Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
collection order
دستور وصول
Other Matches
statement
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
one for one
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
del credere agent
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
separator
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
modifiers
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
skipped
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skips
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
actual address
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
skip
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
statement
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
modifier
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statements
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
pipe
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
piped
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
fetch
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetched
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
GOSUB
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
fetches
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basics
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
effective
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefixes
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefix
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
branches
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
macroinstruction
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halts
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
residents
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
one plus one address
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
branches
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
immediate
دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
collections
وصول
collection
وصول
recovery
وصول
receptions
وصول
recoveries
وصول
reception
وصول
collect
وصول کردن
practicable
<adj.>
قابل وصول
possible
[doable, feasible]
<adj.>
قابل وصول
makeable
<adj.>
قابل وصول
recoveries
وصول جبران
acknowledgment
اعلام وصول
recvery
استرداد وصول
acknowledgement of receipt
اعلام وصول
accessible
قابل وصول
doable
<adj.>
قابل وصول
feasible
<adj.>
قابل وصول
makable
[spv. makeable]
<adj.>
قابل وصول
executable
<adj.>
قابل وصول
workable
<adj.>
قابل وصول
receipt
اعلام وصول
receive
وصول کردن
receipt
وصول کردن
receipts
اعلام وصول
receives
وصول کردن
receipts
وصول کردن
manageable
<adj.>
قابل وصول
levier
مالیات وصول کن
get in
وصول کردن
outstandingly
وصول نشده
outstanding
وصول نشده
makable
<adj.>
قابل وصول
line of approach
راه وصول
levy
وصول مالیات
accessibility
قابلیت وصول
collectable
قابل وصول
recoverable
قابل وصول
collection charge
هزینه وصول
levies
وصول مالیات
levied
وصول مالیات
collects
وصول کردن
recipient
وصول کننده
recipients
وصول کننده
collecting books
وصول مطالبات
collectible
قابل وصول
cleared cheque
چک وصول شده
certificate of receipt
گواهی وصول
levying
وصول مالیات
collecting debts
وصول مطالبات
collection charges
هزینه وصول
recover
وصول کردن
recovering
وصول کردن
recovers
وصول کردن
collecting
وصول کردن
to get in
وصول کردن
come at able
قابل وصول
recovery
وصول جبران
accession
تابع وصول
collection fee
هزینه وصول
achievable
<adj.>
قابل وصول
contrivable
<adj.>
قابل وصول
acknowledgments
اعلام وصول رسید
irrecoverably
بطور وصول نشدنی
acknowledgement
اعلام وصول رسید
acknowledgment
شماره اعلام وصول
publicans
مامور وصول مالیات
debt enforcement
درخواست طلب وصول
debt collector
وصول کننده طلب
collecting bank
بانک وصول کننده
acknowledgements
اعلام وصول رسید
good dept
طلب وصول شدنی
collection charge
هزینه وصول مطالبات
accessible
در دسترس قابل وصول
solvency
قابل وصول بودن
irrecoverable
غیر قابل وصول
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
good debt
طلب وصول شدنی
acknowledge
اعلام وصول کردن
publican
مامور وصول مالیات
cashing
وصول کردن نقدکردن
cashes
وصول کردن نقدکردن
acknowledges
اعلام وصول کردن
cashed
وصول کردن نقدکردن
cash
وصول کردن نقدکردن
receipts
اعلام وصول نمودن
receivable
قابل وصول پذیرفتنی
receipt
اعلام وصول نمودن
acknowledging
اعلام وصول کردن
acknowledging
وصول نامهای را اشعار داشتن
acknowledgments
خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledges
وصول نامهای را اشعار داشتن
collection of premiums
وصول اضافه ارزش سهام
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
execution for debt
اقدام برای طلب وصول
acknowledgements
خبر وصول نامه سپاسگزاری
accessibility
دستیابی پذیری قابلیت وصول
bad debts
طلب غیر قابل وصول
bad dept
طلبی که امکان وصول ان کم باشد
acknowledge
وصول نامه ای را اظهار داشتن
reviving
وصول مطالبات سوخت شده
acknowledgement
خبر وصول نامه سپاسگزاری
accessibility
امکان نزدیکی وسیله وصول
lien
حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
bad debt
طلب غیر قابل وصول
cod
وصول وجه در موقع تحویل کالا
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
statement of affairs
وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
recevied for shipment bill of exchange
بارنامهای که مبین وصول کالا برای حمل است
tonnage rent
حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
feminism
عقیده به برابری زن و مرد ومبارزه در راه وصول به این تساوی
pontage
مالیات یا عوارضی که برای مرمت و نگهداری پلها وصول میشود
pocket judgment
سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
current assets
پول نقد یامالیات یا عوارضی که درحدود یک سال پس از بستن ترازنامه قابل وصول باشد
coalitions
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
coalition
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
vindictive damages
مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
tactics
دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
addressing
در سطح صفر: عملوندی که بخشی از قسمت آدرس دستورالعمل است . سطح اول : عملوندی که در آدرس دستور ذخیره شده است . سطح دوم : عملوندی که در آدرسی که به دستور داده میشود ذخیره شده است
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
access
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessed
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accesses
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
accessing
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
commandment
دستور
instructions
دستور
regulation
دستور
instruction
دستور
precept
دستور
precepts
دستور
rule
دستور
prescriptions
دستور
prescription
دستور
say so
دستور
direction
دستور
say-so
دستور
commandments
دستور
order
دستور
enjoinment
دستور
formula
دستور
prescript
دستور
commanded
دستور
command
دستور
programs
دستور
program
دستور
formulas
دستور
formulae
دستور
commands
دستور
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
achievable
قابل وصول قابل تفریق
intuiting
دستور دادن
warning order
دستور اگهی
intuit
دستور دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com