English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
overgo رسیدن به گذشتن
Other Matches
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
pass گذشتن
passed گذشتن
interpenetrate از هم گذشتن
intercross از هم گذشتن
traffic گذشتن
trafficked گذشتن
pass on در گذشتن
cross گذشتن
elapsing گذشتن
elapses گذشتن
crosser گذشتن
crosses گذشتن
crossest گذشتن
elapse گذشتن
to run on گذشتن
traffics گذشتن
trafficking گذشتن
to pass on گذشتن
overpass گذشتن از
overpasses گذشتن از
to go by گذشتن
get through گذشتن از
go by گذشتن
forbears گذشتن از
forbear گذشتن از
blow over گذشتن
to blow over گذشتن
traversing گذشتن از
go over گذشتن
bypassed گذشتن
bypasses گذشتن
bypassing گذشتن
traverse گذشتن از
traversed گذشتن از
to pass a way گذشتن
traverses گذشتن از
passes گذشتن
bypass گذشتن
to pass off برگذارشدن گذشتن
fleet بسرعت گذشتن
overrode سواره گذشتن از
overrides سواره گذشتن از
overridden سواره گذشتن از
to go over گذشتن گذرکردن
traject از مسیربخصوصی گذشتن
override سواره گذشتن از
overslaugh نادیده گذشتن
fleets بسرعت گذشتن
filrate از صافی گذشتن
overdue گذشتن موعد
sweep بسرعت گذشتن از
to rush a stream از نهری تند گذشتن
exceed the deadline گذشتن از مهلت مقرر
lapseof centuries مروریا گذشتن قرنها
goes گذشتن عبور کردن
to go to رعایت کردن گذشتن از
to go through رسیدگی کردن گذشتن از
get over ازروی چیزی گذشتن
to slice the air هواراشکافتن وازان گذشتن
go گذشتن عبور کردن
overleap جستن از روی نادیده گذشتن از
Passover گذشتن از پشت موج سواردیگر
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
toll thorough وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
pass shooting شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
to shunt somebody aside کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
carry گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carried گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
get at رسیدن به
arrive رسیدن
to come by رسیدن
to catch up رسیدن به
attaint رسیدن به
peer رسیدن
peered رسیدن
peering رسیدن
catch up رسیدن به
attain رسیدن
attaining رسیدن
attained رسیدن
attains رسیدن
reaching رسیدن
arriving رسیدن
befalls در رسیدن
befell در رسیدن
arrives رسیدن
accede رسیدن
acceded رسیدن
accedes رسیدن
acceding رسیدن
come رسیدن
comes رسیدن
befalling در رسیدن
befallen در رسیدن
maturate رسیدن
reaching رسیدن به
reaches رسیدن
reached رسیدن
reached رسیدن به
reach رسیدن
reach رسیدن به
accru رسیدن
arrived رسیدن
light or lighted رسیدن
befall در رسیدن
escalating رسیدن
escalates رسیدن
run up رسیدن
escalated رسیدن
escalate رسیدن
arr رسیدن
to get at رسیدن به
overtakes رسیدن به
overtaken رسیدن به
getting رسیدن
arrival رسیدن
gets رسیدن
take in (money) <idiom> رسیدن
approaches رسیدن
approached رسیدن
approach رسیدن
expire به سر رسیدن
overtake رسیدن به
get رسیدن
to d. up with رسیدن به
to come to hand رسیدن
aims رسیدن
to fetch up رسیدن
aimed رسیدن
to see to رسیدن
to come to a he رسیدن
reaches رسیدن به
aim رسیدن
land رسیدن
land vi بزمین رسیدن
to run out بپایان رسیدن
to reach a place بجایی رسیدن
pull up to به چیزی رسیدن
handed down به تواتر رسیدن
to turn out به پایان رسیدن
forereach فرا رسیدن
fetch up به نتیجه رسیدن
come down by inheritance به ارث رسیدن
come about بانجام رسیدن
go round به همه رسیدن
grow up به سن بلوغ رسیدن
to come to a end به پایان رسیدن
strike oil به نفت رسیدن
run out باخر رسیدن
to round into a man بمردی رسیدن
to be duly punished for به کیفر ..... رسیدن
to strike oil بنفت رسیدن
to wait خدمت رسیدن
wrap up به نتیجه رسیدن
Welcome back. رسیدن بخیر
to pay the penalty of بسزای .... رسیدن
to meet the a of به تصویب رسیدن
to go round به همه رسیدن
to be late دیر رسیدن
to come to a point بنوک رسیدن
to come to an end بپایان رسیدن
to draw level بحریف رسیدن
to fall due موعد رسیدن
to be approved به تصویب رسیدن
to attain on's majority بحدرشد رسیدن
to a greatness به بزرگی رسیدن
To reach ones destination. بمقصد رسیدن
at the end of one's rope <idiom> به آخرخط رسیدن
come to terms <idiom> به موافقت رسیدن
outjockey در رسیدن پوشاندن
on station رسیدن به هدف
to the wall <idiom> به آخر خط رسیدن
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
to the eye <idiom> به نظر رسیدن
taper off <idiom> کم کم به آخر رسیدن
reach an agreement به توافق رسیدن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
pull up with به چیزی رسیدن
down to the wire <idiom> به آخر خط رسیدن
get hold of (something) <idiom> به مالکیت رسیدن
get on in years <idiom> به سن پیری رسیدن
have it <idiom> به جواب رسیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com