Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
ham	ران و کفل مقلد بی ذوق وبی مزه تازه کار
Other Matches
enactory	دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom>	جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined	تازه بنیاد تازه سکه زده
impressionists	مقلد
funny man	مقلد
clowns	مقلد
clowning	مقلد
clown	مقلد
imitators	مقلد
imitator	مقلد
copycats	مقلد
copycat	مقلد
infringer	مقلد
impressionist	مقلد
parodist	مقلد
sequacious	مقلد
merry andrew	مقلد
clowned	مقلد
emulator	مقلد
limitator	مقلد
parroter	مقلد
follwer	مقلد تعقیب کننده
zany	مقلد میمون صفت
mimer	هنرپیشه مقلد وکمیک
newlywed	تازه داماد تازه عروس
mockingbird	مرغ مقلد امریکای شمالی
follower	پیرو مذهب شیعه مقلد
followers	پیرو مذهب شیعه مقلد
epigone	مقلد اثار ادبی و هنری
copiers	مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copier	مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
hobbledehoy	کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
integrated	برنامه مقلد که با سیستم عامل چند رسانهای کار میکند
recent	تازه
modern	تازه
younger	تازه
the new world	تازه
fresh	تازه
fresh-	تازه
post glacial	تازه
green	تازه
greenest	تازه
newfangled	مد تازه
young	تازه
mint a mint condition	تازه تازه
new born	تازه
new-laid	تازه
new laid	تازه
new fashioned	تازه
red hot	تازه
up to date	تازه
up-to-date	تازه
brand new	تر و تازه
freshest	تازه
newfashioned	تازه
inchoative	تازه
new-	تازه
dewy	تازه
dewiest	تازه
dewier	تازه
new fallen	تازه
scions	تازه
scion	تازه
new	تازه
newer	تازه
newest	تازه
renewed	تازه
new buit	تازه ساز
new comer	تازه وارد
refreshes	تازه کردن
new come	تازه رسیده
new come	تازه امده
new built	تازه ساخت
freshens	تازه کردن
new buit	تازه ساخت
new employees	کارمندان تازه
freshening	تازه کردن
refreshments	تازه سازی
refreshed	تازه کردن
freshened	تازه کردن
refresh	تازه کردن
new fallen snow	برف تازه
new clown	تازه شکفته
new built	تازه ساز
new blown	تازه شگفته
bran new	بکلی نو یا تازه
brand-new	بکلی نو یا تازه
green crop	علف تازه
green old wound	زخم تازه
renewal	تازه سازی
novices	تازه کار
reprint	چاپ تازه
reprinted	چاپ تازه
reprinting	چاپ تازه
birdegroom	تازه داماد
rebirth	تولد تازه
reappraisals	ارزیابی تازه
reappraisal	ارزیابی تازه
carechumen	تازه وارد
grcen wine	شراب تازه
green concrete	بتن تازه
reprints	چاپ تازه
novice	تازه کار
beginners	تازه کار
beginner	تازه کار
neo christianity	مسیحیت تازه
neocortex	قشر تازه مخ
neoteric	جدید تازه
neoteric	نویسنده تازه
new arrived	تازه رسیده
new-laid	تازه گذاشته
renewals	تازه سازی
refreshing	تازه کننده
refreshingly	تازه کننده
jackleg	تازه کار
juvenescent	تازه جوان
regeneration	تولد تازه
late	تازه گذشته
turn over a new leaf <idiom>	شروعی تازه
nascence	تازه پیداشدگی
nascency	تازه پیداشدگی
new laid	تازه گذاشته
freshen	تازه کردن
settlor	مهاجر تازه
immigrant	تازه وارد
to bring in	تازه اوردن
to innovate in	تازه اوردن
freshwater	تازه کار
sucking	تازه کار
rookies	تازه کار
rookie	تازه کار
breezy	خنک تازه
brides	تازه عروس
immigrants	تازه وارد
tenderfoot	تازه کار
juniors	زودتر تازه تر
junior	زودتر تازه تر
What is new? What is cooking ?	تازه چه خبر ؟
span new	خیلی تازه
span new	کاملا تازه
sup.latest or last	تازه گذشته
settlers	مهاجر تازه
settler	مهاجر تازه
young ice	یخ تازه بسته
bride	تازه عروس
newcomers	تازه وارد
newcomer	تازه وارد
verdured	تازه سرسبز
recuperation	نیروی تازه
recuperation	رمق تازه
freshest	تازه کردن
far out	تازه و غیرسنتی
fresh-	تازه کردن
ultramodern	بسیار تازه
converts	تازه کیش
converting	تازه کیش
converted	تازه کیش
convert	تازه کیش
greener	تازه کار
fresh	تازه کردن
scarc ely	جخت تازه
regeneracy	تولد تازه
newish	نسبه تازه
refresher	تازه کننده
recruit	کارمند تازه
newmade	تازه ساخت
recruit	تازه سرباز
novitiate	تازه کار
ordinee	شماش تازه
recruits	تازه سرباز
recruits	کارمند تازه
recent development	بسط تازه
new jerusalem	اورشلیم تازه
recruiting	کارمند تازه
noviciate	تازه کار
revised edition	چاپ تازه
recruiting	تازه سرباز
refreshment	تازه سازی
recruited	کارمند تازه
recruited	تازه سرباز
new fledged	تازه پر در اورده
recension	چاپ تازه
To catch ones breath .	نفس تازه کردن
reseating	نشیمنگاه تازه دادن
to take breath	نفس تازه کردن
new departure	اغاز رویه تازه
tyro	نواموز تازه کار
new discovered	تازه پیدا شده
what news	چه خبر تازه دارید
doubler	دستگاه ورق تازه کن
reseats	نشیمنگاه تازه دادن
reseated	نشیمنگاه تازه دادن
reseat	نشیمنگاه تازه دادن
to refresh oneself	نیروی تازه گرفتن
jumped-up	تازه به دوران رسیده
newlywed	تازه ازدواج کرده
resurface	روکش تازه کردن
first-run <idiom>	تازه ،اکران اول
resurfaced	روکش تازه کردن
resurfaces	روکش تازه کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com