English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
kinchin lay دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
Other Matches
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
ctrl break در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
theft and pilferage دزدی و دله دزدی
magna charta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
thefts دزدی
theft دزدی
freebooting دزدی
abstraction دزدی
abstractions دزدی
embezzlement دزدی
thieving دزدی
thievery دزدی
lift دزدی
lifted دزدی
lifting دزدی
lifts دزدی
nipped دزدی
nip دزدی
spoliation دزدی
nips دزدی
robberies دزدی
larceny دزدی
robbery دزدی
filches دزدی
burglary دزدی
filching دزدی
filched دزدی
burglaries دزدی
filch دزدی
brigandism دزدی
kleptomania دزدی بیمارگون
shop lifting دزدی از مغازه ها
kidnapping بچه دزدی
kidnapping ادم دزدی
cabbage دله دزدی
petit larceny دله دزدی
pickery دله دزدی
pilferage دله دزدی
plagiary دزدی ادبی
Shanghai ادم دزدی
theft, pilferage, non delivery دله دزدی
kleptomania جنون دزدی
kleptomaniac علاقمند به دزدی
heists دزدی کردن
stick up <idiom> دزدی مسلحانه
heists دزدی سرقت
picking دله دزدی
burgling شب دزدی کردن
burgles شب دزدی کردن
burgled شب دزدی کردن
burgle شب دزدی کردن
thievishness خوی دزدی
petty larceny دله دزدی
kleptomaniacs علاقمند به دزدی
piracy دزدی ادبی
thieve دزدی کردن
piracy دزدی دریایی
piracy دزدی دریائی
heist دزدی سرقت
intercept توپ دزدی
intercepted توپ دزدی
cycle stealing چرخه دزدی
commit theft دزدی کردن
thievish خوگرفته به دزدی
larceny petty دزدی کوچک
heist دزدی کردن
larcenous مربوط به دزدی
cribs دزدی ادبی
cribbing دزدی ادبی
cribs دله دزدی
steals توپ دزدی
steal توپ دزدی
cribbing دله دزدی
cribbed دزدی ادبی
intercepting توپ دزدی
crib دله دزدی
plagiarism دزدی ادبی
cabbages دله دزدی
intercepts توپ دزدی
abaction گله دزدی
crib دزدی ادبی
cribbed دله دزدی
aggravated theft دزدی مشدد
cancel check firing فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
pilfers دله دزدی کردن
kidnaps بچه دزدی کردن
kidnaps ادم دزدی کردن
pirate دزدی ادبی کردن
pirated دزدی دریایی کردن
pirated دزدی ادبی کردن
snitch دله دزدی کردن
pirates دزدی دریایی کردن
pirates دزدی ادبی کردن
pirating دزدی دریایی کردن
pirating دزدی ادبی کردن
snitched دله دزدی کردن
peculate حیف ومیل دزدی
kidnap بچه دزدی کردن
kidnapped ادم دزدی کردن
snitches دله دزدی کردن
snitching دله دزدی کردن
pilfering دله دزدی کردن
pilfered دله دزدی کردن
pilfer دله دزدی کردن
swagman خریدار مال دزدی
kleptomania میل و اشتیاق به دزدی
software piracy دزدی نرم افزار
kidnap ادم دزدی کردن
kidnapped بچه دزدی کردن
pirate دزدی دریایی کردن
piracy دزدی هنری یاادبی
hitting طعمه دزدی ماهی
hits طعمه دزدی ماهی
hit طعمه دزدی ماهی
dispatched فرستادن
send in فرستادن
to a. letter فرستادن
send back پس فرستادن
remitted فرستادن
remits فرستادن
remit فرستادن
dispatches فرستادن
pack فرستادن
despatch فرستادن
send out فرستادن
sends فرستادن
sending فرستادن
dispateh فرستادن
dispatch فرستادن
send فرستادن
despatching فرستادن
despatches فرستادن
remitting فرستادن
send round فرستادن
packs فرستادن
despatched فرستادن
to send off فرستادن
consigned فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
consign فرستادن
give off <idiom> فرستادن
hand over فرستادن
to send off فرستادن
consigning فرستادن
to send back پس فرستادن
consigns فرستادن
robberies دزدی مقرون به ازار یا تهدید
cat burglar <idiom> دزدی که از دیوار بالا میرود
kleptolagnia تحریک جنسی توام با دزدی
kleptamaniac کسی که جنون دزدی دارد
robbery دزدی مقرون به ازار یا تهدید
they accused him of the ft اورابه دزدی متهم ساختند
maraud دله دزدی یاتلاش کردن
tpnd دله دزدی وعدم تحویل
retransmit دوباره فرستادن
imparadise به بهشت فرستادن
delegating به نمایندگی فرستادن
delegates به نمایندگی فرستادن
delegated به نمایندگی فرستادن
jamming پارازیت فرستادن
missend اشتباها فرستادن
delegate به نمایندگی فرستادن
issue نشریه فرستادن
issued نشریه فرستادن
issues نشریه فرستادن
send on جداگانه فرستادن
send up بزندان فرستادن
returns پس فرستادن عودت
mission بماموریت فرستادن
circularize بخشنامه فرستادن به
consignment امانت فرستادن
to call for anyone پی کسی فرستادن
to send a message پیام فرستادن
to send down rain باران فرستادن
to send for a person بی کسی فرستادن
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
transmissibility قابلیت فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
forward فرستادن رساندن
forwarded فرستادن رساندن
returning پس فرستادن عودت
returned پس فرستادن عودت
return پس فرستادن عودت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com