English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
superrabundant زیاد فراوان
Search result with all words
copiously فراوان زیاد مفصلا
superabound زیاد فراوان بودن
Other Matches
easy money پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
exuberant فراوان
copious فراوان
fulsome فراوان
superabundant فراوان
in abundance فراوان
in galore فراوان
plentiful فراوان
prolific فراوان
galore فراوان
affluent فراوان
oodles فراوان
plenty فراوان
redun dantly فراوان
redundantly فراوان
plentifully فراوان
excessive فراوان
unsparing فراوان
abundant فراوان
exuberantly فراوان
richly فراوان
foison فراوان
oodlins فراوان
all out فراوان
an abundance of فراوان
feracious فراوان
profuse فراوان
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
infested فراوان بودن در
infest فراوان بودن در
infesting فراوان بودن در
infests فراوان بودن در
abound in فراوان داشتن
abound with فراوان داشتن
abundant element عنصر فراوان
abounding فراوان بودن
teems فراوان بودن
teeming فراوان بودن
teemed فراوان بودن
it smells of the lamp با زحمت فراوان
teem فراوان بودن
abundantly بطور فراوان
ample فراوان مفصل
foison محصول فراوان
rampant vegetation گیاهان فراوان
luxuriant vegetation گیاهان فراوان
rampant فراوان حکمفرما
abounds فراوان بودن
post haste با شتاب فراوان
feisty فراوان چابک
exuberate فراوان بودن
f. money پول فراوان
abounded فراوان بودن
plenty of rain باران فراوان
rife فراوان عادی
abound فراوان بودن
bounteous باسخاوت فراوان
overflowing فراوان ریزش
cretaceous دارای گچ فراوان
lots بسیار فراوان
very چندان فراوان
amply بطور فراوان
pervade فراوان یا شایع بودن
in deepest sympathy با دلسوزی بسیار فراوان
a copious choice of food and drink غذا و نوشیدنی فراوان
grow rife فراوان یا متداول شدن
to have plenty of time وقت فراوان داشتن
pervaded فراوان یا شایع بودن
here is bread in plenty نان فراوان داریم
shock head دارای موی فراوان
pervades فراوان یا شایع بودن
luxuriance شکوه وجلال فراوان
he is f. of money پول فراوان دارد
knock oneself out <idiom> باعث تلاش فراوان
post haste بسرعت شتاب فراوان
pervading فراوان یا شایع بودن
overrefinement تهذیب بسیار اراستگی فراوان
overabound بیش از اندازه فراوان بودن
overlabour با رنج فراوان انجام دادن
luxuriating فراوان شدن وفور یافتن
luxuriates فراوان شدن وفور یافتن
labor rich country کشور با نیروی کار فراوان
slather مقدار فراوان بیش ازاندازه
luxuriated فراوان شدن وفور یافتن
luxuriate فراوان شدن وفور یافتن
with much pains با رنج فراوان با زحمات بسیار
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
Joyedevivre لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
it is a in terms پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
shock headed انبوه گیسو دارای موی فراوان
Ferdowsi is held in the greatest respect. فردوسی مورد احترام فراوان است
wisha برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
jam session اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
Perspex خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
phenolic epoxy خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
in quantities زیاد
plaguily زیاد
immane زیاد
plethoric زیاد
egregiously زیاد
mickle or muckle زیاد
heart break غم زیاد
too زیاد
in excess زیاد
vastly زیاد
over and above زیاد
no end of زیاد
not a lettle زیاد
populous زیاد
mickle زیاد
excessive زیاد
extortionate زیاد
superabundant زیاد
large adv زیاد
intense زیاد
extortionary زیاد
outrageously زیاد
numerous زیاد
fulsome زیاد
profoundly زیاد
thicker زیاد
thickest زیاد
intensively زیاد
immoderate زیاد
tremendously زیاد
hugely زیاد
generous زیاد
mortally زیاد
quite a few <idiom> زیاد
thick زیاد
overly زیاد
greatly زیاد
wide زیاد
too much زیاد
wider زیاد
widest زیاد
profusely زیاد
swingeing زیاد
glaring زیاد
very زیاد
intensely زیاد
high زیاد
highest زیاد
extensive زیاد
highs زیاد
to a large extent زیاد
great زیاد
squeamishness زیاد
overmuch زیاد
heartbreak غم زیاد
greatest زیاد
squeamishly زیاد
copious زیاد
effusively زیاد
ranksack زیاد
highly زیاد
muckle زیاد
great- زیاد
rife زیاد
supererogatory زیاد
much زیاد
many زیاد
widely زیاد
for all the world بی کم و زیاد
heavily زیاد
late زیاد
dense ignorance نادانی زیاد
multiplied زیاد شدن
increases زیاد کردن
booster زیاد کننده
consumedly بطور زیاد
increased زیاد کردن
queasy زیاد دقیق
boosters زیاد کننده
fervidity گرمی زیاد
deprecation افهاربیمیلی زیاد
exuberantly بفراوانی زیاد
multiplying زیاد شدن
excessive love دوستی زیاد
swarm دسته زیاد
increase زیاد کردن
multiply زیاد شدن
eclat سروصدا زیاد
exquisite taste سلیقه زیاد
diuresis ادرار زیاد
diaphoresis عرق زیاد
multiplies زیاد شدن
desudation خوی زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com