Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English
Persian
conventional milling machine
دستگاه فرز معمولی
Search result with all words
squawk
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawked
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawks
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
dial up line
خط تلفن معمولی که میتواندبه عنوان دست دستگاه فرستنده در مخابرات استفاده شود
Other Matches
synchro
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
print
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
ac dc set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
prints
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
printed
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
quad density
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
facsimile recorder
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
pulmotor
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
compressor
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
equilibrator
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
standard
معمولی
conventional
معمولی
received
معمولی
standards
معمولی
open cheque
چک معمولی
usu
معمولی
routines
معمولی
routinely
معمولی
routine
معمولی
longhand
خط معمولی
run-of-the-mill
<idiom>
معمولی
wonted
معمولی
ferial
معمولی
faceless
معمولی
ordinary
معمولی
normal
معمولی
light water
اب معمولی
copybook
معمولی
magnetometer
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
everyday
معمولی مبتذل
piper nigrum
فلفل معمولی
ethanol
الکل معمولی
standard gauge
اندازه معمولی
irregular
غیر معمولی
medium lampholder
سرپیچ معمولی
man in the street
فرد معمولی
mulberries
توت معمولی
general
کلی معمولی
commonest
معمولی متعارفی
commoners
معمولی متعارفی
common
معمولی متعارفی
mass concrete
بتن معمولی
generals
معمولی و نه مخصوص
standard brick
اجر معمولی
standard motor
موتور معمولی
standard trench
سنگر معمولی
street virus
ویروس معمولی
plain concrete
بتن معمولی
standard bar
میله معمولی
normal
عادی معمولی
ap seogi
ایستادن معمولی
white mulatto
توت معمولی
mulberry
توت معمولی
general
معمولی و نه مخصوص
workaday
معمولی عادی
ambient
پس زمینه معمولی
onery
عادی معمولی
mean
پست معمولی
meaner
پست معمولی
meanest
پست معمولی
generals
کلی معمولی
ranko
سرباز معمولی
rudas
پست معمولی
common whipping
بست معمولی
American bond
آجرچینی معمولی
typical
<adj.>
بافت معمولی
ordinal type
نوع معمولی
charge hand
کارگر معمولی
ornery
عادی معمولی
ornary
عادی معمولی
ordinary share
سهام معمولی
wrought iron
اهن معمولی
rock brake
بسفایج معمولی
hepatica
غافث معمولی
unselected clay
خاک رس معمولی
ordinary clay
خاک رس معمولی
common link
حلقه معمولی
commonplace
معمولی مبتذل
standard
طبیعی یا معمولی
civil time
ساعت معمولی
complement
تعارفات معمولی
complemented
تعارفات معمولی
complementing
تعارفات معمولی
complements
تعارفات معمولی
ethyl alcohol
الکل معمولی
undress
جامه معمولی
undresses
جامه معمولی
undressing
جامه معمولی
procedure message
پیام معمولی
nonstandard
غیر معمولی
banal
مبتذل معمولی
normal permeability
نفوذپذیری معمولی
general cargo
کالای معمولی
standards
طبیعی یا معمولی
the a merchant
سوداگر معمولی
normal interval
فاصله معمولی صف
normal good
کالای معمولی
single precision
با دقت معمولی
arresting gear
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
gun slide
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
performance factor
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
cold swaging machine
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
light hydrogen
هیدروژن سبک یا معمولی
route
راه جریان معمولی
standard lamp holder
سرپیچ معمولی لامپ
week day
روز معمولی هفته
fencing measure
فاصله معمولی دو شمشیرباز
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
normal charge
خرج معمولی توپ
admedium lampholder
سرپیچ بزرگتر از معمولی
normal sulphation of battery
سولفاتی شدن معمولی
conventional
جنگ افزارهای معمولی
bracket
حالت معمولی کروشه
l antenna
انتن معمولی رادیو
inverted l antenna
انتن معمولی رادیو
meadow mushroom
قارچ خوراکی معمولی
chamomile
بابونه معمولی یامعطر
common stock
سهام معمولی شرکت
normal magnetization curve
خم مغناطیس پذیری معمولی
joiner door
درب معمولی ناو
combination grasp
گرفتن معمولی و برعکس
ordinary grasp
گرفتن میله معمولی
routes
راه جریان معمولی
walked
گام معمولی اسب
walk
گام معمولی اسب
regular weave
[plain]
بافت معمولی و ساده
standard rain gage
باران سنج معمولی
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
undersized
کوچکتر ازاندازه معمولی
outre
خارج از حدود معمولی
standard size whole brick
اجر فشاری معمولی
milkwort
پلی گالای معمولی
well worn
پیش پا افتاده معمولی
conventional forces
نیروهای رزمی معمولی
martlet
پرستوی معمولی اروپایی
in normal situations on public roads
در ترافیک معمولی خیابان
stake driver
بوتیمار معمولی امریکایی
walks
گام معمولی اسب
stand
سطح معمولی اب دریا
data transceiver
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
deffered maintenance
تعمیر ونگهداری غیر معمولی
horseweed
خزه معمولی امریکای شمالی
guttersnipe
نوک دراز یا پاشله معمولی
ordinary differential equation
[ODE]
معادله دیفرانسیل معمولی
[ریاضی]
ordinary
پیام معمولی از نظر ارجحیت
It was the usual scene.
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
ordinary least square method
روش حداقل مربعات معمولی
normalises
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalising
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalize
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalizes
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalised
بصورت عادی و معمولی دراوردن
conventional take off and landing
هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
laziest
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
snail mail
اصط لاح عامیه به پست معمولی
entremets
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
it is of a normal size
دارای اندازه عادی یا معمولی است
standard egg section
مقطع تخم مرغی شکل معمولی
air hardening
سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
I'd like a shampoo for normal hair.
من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
service ceiling
سقف پرواز معمولی یا جنگی هواپیما
dial test indicator
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
Can't you just say hello like a normal person?
نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
prepares
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
half
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
prepare
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
preparing
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
name
کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
shock wave
موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
shock waves
موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
mufti
جامه معمولی برتن کسی که حق داردجامه رسمی بپوشد
names
کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
unit
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
units
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
offices
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
fosse commune
[قبر معمولی در گورستان که هر هفت سال یا بیشتر استفاده می شود.]
superspeedway
مسیر مسابقه معمولی 2 در5/2 مایل با کنارههای باشیب تند
advertorial
تبلیغ در مجله یا روزنامه که به شکل مقاله معمولی به نظر می رسد
office
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
gyroplane
نوعی هواپیما که حد فاصل میان هلیکوپتر و طیارههای معمولی است
quad
چهار بیت داده ذخیره شده در محل معمولی یکی
quads
چهار بیت داده ذخیره شده در محل معمولی یکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com