Dictiornary-Farsi | رنگ ارغوانی روشن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
orchid	رنگ ارغوانی روشن
orchids	رنگ ارغوانی روشن


Search result with all words

mauve	ارغوانی روشن
heliotrope	گل افتاب گردان ارغوانی روشن
Other Matches

illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
amethystine	ارغوانی
purpure	ارغوانی
amethyst	یاقوت ارغوانی
empurple	ارغوانی کردن
purple	رنگ ارغوانی
cresol purple	ارغوانی کرزول
purply	مایل به ارغوانی
purplish	مایل به ارغوانی
purple	جامه ارغوانی
aubergines	ارغوانی تیره
amethysts	رنگ ارغوانی
amethysts	یاقوت ارغوانی
amethyst	رنگ ارغوانی
murrey	قرمز ارغوانی
rhodolite	لعل ارغوانی
modena	ارغوانی سیر
impurple	ارغوانی کردن
Maroon <adj.> <noun>	نوعی رنگ ارغوانی
purple red	قرمز مایل به ارغوانی
purple	ارغوانی کردن یا شدن
ox blue	ابی سیرمایل به ارغوانی
pruplish	متمایل به رنگ ارغوانی
purple hearts	نشان شجاعت قلب ارغوانی
coral pink	رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
gooseberries	رنگ سیاه مایل به ارغوانی
gooseberry	رنگ سیاه مایل به ارغوانی
oxford blue	ابی سیر مایل به ارغوانی
slate black	رنگ ارغوانی مایل بسیاه
purple heart	نشان شجاعت قلب ارغوانی
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
daylit	روز روشن روشن کردن
daylight	روز روشن روشن کردن
mauve	رنگ بنفش مایل به ارغوانی سیر
royal purple	رنگ ارغوانی مایل بقرمز سیر
purpuric acid	اسید فرضی که نمک های آن ارغوانی رنگ هستند
tokay	انگور سفید یا ارغوانی بیضی شراب شیرین مجارستان
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
legible	روشن
on	روشن
brightest	روشن
brighter	روشن
sharp cut	روشن
bright	روشن
elucidate	روشن
perspicuous	روشن
elucidating	روشن
sunniest	روشن
lightest	روشن
on/off	روشن
unequivocal	روشن
lighted	روشن
unequivocally	روشن
light	روشن
elucidates	روشن
diaphanous	روشن
clear-cut	روشن
lucid	روشن
elucidated	روشن
vivid	روشن
sunny	روشن
transparent	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
eyebright	روشن
luculent	روشن
alight	روشن
alighted	روشن
eidetic	روشن
alighting	روشن
in a good light	روشن
alights	روشن
distinct <adj.>	روشن
fogless	روشن
clearest	روشن
explicit <adj.>	روشن
transparently	روشن
sunnier	روشن
notable <adj.>	روشن
clear	روشن
clearer	روشن
furbisher	روشن گر
litten	روشن
set	روشن
sets	روشن
setting up	روشن
shrill	روشن
clear cut	روشن
shriller	روشن
shrillest	روشن
cleaners	روشن
cloudless	روشن
nitid	روشن
express	روشن
moonlit	روشن
definite	روشن
explicit	روشن
clean cut	روشن
expressing	روشن
clean-cut	روشن
expresses	روشن
expressed	روشن
clears	روشن
twilight	تاریک و روشن
clairvoyants	روشن بین
twilight	تاریک روشن
ignites	روشن کردن
transpicuous	روشن اشکار
to fire up	روشن کردن
to bring tl light	روشن کردن
ignited	روشن کردن
ignite	روشن کردن
igniting	روشن کردن
to clear up	روشن کردن
kindle	روشن شدن
to come to light	روشن شدن
kindled	روشن شدن
clairvoyant	روشن بین
elucidated	روشن کردن
to switch on	روشن کردن
elucidates	روشن کردن
elucidating	روشن کردن
traffic signal	نشانه روشن
transparent color	رنگ روشن
brightens	روشن کردن
brightening	روشن کردن
brightened	روشن کردن
vividly	بطور روشن
brightly	بطور روشن
to shed light on	روشن کردن
brighten	روشن کردن
kindles	روشن شدن
elucidate	روشن کردن
jacinthe	نارنجی روشن
emblaze	روشن کردن
elucidatory	روشن سازنده
eidetic memory	یاد روشن
documentary photography	تصویر روشن
ditinct	روشن مشخص
head work	فکر روشن
clear varnish	لاک روشن
clear sightedness	روشن بینی
clear sighted	روشن بین
burn in	ازمایش روشن
broad minded	روشن فکر
broad day light	روز روشن
lumine	روشن کردن
lucent	روشن وشفاف
fire up	روشن کردن
keen sighted	روشن بین
irradiative	روشن سازنده
illuminator	روشن کننده
illuminative	روشن کننده
light and shade	سایه روشن
illuminant	روشن کننده
illume	روشن کردن
lightish	نسبتا روشن
lightsome	سبک روشن
lightsome	برنگ روشن
half tone	سایه روشن
full orbed	تمام روشن
bright red	قرمز روشن
nacarat	قرمز روشن
bertha	درخشان روشن
pale varnish	لاک روشن
enlightenment	روشن فکری
relume	روشن کردن
illuminations	روشن سازی
illumination	روشن سازی
saturated colour	رنگهای روشن
refreshes	روشن کردن
refreshed	روشن کردن
refresh	روشن کردن
to brighten up	روشن شدن
liberally	با فکر روشن
power up	روشن کردن
power on	روشن کردن
paris blue	جوهرابی روشن
penumbra	سایه روشن
perspicuity	روشن بینی
perspicuously	بطور روشن
pervious	روشن بین
phanerogamic	روشن زاد
phanerogamous	روشن زاد
pick wickian	روشن بین
luminary	جسم روشن
luminaries	جسم روشن
clairvoyance	روشن بینی