English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
abstraction ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
abstractions ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
Other Matches
abstract جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
abstractionism مکتبی که از کیفیات واقعی هنر دوراست
ignorantly از روی بیخبری
circumstantiality کیفیات
aggravating factors کیفیات مشدده
mitigating factors کیفیات مخففه
extenuating circumstances کیفیات مخففه
mitigating circumstances کیفیات مخففه
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
snatched ربایش
grabs ربایش
grabbed ربایش
ravishment ربایش
grab ربایش
snatching ربایش
cleek ربایش
snatches ربایش
rapine ربایش
abduction ربایش
seizures ربایش
seizure ربایش
attractions ربایش
attraction ربایش
removal ربایش
snatch ربایش
grabbing ربایش
attraction force نیروی ربایش
electron capture ربایش الکترونی
earth's attraction ربایش زمین
meson capture ربایش مزون
capturing تصرف کردن ربایش
raptures وجد روحانی ربایش
rapture وجد روحانی ربایش
captures تصرف کردن ربایش
capture تصرف کردن ربایش
architecture proper معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
mechanicalism عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
veridical واقعی
very واقعی
ex post واقعی
card-carrying واقعی
concrete : واقعی
essential واقعی
essentials واقعی
positive واقعی
objectives واقعی
actual واقعی
veracious واقعی
lifelike واقعی
factually واقعی
factual واقعی
actuals واقعی
veritable واقعی
objective واقعی
literal واقعی
virtual واقعی
McCoy واقعی
righting واقعی
righted واقعی
real واقعی
ex post saving واقعی
right واقعی
unfeigned واقعی
true life واقعی
actual argument نشانوند واقعی
actual cost هزینه واقعی
historical costs هزینه واقعی
actual address نشانی واقعی
airy-fairy غیر واقعی
actual expenses مخارج واقعی
real address آدرس واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
real capital سرمایه واقعی
real assets دارائیهای واقعی
actual income درامد واقعی
actual price قیمت واقعی
actual damage خسارت واقعی
out of pocket expenses هزینه واقعی
actual loss زیان واقعی
real sector بخش واقعی
real storage انباره واقعی
actual parameter پارامتر واقعی
real score نمره واقعی
actual saving پس انداز واقعی
actual self خود واقعی
incidental expenses هزینههای واقعی
actual velocity سرعت واقعی
jisen مبارزه واقعی
never-never غیر واقعی
real value ارزش واقعی
actual key کلید واقعی
actual load بار واقعی
real wage مزد واقعی
never-never land غیر واقعی
objective value ارزش واقعی
objective data دادههای واقعی
true power توان واقعی
actualize واقعی کردن
make something happen واقعی کردن
real واقعی موجود
actualise [British] واقعی کردن
true form فرم واقعی
bring into being واقعی کردن
put into effect واقعی کردن
put into practice واقعی کردن
matter of fact بطور واقعی
matter-of-fact بطور واقعی
make a reality واقعی کردن
true complement مکمل واقعی
true slump نشست واقعی
true complement متمم واقعی
fulfill [American] واقعی کردن
actualize واقعی کردن
carry ineffect واقعی کردن
genuine واقعی حقیقی
carry into effect واقعی کردن
put inpractice واقعی کردن
realised واقعی کردن
realises واقعی کردن
realising واقعی کردن
realize واقعی کردن
realized واقعی کردن
realizes واقعی کردن
realizing واقعی کردن
put ineffect واقعی کردن
implement واقعی کردن
true واقعی حقیقی
truer واقعی حقیقی
truest واقعی حقیقی
execute واقعی کردن
true vertical قائم واقعی
real income درامد واقعی
nominal غیر واقعی
unrealistic غیر واقعی
unrealistically غیر واقعی
real fluid سیال واقعی
unreal غیر واقعی
true north شمال واقعی
real earnings درامدهای واقعی
real costs هزینههای واقعی
life size اندازه واقعی
life-size اندازه واقعی
practical واقعی کارازموده
practicals واقعی کارازموده
real memory حافظه واقعی
very واقعی فعلی
carry out واقعی کردن
bring inbeing واقعی کردن
accomplish واقعی کردن
insubstantial غیر واقعی
down-to-earth حقیقی واقعی
real mode حالت واقعی
down to earth حقیقی واقعی
real numbers اعداد واقعی
pepper corn rent اجاره غیر واقعی
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
real purchasing power قدرت خرید واقعی
real national income درامد ملی واقعی
true meridian نصف النهار واقعی
pragmatize واقعی نشان دادن
real money supply عرضه واقعی پول
real will نظریه اراده واقعی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
real interest rate نرخ بهره واقعی
false ساختگی غیر واقعی
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
actual neurosis روان رنجوری واقعی
real investment سرمایه گذاری واقعی
actual investment سرمایه گذاری واقعی
actual instruction دستور العمل واقعی
real balance effect اثر مانده واقعی
ideals مطابق نمونه واقعی
ideal مطابق نمونه واقعی
unreal غیر واقعی خیالی
objectively بطور واقعی یا خارجی
conductance مقدار هدایت واقعی
in the clouds <idiom> دور از زندگی واقعی
inesse دارای هستی واقعی
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
in the p sense of the word بمعنی واقعی کلمه
home whistle امتیاز واقعی یا فرضی
no par بدون ارزش واقعی
real gross national product تولید ناخالص ملی واقعی
substantive دارای ماهیت واقعی حقیقی
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
sterling فاهر وباطن یکی واقعی
actual carrier موسسه حمل و نقل واقعی
actual decimal point نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
abstracting جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstracts جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
entitative واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
incidence تعلق واقعی مالیات مشمولیت
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
undervaluation تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
to put it on پیش از اندازه واقعی نشان دادن
psych out <idiom> پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
undervalue کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com