English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
unregenerate دوباره حیات نیافته
unregenerated دوباره حیات نیافته
Other Matches
biogenesis تکامل حیات پیدایش حیات
unmitigated تخفیف نیافته
unbred پرورش نیافته
untaught تعلیم نیافته
underdeveloped توسعه نیافته
underdeveloped countries کشورهای توسعه نیافته
underdeveloped area منطقه توسعه نیافته
immature رشد نیافته نابهنگام
underdeveloped nations ملل توسعه نیافته
unsaved محفوظ نشده نجات نیافته
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
underdeveloped رشد کافی نیافته عقب افتاده
unicef (= united nations international یع کودکان کشورهای توسعه نیافته است
exoterical خارجی جهری بدرون راه نیافته
capital stock سهام انتشار نیافته شرکت تضامنی
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
COMAL زبان برنامه نویسی ساخت نیافته مشابه با BASIC
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
extend استانداردهای گرافیک با resolution بالا توسعه نیافته توسط IBM که قادر به نمایش تا X پیکسل است
extending استانداردهای گرافیک با resolution بالا توسعه نیافته توسط IBM که قادر به نمایش تا X پیکسل است
extends استانداردهای گرافیک با resolution بالا توسعه نیافته توسط IBM که قادر به نمایش تا X پیکسل است
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
divan حیات
intravitam در طی حیات
intravital در طی حیات
vita حیات
life حیات
alkahest اب حیات
diwan حیات
subsistence حیات
brio حیات
lives حیات
rebirth تجدید حیات
staff of life مایه حیات
renascence تجدید حیات
aboveground در قید حیات
wildlife حیات وحش
alive در قید حیات
vivifier حیات بخش
vital energy قوه حیات
resuscitative حیات بخش
revitalization تجدید حیات
vitalism حیات گرایی
vitalization حیات بخشی
vivific دارای حیات
vivific حیات بخش
vivification حیات بخشی
enliven حیات بخشیدن
resurgence تجدید حیات
enlivened حیات بخشیدن
base-court حیات بیرونی
enlivening حیات بخشیدن
life force نشاط حیات
enlivens حیات بخشیدن
life giving حیات بخش
life test ازمون حیات
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
endemic wildlife حیات وحش بومی
biocid زیست کش مانع حیات
wildlife management مدیریت حیات وحش
renascent تجدید حیات کننده
vitalism اعتقاد به اصالت حیات
reanimate حیات تازه بخشیدن
encourage حیات تازه بخشیدن
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
biotic مربوط به حیات وزندگی
countenance [encourage] حیات تازه بخشیدن
elate حیات تازه بخشیدن
embolden حیات تازه بخشیدن
hearten حیات تازه بخشیدن
viability امکان ادامه حیات
reanimate حیات تازه بخشیدن
refuge اواره گاه حیات وحش
refuges اواره گاه حیات وحش
revivification تجدید حیات رونق تازه
antibiotic جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antibiotics جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
To the end of time. حیات ابد (زندگی جاویدان )
biocid قاطع حیات کشنده حشرات
basics دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
refocillate تجدید حیات کردن بخود اوردن
reviver تجدید حیات کننده بهوش اورنده
biologic وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی
zombiism اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
metabolism تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolisms تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
bioastronautics مطالعه اثرات مسافرتهای فضایی در اشکال مختلف حیات
biologism اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
advancement سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند پیش قسط
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
international development association مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
moslem league اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
vitalize زندگی بخشیدن حیات بخشیدن
biological chemistry شیمی حیات [زیست شیمی]
biochemistry شیمی حیات [زیست شیمی]
tree of life درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
tenant by curtesy عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
anew دوباره
bis دوباره
revet دوباره
afresh دوباره
continually دوباره و دوباره
de novo دوباره
again دوباره
on more دوباره
rejoined دوباره پیوستن به
rejoin دوباره پیوستن به
rejoins دوباره پیوستن به
re fuse دوباره گداختن
reenagement استخدام دوباره
rejoining دوباره پیوستن به
once more دوباره باردیگر
refreshed دوباره پر کردن
recoat دوباره اندودن
recature دوباره تسخیرکردن
refillable دوباره پر کردنی
reissued دوباره منتشرکردن
plerosis دوباره پرشدن
rewrite دوباره نوشتن
rewrites دوباره نویسی
rewriting دوباره نوشتن
rewriting دوباره نویسی
rewritten دوباره نوشتن
re establishment دوباره برقرارسازی
redintegrate دوباره مستقرشونده
rewrote دوباره نویسی
rewrote دوباره نوشتن
rewrites دوباره نوشتن
reedify دوباره ساختن
re edify دوباره ساختن
re echo دوباره برگرداندن
re count دوباره شمردن
re construction دوباره سازی
reissuing دوباره منتشرکردن
reissues دوباره منتشرکردن
reelect دوباره گزیدن
reissue دوباره منتشرکردن
rewrite دوباره نویسی
rewritten دوباره نویسی
rebirth تولد دوباره
reproducing دوباره تولیدکردن
repullulate دوباره درامدن
reproduces دوباره تولیدکردن
reproduced دوباره تولیدکردن
resorb دوباره بعلیدن
reproduce دوباره تولیدکردن
resorption بلع دوباره
restart شروع دوباره
repass دوباره عبورکردن
reproducer دوباره تولیدکننده
recapture دوباره تسخیرکردن
recurring دوباره فاهرشونده
reproduction تولید دوباره
reproductions تولید دوباره
reinvest دوباره گماشتن
repeated test ازمون دوباره
repiece دوباره سر هم دادن
replenishment دوباره پرکردن
recaptures دوباره تسخیرکردن
recaptured دوباره تسخیرکردن
resurge دوباره برخاستن
refreshingly دوباره سازی
refresh دوباره پر کردن
revest دوباره گماشتن
digamy عروسی دوباره
recapturing دوباره تسخیرکردن
rewake دوباره برانگیختن
rewriter دوباره نویس
second check بررسی دوباره
to come again دوباره امدن
twice born دوباره زاد
regorge دوباره فروبردن
retransmit دوباره فرستادن
refreshing دوباره سازی
reconstructions دوباره سازی
reconstruction دوباره سازی
replenishing دوباره پر کردن
replenishes دوباره پر کردن
replenished دوباره پر کردن
replenish دوباره پر کردن
refreshes دوباره پر کردن
rehear دوباره شنیدن
fox message پیام دوباره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com