English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
designed در نظر گرفته شده مخصوص
Search result with all words
caged storage قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
Other Matches
patinated جرم گرفته کبره گرفته
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
dispersal airfield فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
darksome گرفته
sombrous گرفته
fustiest بو گرفته
thick گرفته
fusty بو گرفته
comate مه گرفته
dulls گرفته
muzzy گرفته
dulling گرفته
dullest گرفته
choky گرفته
duller گرفته
chock full گرفته
dulled گرفته
dull گرفته
low-spirited گرفته
adopted گرفته
low spirited گرفته
thicker گرفته
fogbound مه گرفته
brumous مه گرفته
hoarse گرفته
hoarser گرفته
hoarsest گرفته
fustier بو گرفته
mistful مه گرفته
addicted خو گرفته
pokey گرفته
clouded گرفته
gruff گرفته
muggy گرفته
uptight گرفته
rancid بو گرفته
air less گرفته
thickest گرفته
bunged up قی گرفته
heartsore دل گرفته
folded in mist مه گرفته
accustomed خو گرفته
solemn گرفته موقرانه
measly کرم گرفته
tristful گرفته محزون
cerated موم گرفته
triste گرفته محزون
verminous شپش گرفته
rheumatic رماتیسم گرفته
dulled کندشدن گرفته
to d. itself گرفته شدن
in mourning چرک گرفته
leaded سرب گرفته
eerie ترساننده گرفته
filmiest غبار گرفته
filmy غبار گرفته
maggoty کرم گرفته
patinous کبره گرفته
patinated زنگار گرفته
mistful میغ گرفته
mity کزم گرفته
reposing upon قرار گرفته بر
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
dulls کندشدن گرفته
dulling کندشدن گرفته
dullest کندشدن گرفته
duller کندشدن گرفته
drippy هوای گرفته
dull کندشدن گرفته
medalled مدال گرفته
wont خو گرفته عادت
addict خو گرفته معتاد
addicts : خو گرفته معتاد
on the panel جزوصورت گرفته
blear eyes چشمان قی گرفته
pokier گرفته دلگیر
fond انس گرفته
fonder انس گرفته
fondest انس گرفته
derivatives گرفته شده
derivative گرفته شده
filmier غبار گرفته
divorcees زن طلاق گرفته
divorcee زن طلاق گرفته
poky گرفته دلگیر
pokiest گرفته دلگیر
caught گرفته شده
began دست گرفته
rainy تر رگبار گرفته
Are you kidding ? Are you being funny? شوخیت گرفته ؟
blear گرفته وتاریک
smoky دود گرفته
aeruginous زنگ گرفته
hoarsely بطور گرفته
airless گرفته یا دم کرده
skim شیر خامه گرفته
foul house چشمی گرفته لنگر
i had been caught گرفته شده بودم
mucid بوزک زده بو گرفته
my time is occupied وقتم گرفته است
skimmed شیر خامه گرفته
skims شیر خامه گرفته
low-key دارای صدای گرفته
funky بوی ناه گرفته
patinous زنگارگرفته جرم گرفته
game شکار گرفته شده
nidicolous در اشیانه قرار گرفته
mossy خزه گرفته باتلاقی
lour هوای گرفته وابریwerewolf
lour گرفته شدن عبوس
low key دارای صدای گرفته
putrid flesh گوشت گندیده یا بو گرفته
underlying در زیر قرار گرفته
in contemplation درنظر گرفته شده
to be tuned in to a channel کانالی را گرفته باشند
skim milk شیرخامه گرفته ورقیق
lower هوای گرفته وابری
lowered هوای گرفته وابری
My left leg is in plaster . پای چپ؟ را گچ گرفته اند
included دور گرفته شده
followed by <adj.> دنباله گرفته شده با
cut nails ناخنهای گرفته یا چیده
He was choking . گلویش گرفته بود
skimmed milk شیرخامه گرفته ورقیق
sultrily بطور دم گرفته یا گرم
assumed بخود گرفته عاریتی
malty خو گرفته به ابجو خوری
She was depressed. دلش گرفته بود
AC گرفته شده است
lowering هوای گرفته وابری
lowers هوای گرفته وابری
oppressed تحت ستم قرار گرفته
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
bloods hot eyes چشمان قرمز و خون گرفته
subereous از چوب پنبه گرفته شده
woofer دارای صدای کوتاه و گرفته
weanling کودک تازه از شیر گرفته
capsulate درمحفظه یاحفره قرار گرفته
blighted زنگ زده شپشه گرفته
tried در محک ازمایش قرار گرفته
captured material وسایل گرفته شده از دشمن
parrot learned طوطی وار یاد گرفته
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
borrowed money پول قرض گرفته شده
throatier دارای صدای گرفته وخشن
throatiest دارای صدای گرفته وخشن
throaty دارای صدای گرفته وخشن
hard bitten سخت گاز گرفته شده
he drives a roaring trade کارش خوب گرفته است
semidiurnal در نصف روز انجام گرفته
she had him in her pocket خوب جلوش را گرفته بود
applique مورد استفاده قرار گرفته
we are beset with dangers خطرها ما را فرا گرفته اند
jugate روی هم قرار گرفته جفت
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
bloodshot سرخ وورم کرده خون گرفته
it follows necessarily that ناچار این نتیجه گرفته میشود
bluest مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
claque پول گرفته اند دست بزنند
bleary دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
bluer مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
leach [liquid formed by leaching] مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
prussic acid اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
leachate مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
The rumour is gaining ground that … این شایعه قوت گرفته است که ...
Silence prevailed every where. سکوت همه جا را فرا گرفته بود
Everybody stands in awe of him. ازهمه زهر چشم گرفته است
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
zero hour <idiom> لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
arrowroot نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
The car is on fire. اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
inland duty حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
give a catch زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
his leg rested on a stone پایش روی سنگی قرار گرفته بود
cudbear ماده رنگی که ازاشنه یادواله گرفته میشود
anti propeller end انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
foul hooked ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com