English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
to study persian زبان فارسی تحصیل کردن
Other Matches
the persian language زبان فارسی
stavesacre زبان در قفای فارسی
he is a scholar in persian در زبان فارسی فاضل
My mother togue is Persian. زبان مادری من فارسی است
to purify the person language زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
t mitre the square گونیا را فارسی کردن
achieve تحصیل کردن
earns تحصیل کردن
earned تحصیل کردن
earn تحصیل کردن
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
to study for the bar تحصیل حقوق کردن
to leave school ترک تحصیل کردن
toi mug at سخت تحصیل کردن
win بدست اوردن تحصیل کردن
etymologize تحصیل علم اشتقاق کردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
gained حصول تحصیل منفعت کردن
gain حصول تحصیل منفعت کردن
gains حصول تحصیل منفعت کردن
grafts از راه نادرستی تحصیل کردن
graft از راه نادرستی تحصیل کردن
grafted از راه نادرستی تحصیل کردن
achieving تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
minor در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
procured تحصیل کردن جاکشی کردن
procure تحصیل کردن جاکشی کردن
studying تحصیل کردن مطالعه کردن
get حاصل کردن تحصیل کردن
study تحصیل کردن مطالعه کردن
procures تحصیل کردن جاکشی کردن
gets حاصل کردن تحصیل کردن
studies تحصیل کردن مطالعه کردن
procuring تحصیل کردن جاکشی کردن
getting حاصل کردن تحصیل کردن
Persian فارسی
i feel wather you and I'm sorry about what happened before معنیش به فارسی
senneh knot گره فارسی
mitering cut برش فارسی
miter اتصال فارسی
ifeel bather you andI'm sorry about what happened before معنیش به فارسی
In Persian script . بخط فارسی
bevel gauge گونیای فارسی
bevel guage گونیای فارسی
mitre فارسی بریدن
miter فارسی بریدن
miters فارسی بریدن
miter and bevel saw اره فارسی بر
mitres فارسی بریدن
Persian knot گره فارسی
asymmetric knot [farsi] گره فارسی
miter angle زاویه فارسی
miter joint برش فارسی
splaying پخدار فارسی
splayed پخدار فارسی
what happened befor معنیش به فارسی
splay پخدار فارسی
miter box saw اره فارسی بر
mitre joint اتصال فارسی
miter weld جوشکاری فارسی
corner joint اتصال فارسی
splays پخدار فارسی
translators برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
assembly زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
languages برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
i feel wather and you I'm sorry about what happened before معنیش به فارسی چی میشه
eeglish persian dictionary فرهنگ انگلیسی به فارسی
i teach him persian من به او فارسی درس میدهم
compiler که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targeted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
Persian [Iranian ] calendar گاه شماری ایرانی [تقویم فارسی]
pcv این برگردان ( ترجمه ) فارسی آن است
kiosk مشتق از> کوشک فارسی <کلاه فرنگی
Frisbee نوعی بازی به نام بومرنگ در فارسی
kiosks مشتق از> کوشک فارسی <کلاه فرنگی
This is its Persian rendering ( translation) . این برگردان ( ترجمه ) فارسی آن است
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
mealymouthed ادم چرب زبان شیرین زبان
bal زبان ساده شده زبان اسمبلی
professional slang زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
He is speechless (inarticulate). سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
This is the oldest Persian script in existence. این قدیمی ترین خط فارسی موجود است
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
studying تحصیل
securement تحصیل
study تحصیل
schooling تحصیل
obtaining تحصیل
achievement تحصیل
acquirement تحصیل
acquisitions تحصیل
acquisition تحصیل
achievements تحصیل
studies تحصیل
acquistion تحصیل
self taught تحصیل کرده
impetration تحصیل بدرخواست
nonresident تحصیل مکاتباتی
s.for study میل به تحصیل
s.for study ذوق تحصیل
get تحصیل شده
gets تحصیل شده
getting تحصیل شده
educated تحصیل کرده
schoolfellow تعلیم تحصیل
securer تحصیل کننده
school age سالهای تحصیل
school age سن آغاز تحصیل
recovery تحصیل چیزی
schools تحصیل در مدرسه
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
school تحصیل در مدرسه
graduation فراغت از تحصیل
recoveries تحصیل چیزی
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
There are many difference between Persian and English . بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
equivocate زبان بازی کردن
prevaricates زبان بازی کردن
palter زبان بازی کردن
prevaricate زبان بازی کردن
prevaricating زبان بازی کردن
equivocated زبان بازی کردن
equivocates زبان بازی کردن
tongue tie گیر کردن زبان
prevaricated زبان بازی کردن
equivocating زبان بازی کردن
interpreted ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
languages مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interprets ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib چرب زبان زبان دار
Arabic زبان تازی زبان عربی
interpret ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
studiousness عشق بخواندن یا تحصیل
degrees دیپلم یا درجه تحصیل
procuance تحصیل چیزی خرید
clerisy طبقه تحصیل کرده
serendipity تحصیل نعمت غیرمترقبه
ineducable غیر قابل تحصیل
procuration تحصیل چیزی خرید
degree دیپلم یا درجه تحصیل
cultured مهذب تحصیل کرده
earned income درامد تحصیل شده
school drop out ترک تحصیل کرده
schoolable مشمول تحصیل اجباری
scoolable مشغول تحصیل اجباری
waste one's breath زبان خود را خسته کردن
waste one's words زبان خود را خسته کردن
to emphasize تکیه کردن [زبان شناسی]
philologize در علم زبان کار کردن
to emphasize تاکید کردن [زبان شناسی]
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
availability سهولت و امکان تحصیل اعتبار
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
dropout کسی که ترک تحصیل میکند
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
convocation جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
To neglect ones studies . از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
scottish gaelic زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
homecoming عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
alumni پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
graft پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
kappa حرف دهم الفبای یونانی که معادل حرف >کاف < فارسی وK انگلیسی است
directive دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com