English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
concurrent jurisdiction رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
Other Matches
prize courts دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
law courts دادگاه قضایی
law court دادگاه قضایی
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
court of iquiry دادگاه رسیدگی
trial court دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
practice court دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
grand inquisitor رئیس دادگاه رسیدگی دربرخی کشورها
traffic court دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
habeas corpus میدهد مشعر بر اینکه وی را در محضر دادگاه برای رسیدگی به ادعایش حاضرکند
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
synchronous time division multiplexing تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
processor به صورت همزمان همزمان کار کند
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
manadamus حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
accessional الحاقی
appendant الحاقی
adjoint الحاقی
adjunctive الحاقی
adjuncts الحاقی
adjunct الحاقی
riders الحاقی
rider الحاقی
extension الحاقی
extensions الحاقی
supplemental الحاقی
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writ دستور دادگاه حکم دادگاه
writs دستور دادگاه حکم دادگاه
paragogic افزوده الحاقی
intromission مواد الحاقی
incorporative الحاقی مشارکت
postpositive الحاقی و بی تکیه
joint مشترک الحاقی
concatenation operator عملگر الحاقی
adventitious خارجی الحاقی
extensions تمدید قسمت الحاقی
shaft extension قسمت الحاقی محوری
adjunct matrix ماتریس الحاقی [ریاضی]
suffixix لفظ معنای الحاقی
adjoint matrix ماتریس الحاقی [ریاضی]
paragoge حرف یا هجای الحاقی
extension تمدید قسمت الحاقی
rider ماده یا بند الحاقی
riders ماده یا بند الحاقی
postpositive preposition حرف اضافه الحاقی
adjunct فرع قسمت الحاقی
adjuncts فرع قسمت الحاقی
postscript یادداشت الحاقی اخرنامه یا کتاب
postscripts یادداشت الحاقی اخرنامه یا کتاب
defferential assets هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
postposition لفظ الحاقی که تکیه نداشته باشد
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
juridical قضایی
jurisdiction قضایی
judiciary قضایی
judicial قضایی
juratory قضایی
jural قضایی
law agent نماینده قضایی
judicature حوزه قضایی
precedents رویه قضایی
precedent رویه قضایی
judicature قوه قضایی
judiciary قوه قضایی
judicial settlement تسویه قضایی
legal suit تعقیب قضایی
institution تاسیس قضایی
judicial settlement حل اختلاف قضایی
miscarriages of justice اشتباه قضایی
miscarriage of justice اشتباه قضایی
judicial delegation تفویض قضایی
judicial precedent رویه قضایی
the rule of law تامین قضایی
rogatory نیابت قضایی
judicial immunity مصونیت قضایی
litigation دعوی قضایی
judicial circumstantial evidence اماره قضایی
presumption juris tantum اماره قضایی
jurisdiction حوزهء قضایی
legal شرعی قضایی
quasi judicial شبه قضایی
judicial assistance معاضدت قضایی
legal aid معاضدت قضایی
legal assistance مشاوره قضایی
rider ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
sub judice بدون تصمیم قضایی
district attorneys بازپرس بخش قضایی
district attorney بازپرس بخش قضایی
justiciar مامور قضایی عالیرتبه
extrajudicial خارج ازصلاحیت قضایی
enforcement of judgement اجرای احکام قضایی
legal advice مشورت یا نظر قضایی
adjudge با حکم قضایی فیصل دادن
circuits حوزه قضایی یک قاضی دور
Soc ازادی دراخذ تصمیم قضایی
proetor متصدی امور قضایی وکشوری
circuit حوزه قضایی یک قاضی دور
dictum گفته افهار نظر قضایی
dictums گفته افهار نظر قضایی
legal assistance کمکهای قضایی شرح علایم
letters rogatory نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
rogatory letters نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
cadre واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
cadres واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
perverse verdict درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
sokeman فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
judge made law نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
coroner هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
exegeses تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
coroners هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
exegesis تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
congregationalism استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
knight marshal کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
fire coordination line خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
permission اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
legalism اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
coroner مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
paralleled همزمان
isochronous همزمان
simultaneously همزمان
parallelled همزمان
parallels همزمان
coincidentally همزمان
parallelling همزمان
proportional همزمان
paralleling همزمان
synchronizer همزمان گر
synchronous همزمان
contemporaries همزمان
parallel همزمان
synchronic همزمان
contemporary همزمان
isochrone همزمان
simultaneous همزمان
concurrent همزمان
ripeness رسیدگی
inquiries رسیدگی
inquiry رسیدگی
conizance حق رسیدگی
controlment رسیدگی
service رسیدگی به
serviced رسیدگی به
probed رسیدگی
examination رسیدگی
probes رسیدگی
probe رسیدگی
puberty رسیدگی
examinations رسیدگی
investigation رسیدگی
adjustment رسیدگی
oyer رسیدگی
audits رسیدگی
auditing رسیدگی
handling رسیدگی
investigations رسیدگی
audited رسیدگی
verification رسیدگی
cassation رسیدگی
attentions رسیدگی
attention رسیدگی
matureness رسیدگی
adjustments رسیدگی
considerations رسیدگی
consideration رسیدگی
audit رسیدگی
synchronize همزمان کردن
coincide همزمان بودن
coincided همزمان بودن
coincides همزمان بودن
synchroscope همزمان نما
synchronous vibrator لرزه گر همزمان
synchronous transmission مخابره همزمان
synchronous transmission انتقال همزمان
coinciding همزمان بودن
synchronising همزمان کردن
synchronised همزمان کردن
synchronous reactance راکتانس همزمان
synchronous speed سرعت همزمان
synchronous telegraphy تلگراف همزمان
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous network شبکه همزمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com