English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to snuff out در نتیجه گل گیری خاموش کردن
Other Matches
blinking روشن و خاموش شدن در نتیجه تغییر شدت حرف نمایش داده شده
conclusions نتیجه گیری
subsumption نتیجه گیری
synthesis نتیجه گیری
conclusion نتیجه گیری
syntheses نتیجه گیری
inferentially ازراه نتیجه گیری
information processing نتیجه گیری ازاخبار
analogical reasoning نتیجه گیری قیاسی
deduction استنتاج نتیجه گیری
conclusion [closure] of the debate پایان [و نتیجه گیری] بحث
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
open loop system مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
fuzzy theory نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy logic نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
decision علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
shutdown دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdowns دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
out- خاموش کردن
suffocate خاموش کردن
outed خاموش کردن
to switch off خاموش کردن
turn out <idiom> خاموش کردن
to snuff out خاموش کردن
suffocating خاموش کردن
suffocates خاموش کردن
suffocated خاموش کردن
put out خاموش کردن
out خاموش کردن
extinguish خاموش کردن
extinguishing خاموش کردن
extinguishes خاموش کردن
turn-off خاموش کردن
turn off خاموش کردن
to put out خاموش کردن
quenching خاموش کردن
smother خاموش کردن
smothered خاموش کردن
dout خاموش کردن
smothering خاموش کردن
smothers خاموش کردن
turn-offs خاموش کردن
hush خاموش کردن
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
It wI'll eventually pay off. با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
quench خاموش کردن ترساندن
to smother a flame شعله ای را خاموش کردن
stifles خاموش کردن فرونشاندن
quenched خاموش کردن ترساندن
power خاموش کردن یک وسیله
to shut down a reactor راکتوری را خاموش کردن
turn off <idiom> بستن ،خاموش کردن
To dye ones hair. موها را خاموش کردن
snuff بافوت خاموش کردن
stifle خاموش کردن فرونشاندن
stifled خاموش کردن فرونشاندن
to laugh down با خنده خاموش کردن
powered خاموش کردن یک وسیله
to blow out alamp خاموش کردن چراغ
snubbing سربالا خاموش کردن
turn out باکلید خاموش کردن
fight the fire اتش خاموش کردن
turn-off خاموش کردن یاشدن
turn-offs خاموش کردن یاشدن
turn off خاموش کردن یاشدن
powers خاموش کردن یک وسیله
to talk down خاموش یاساکت کردن
snub سربالا خاموش کردن
snubbed سربالا خاموش کردن
snubs سربالا خاموش کردن
powering خاموش کردن یک وسیله
To extinguish a fire. آتش را خاموش کردن
quenches خاموش کردن ترساندن
stillest ساکت کردن خاموش شدن
power down قطع برق خاموش کردن
smoulder بی اتش سوختن خاموش کردن
radar silence خاموش کردن موقتی رادارها
smoulders بی اتش سوختن خاموش کردن
stanch خاموش کردن ساکت شدن
smolder بی اتش سوختن خاموش کردن
light line خط خاموش کردن چراغ خودروها
still ساکت کردن خاموش شدن
smoldering بی اتش سوختن خاموش کردن
stiller ساکت کردن خاموش شدن
smouldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldering بی اتش سوختن خاموش کردن
stills ساکت کردن خاموش شدن
smolders بی اتش سوختن خاموش کردن
to be a foregone conclusion <idiom> نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powers خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
shut off <idiom> بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
powering خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
powered خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
powering خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blanket پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
powered خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powers خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blankets پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
foregone conclusion نتیجه حتمی نتیجه مسلم
dumbest لال کردن خاموش کردن
quenched دفع کردن خاموش کردن
quench دفع کردن خاموش کردن
still brith خاموش کردن ساکت کردن
muffle خاموش کردن ساکت کردن
dumb لال کردن خاموش کردن
quenches دفع کردن خاموش کردن
muffles خاموش کردن ساکت کردن
muffling خاموش کردن ساکت کردن
dumber لال کردن خاموش کردن
go to rack and ruin <idiom> نتیجه بد حاصل کردن
to be kept at bay بی نتیجه حمله کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
gathered نتیجه گرفتن استباط کردن
do wonders <idiom> نتیجه عالی حاصل کردن
follow out اخذ نتیجه دنبال کردن
gather نتیجه گرفتن استباط کردن
concludes نتیجه گرفتن استنتاج کردن
conclude نتیجه گرفتن استنتاج کردن
to affect something [cultivate for effect] کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
rounding خطا در نتیجه به علت گرد کردن عدد
break the wind در نتیجه کنارزدن هوا کارنفر پشت سر را اسان کردن
baffled دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffles دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffling دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffle دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
shoots زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
ensues پی گیری کردن
ensued پی گیری کردن
ensue پی گیری کردن
decoppering مس گیری کردن
follow up پی گیری کردن
magnetic blowout خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
cavils خرده گیری کردن
emends غلط گیری کردن
hold aloof کناره گیری کردن
dry cleanse لکه گیری کردن
fuelling سوخت گیری کردن
fuelled سوخت گیری کردن
emendate غلط گیری کردن
retire کناره گیری کردن
to keep one's distance کناره گیری کردن
refuelled سوخت گیری کردن
emending غلط گیری کردن
shells سبوس گیری کردن
refuelling سوخت گیری کردن
refuels سوخت گیری کردن
emend غلط گیری کردن
emended غلط گیری کردن
cavil خرده گیری کردن
caviled خرده گیری کردن
caviling خرده گیری کردن
cavilled خرده گیری کردن
fueled سوخت گیری کردن
retires کناره گیری کردن
deburr پلیسه گیری کردن
precluded پیش گیری کردن
to seclude oneself کناره گیری کردن
decarbonate کاربن گیری کردن
to give wide berth to کناره گیری کردن از
precludes پیش گیری کردن
decarbonize کاربن گیری کردن
precluding پیش گیری کردن
shelling سبوس گیری کردن
preclude پیش گیری کردن
dry-cleans لکه گیری کردن
point هدف گیری کردن
seceding کناره گیری کردن
secedes کناره گیری کردن
seceded کناره گیری کردن
secede کناره گیری کردن
dry-clean لکه گیری کردن
dry-cleaned لکه گیری کردن
to split hairs نکته گیری کردن
dry-cleaning لکه گیری کردن
fuel سوخت گیری کردن
over refine زیادنکته گیری کردن
targetted هدف گیری کردن
tup جفت گیری کردن
proofread غلط گیری کردن
proofreading غلط گیری کردن
ranging قلق گیری کردن
To remove the stains . لکه گیری کردن
crack down on <idiom> سخت گیری کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com