Other Matches
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] سخن گفتن در باره چیزی
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to sputter [about] با خشم سخن گفتن [در باره ]
to sputter [about] تند ومغشوش سخن گفتن [در باره ]
metabolisms تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolism تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
information [on] about somebody] [something] معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] خبر [در باره کسی یا چیزی]
to ruminate on something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to meditate on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to theorize [about something] نگرشگری کردن [در باره چیزی]
to theorise [about something] [British E] نگرشگری کردن [در باره چیزی]
disclosures عمل بیان در باره چیزی
disclosure عمل بیان در باره چیزی
information [on] about somebody] [something] آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] داده ها [در باره کسی یا چیزی]
to contemplate about/on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
to consult with somebody about something با کسی در باره چیزی مشاوره کردن
arguments بحث در باره چیزی بدون توافق
argument بحث در باره چیزی بدون توافق
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] اظهار نظر دادن در باره چیزی
to theorise [about something] [British E] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to theorize [about something] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to make of something در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
updates فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
updated فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
update فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
change نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
changes نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
changing نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
changed نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
to talk something over with somebody با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
arguing بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
to get an overview [of something] دید کلی [در باره چیزی] دست یافتن
argue بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
transaction فایل حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
movement فایل که تغییر اخیر را تراکنشهای رکورد را ذخیره میکند تا برای بهنگام سازی فایل اصلی استفاده شود
off print چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
whiff دروغ در چیزی گفتن
discommend با عدم توافق چیزی گفتن
put words in one's mouth <idiom> چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
cut (someone) off <idiom> اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
a word or two چند تا کلمه [برای گفتن]
abjured برای همیشه ترک گفتن
abjures برای همیشه ترک گفتن
abjure برای همیشه ترک گفتن
abjuring برای همیشه ترک گفتن
manual alphabet برای سخن گفتن با کران
to mumble [away] to oneself برای خودشان زیر لب سخن گفتن
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
desktop در یک سیستم Apple Macitoshفایل سیستم برای ذخیره سازی اطلاعات در باره فایلهای روی دیسک یا حجم
chequered دارای تحولات
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
morphology تاریخ تحولات لغوی
cataclysm تحولات ناگهانی وعمده
cataclysms تحولات ناگهانی وعمده
meteorology مبحث تحولات جوی
diastrophism تحولات ارضی زمین
diastrophic مربوط به تحولات زمین
engramme تحولات دائمی هسته سلول
macroevoluyion تحولات عظیم سیر تکامل
engram تحولات دائمی هسته سلول
his painting lacked repose نداشت
hadn't نداشت
i knew no bounds حد نداشت
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
last a اخیر
late اخیر
latter اخیر
recent اخیر
he had no business to حقی نداشت که
he was not inclined to go سر رفتن نداشت
My ass never had a tail from the time it was a foa. <proverb> خر ما از کرگى دم نداشت .
lasts اخرین اخیر
in the last fortnight در دوهفته اخیر
last اخرین اخیر
lasted اخرین اخیر
the late rains بارانهای اخیر
sup.latest or last دیر رس اخیر
latter day روز اخیر
the late governor فرماندار اخیر
induced investment سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
it was nothing short of پای کمی از.......نداشت
he had not a kick in him نیروی لگدزدن نداشت
The recent incidents. اتفاقات (رویدادهای )اخیر
the last two years دوسال اخیر یا گذشته
There was absolutely no point in her going . رفتن او اصلا" موردی نداشت
This remark was uncalled for . این حرف مورد نداشت
His remark was not relevant ( pertinet ) . حرفش مناسبتی بامطلب نداشت
Hi did not fear to die. از مرگ ترس وواهمه ای نداشت
rah rah دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
i had many books he had none من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
Except for that one typo, there were no mistakes. به جز یک اشتباه تایپی هیچ غلطی نداشت.
he wrote himself out ازبس نوشت دیگرچیزی نداشت که بنویسد
he had no evidence to go upon مدرکی نداشت که بدان متکی شود
my latehusband شوهری که اخیر داشتم مرحوم شوهرم
It was inappropriate to make such a remark . مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
neocene قسمت اخیر عهد سوم زمین شناسی
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
to grieve over anything برای چیزی
He was barred from the casino. او [مرد] اجازه نداشت داخل این کازینو [قمارخانه] بشود.
prostyle ایوان پرستش گاههای یونانی که چهار ستون بیشتر نداشت
inclinable to something مساعد برای چیزی
requested تقاضا برای چیزی
requests تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing برای چیزی غرغرکردن
request تقاضا برای چیزی
requesting تقاضا برای چیزی
look to <idiom> آمادگی برای چیزی
greets درود گفتن تبریک گفتن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
economic determinism یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
asked برای چیزی بی تاب شدن
asks برای چیزی بی تاب شدن
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
ask برای چیزی بی تاب شدن
asking برای چیزی بی تاب شدن
demanded تقاضا برای انجام چیزی
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
approval توافق برای استفاده از چیزی
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
application [for something] درخواست نامه [برای چیزی]
in defence of somebody [something] برای دفاع از کسی [چیزی]
demands تقاضا برای انجام چیزی
steeper فرف برای خیساندن چیزی
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
demand تقاضا برای انجام چیزی
take for <idiom> اشتباه شخصی برای چیزی
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
lanyards طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to negotiate for something گفتگو و معامله کردن برای چیزی
lanyard طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
sexualize جنس برای چیزی تعیین کردن
demand تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save for something پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
demanded تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
stepper چیزی که برای پله بکار می رود
demands تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
impetrate برای چیزی لابه واستغاثه کردن
within reach of gunshot کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
To set a limit to everything. برای هر چیزی حدی قائل شدن
to atone for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
To lick ones lips . شکم خود را برای چیزی صابون زدن
wringer ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
make something out <idiom> ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
to seek a remedy for something چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
applying تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
represent عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represented عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com