English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
Other Matches
tractor group گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
assault craft ناوچههای هجومی اب خاکی قایق نفربرهجومی اب خاکی
antiamphibious minefield میدان مین ضد اب خاکی یا ضدعملیات اب خاکی دشمن
mold etc خاکی کردن
soil خاکی کردن
soils خاکی کردن
soiling خاکی کردن
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
acquire پیدا کردن
track پیدا کردن
gained پیدا کردن
detected پیدا کردن
gains پیدا کردن
detecting پیدا کردن
detects پیدا کردن
find پیدا کردن
finds پیدا کردن
to look up پیدا کردن
to search out پیدا کردن
averaging پیدا کردن
detect پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
averages پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
tracked پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
tracks پیدا کردن
averaged پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
gain پیدا کردن
pin point پیدا کردن
average پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
touted خریدار پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to win fame شهرت پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
shocks هول وهراس پیدا کردن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
respire امید تازه پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
respired امید تازه پیدا کردن
shock هول وهراس پیدا کردن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocked هول وهراس پیدا کردن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
finds کشف کردن پیدا کردن
find کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
assault مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bessel method پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
warts زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
wart زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
substantialize اساس دادن یا اساس پیدا کردن
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
earthy خاکی
mundane خاکی
amphibious pack تک اب خاکی
tellurian خاکی
earth fill dam سد خاکی
earthborn خاکی
amphibious اب خاکی
worldly خاکی
embankment dam سد خاکی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com