Total search result: 201 (24 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
encryption |
رمزدار کردن پنهان کردن |
|
|
Other Matches |
|
cover one's tracks <idiom> |
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن) |
encrypt |
رمزدار کردن |
camouflages |
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی |
camouflaging |
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی |
camouflage |
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی |
camouflaged |
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی |
wraps |
لفافه دار کردن پنهان کردن |
wrap |
لفافه دار کردن پنهان کردن |
secreting |
تراوش کردن پنهان کردن |
to keep back |
دفع کردن پنهان کردن |
secretes |
تراوش کردن پنهان کردن |
dissembling |
تدلیس کردن پنهان کردن |
secrete |
تراوش کردن پنهان کردن |
secreted |
تراوش کردن پنهان کردن |
dissembles |
تدلیس کردن پنهان کردن |
dissemble |
تدلیس کردن پنهان کردن |
dissembled |
تدلیس کردن پنهان کردن |
coverings |
پنهان کردن |
disguising |
پنهان کردن |
secretes |
پنهان کردن |
cloaking |
پنهان کردن |
secreted |
پنهان کردن |
secreting |
پنهان کردن |
mask |
پنهان کردن |
cloaks |
پنهان کردن |
dissimulating |
پنهان کردن |
encrypt |
پنهان کردن |
dissimulates |
پنهان کردن |
dissimulated |
پنهان کردن |
cloaked |
پنهان کردن |
sweep under the rug <idiom> |
پنهان کردن |
dissimulate |
پنهان کردن |
masks |
پنهان کردن |
cloak |
پنهان کردن |
covers |
پنهان کردن |
cover |
پنهان کردن |
lay low <idiom> |
پنهان کردن |
shadows |
پنهان کردن |
disguise |
پنهان کردن |
hides |
پنهان کردن |
caches |
پنهان کردن |
secrete |
پنهان کردن |
hide |
پنهان کردن |
closet |
پنهان کردن |
closeted |
پنهان کردن |
closeting |
پنهان کردن |
closets |
پنهان کردن |
shadowing |
پنهان کردن |
disguises |
پنهان کردن |
conceal |
پنهان کردن |
cache |
پنهان کردن |
disguised |
پنهان کردن |
shadow |
پنهان کردن |
shadowed |
پنهان کردن |
eloign |
پنهان کردن |
conceals |
پنهان کردن |
pockets |
درجیب پنهان کردن |
concealment |
پنهان کردن پوشاندن |
inconcealable |
غیرقابل پنهان کردن |
pocket |
درجیب پنهان کردن |
embed |
درزمین پنهان کردن |
veil |
مستوریا پنهان کردن |
occult |
از نظر پنهان کردن |
veils |
مستوریا پنهان کردن |
embeds |
درزمین پنهان کردن |
camouflaged |
پنهان کردن وسایل جنگی |
masks |
ماسک زدن پنهان کردن |
camouflage |
پنهان کردن وسایل جنگی |
becloud |
زیر ابر پنهان کردن |
camouflages |
پنهان کردن وسایل جنگی |
to ballot for |
بارای پنهان انتخاب کردن |
camouflaging |
پنهان کردن وسایل جنگی |
hickok belt |
مخفی شدن پنهان کردن |
software encryption |
پنهان کردن نرم افزاری |
mask |
ماسک زدن پنهان کردن |
gloss over <idiom> |
پنهان کردن ،خوب جلوه دادن |
to go underground |
خود را پنهان کردن [از اولیاء امور] |
to go into hiding |
خود را پنهان کردن [از اولیاء امور] |
cache memory |
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان |
caches |
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان |
cache |
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان |
conceal |
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر |
conceals |
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر |
security |
محافظت شده یا رمزدار |
scratchpad |
حافظه پنهان برای بافر کردن داده ارسالی بین پردازنده سریع و وسیله ورودی / خروجی کند. |
key |
ترکیب خاص حروف و اعداد که برای رمزگشایی متن های رمزدار به کار می رود |
stacked |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
stack |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
stacks |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
hits |
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است |
hitting |
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است |
hit |
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است |
cache |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
caches |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
cache memory |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
flash defilade |
پنهان کردن برق دهانه توپ استتار برق دهانه توپ |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
cryptic |
پنهان |
occult |
پنهان |
veiled |
پنهان |
cryptically |
پنهان |
benined the curtain |
پنهان |
ram cache |
RA پنهان |
backdoor |
پنهان |
cryptical |
پنهان |
perdu |
پنهان |
latent |
پنهان |
jackes |
پنهان |
perdu or due |
پنهان |
hidden line |
خط پنهان |
delitescent |
پنهان |
perdue |
پنهان |
abstruse |
پنهان |